ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بالاخره هزینههای زنوزی برای تراکتور نتیجه داد
قهرمانی پرشور <پرشورها>
تراکتور و استقلال در حالی عصر پنجشنبه در ورزشگاه امام رضا (ع) مشهد دیدار فینال جام حذفی را برگزار کردند که در کمال تعجب و روزهایی که هواداری حق ورود به ورزشگاه ندارد، حدود هزار تماشاگر استقلال و بیش از ۲۰۰ هوادار تراکتور در ورزشگاه حضور داشتند. سهیل مهدی، سرپرست کمیته مسابقات سازمان لیگ به این موضوع واکنش عجیبی داشت و علت حضور تماشاگران را علاقهمندی زیادشان به فوتبال عنوان کرد! در نیمه نخست این بازی شاگردان ساکت الهامی که شروع خوبی نداشتند، با ضربه چیپ و غافلگیرکننده محمدرضا خانزاده (17) روی اشتباه سیدحسین حسینی به گل رسیدند. سپس نوبت اشکان دژاگه (34) بود که با پاس احسان حاج صفی گل دوم را بزند. سانتر دژاگه روی اشتباه سیدحسین با ضربه سر اکبر ایمانی (41) همراه شد تا تراکتور با نتیجه غیرمنتظره 3-0 نیمه اول را برنده به رختکن برود. در نیمه دوم این آبیها بودند که حملات خود را آغاز کرده و خیلی زود هم روی سانتر وریا غفوری و ضربه سر شیرجهای مهدی قائدی (51) به گل رسیدند. در این میان ساکت الهامی با اعتراضهایی عجیب اخراج شد تا حاشیههایی در بازی به وجود بیاید اما بعد از آن استقلال دوباره به فرم هجومی بازگشت و یک گل دیگر در دقیقه 80 به ثمر رساند؛ بازهم سانتر غفوری و این بار ضربه سر ارسلان مطهری که پیش از آن یکبار هم ضربهاش به تیر خورده و با بدشانسی گل نشده بود. استقلالیها هر چه تلاش کردند نتوانستند بازی را مساوی کنند و تیتیها به قهرمانی جام حذفی دست یافتند. به گزارش طرفداری، در نیمه دوم 24 دقیقه و 21 ثانیه وقت تلف شد ولی موعود بنیادی فر تنها 9 دقیقه وقت اضافه گرفت. اتفاقی که اعتراض کادر فنی استقلال را در پی داشت. این برای دومین بار است که تراکتور قهرمان جام حذفی میشود. از سویی آنها سهمیه مستقیم لیگ قهرمانان آسیا را به دست آوردند. این قهرمانی، اولین جامی است که تراکتور از زمان مالکیت محمدرضا زنوزی به دست میآورد تا پس از هزینههای زیاد و جذب مربیان و بازیکنان مختلف، پرشورها صاحب یک جام در فوتبال ایران شوند.
رئیس جمهوری در مراسم بهرهبرداری از 3 طرح ملی با اعتبار بیش از 3 هزار و 245 میلیارد تومان:
دولت فقط به فکر گذراندن شرایط یک سال آینده نیست
گروه اقتصادی| قطار افتتاحهای بزرگ ملی کشور به ایستگاه بیست و دوم رسید. پنجشنبه گذشته 3 طرح ملی در استانهای کرمانشاه، آذربایجان شرقی و اردبیل بهرهبرداری شد و در مراسم افتتاح این 3 طرح بزرگ، رئیس جمهوری به حرکت کشور در مسیر پیشرفت و شکست کاخ سفید اشاره کرد؛ شکستی که هر بار کلنگی به زمین میخورد و روبانی بریده میشود، نمایانتر خواهد شد. «هرچند که در دوران شدیدترین و سختترین تحریمها علیه ایران به سر میبریم.»
بهگزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری، حسن روحانی در مراسم بهرهبرداری از این طرحهای ملی که در حوزههای برق، سدسازی و نیروگاههای خورشیدی بود، از بخش نیرو (آب و برق) قدردانی کرد و گفت: در ایران از لحاظ نعمت آب و برق میتوانیم کشورمان را با کشورهای دیگر و حتی با کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم. در زمینه برق تقریباً همه مردم ما در شهرها و در بیش از 99 درصد روستاها از برق برخوردارند و حتی مناطقی با حضور 10 الی 20 خانوار و در بعضی از مناطق با کمتر از 10 خانوار هم تحت پوشش شبکههای برق هستند. این افتخار بزرگی برای ما است.
وی با بیان اینکه باید مردم ساکن روستاها هم مثل مردم شهر از همه نعمتها و فرصتهای اساسی از جمله آب، برق، آموزش، راه، مخابرات و گاز برخوردار باشند و در همه این زمینهها کار بسیار خوبی در این 7 سال گذشته و همچنین در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام گرفته، اظهار کرد: آبادانی روستا یعنی حرکت در مسیر تولید، حرکت معکوس در زمینه مهاجرت و همچنین خدمت به مردم بسیار خوب و اینها کار عظیم و بزرگی است.
آمار هیجانانگیز افتتاح سازههای آبی
رئیس جمهوری در ادامه گفت: اینکه میتوانیم اعلام کنیم هر 50 روز قادر هستیم یک سد مخزنی را افتتاح و هر هفته میتوانیم 30 روستا را به شبکه آب سالم و پایدار متصل کنیم، خیلی آمار هیجانانگیزی برای مردم عزیز ما و باعث آبروی کشورمان است.
او با اشاره به اقدامات برای تصفیه آب و فاضلاب توضیح داد: هر ماه یک تصفیهخانه فاضلاب و هر 2 ماه یک تصفیهخانه آب به افتتاح میرسد، معنای آن این است که در زمینه زیرساخت و در زمینه نیازمندیهای حیاتی مردم در کشور و سلامت و صحت مردم، اقدامات بسیار اساسی انجام میگیرد.
روحانی افزود: از 188 سد کشور، 44 سد در این دولت به افتتاح رسیده و انشاءالله سدهای دیگر هم در مسیر خواهد بود و تا پایان دولت افتتاح میشود. یعنی آماده کردن همه زیرساختهای لازم برای توسعه که وقتی در منطقهای آب، برق، گاز، راه و ارتباطات داریم، معنای آن این است که زیرساختها برای حرکت آماده شده و بحمدالله بخش خصوصی و دولتی در کنار هم امروز تلاش میکنند و امسال، سال جهش تولید است و انشاءالله تا پایان سال همه مردم و بخشهای ما تلاش خواهند کرد که این شعار سال را در عمل محقق کنند و این برای ما بسیار مهم است.
کشور در مسیر تحرک و پیشرفت است
در مراسم روز پنجشنبه، واحد شماره 2 بخش گاز نیروگاه سیکل ترکیبی دالاهو در شهرستان اسلامآباد غرب استان کرمانشاه، سد مخزنی کلقانچای در شهرستان بستان آباد استان آذربایجان شرقی و 2 نیروگاه خورشیدی و پست 230 کیلوولت آرتا در اردبیل، با دستور روحانی به بهرهبرداری رسید.
نیروگاه سیکل ترکیبی دالاهو در تأمین نیاز برق شبکه پاییندست از جمله مناطق اسلامآباد غرب، گیلانغرب و سرپل ذهاب نقش ایفا میکند.
سد مخزنی کلقانچای که در بستانآباد افتتاح شد، یک سد خاکی با هسته رُسی و با مخزن 22 میلیون مترمربع دارای حوضه آبریز 202 کیلومتر مربعی است که با هدف تأمین آب شرب و بخشهای صنعت و کشاورزی منطقه احداث شده است.
2 نیروگاه خورشیدی و پست 230 کیلوولت آرتا اردبیل نیز با هدف تقویت شبکه برق توزیع و صرفهجویی در مصرف سوخت و تولید انرژیهای پاک و تقویت شبکه انتقال مرکز استان ساخته شده است.
همچنین برقرسانی به 10 هزار خانوار مناطق عشایری از طریق این نیروگاههای متحرک خورشیدی انجام خواهد شد.
روحانی با اشاره به این طرحها بیان کرد: غیر از افتتاحهایی که در طول هفته انجام میگیرد، بیش از 3 هزار و 245 میلیارد تومان در یک روز طرح افتتاح میشود. معنایش این است که کشور در مسیر تحرک و پیشرفت است و هر روز شاهد به ثمر نشستن تلاش، ایثار و فداکاری مردم، کارمندها، کارگران، مهندسین و مدیران در سراسر کشور هستیم. این افتتاحهای بزرگ در شرایطی است که ما در سختترین و شدیدترین شرایط تحریم هستیم که در تاریخ ایران سابقه نداشته و همچنین فشاری که طی دو سال و نیم گذشته از اول سال 97 تا امروز به مردم وارد میشود و این مردم هر روز با استقامت بیشتر در برابر این توطئهها ایستادگی کردهاند.
وی ادامه داد: با این مقاومت، ثابت کردیم امریکا شکست خورده است و این را به طور قطعی به دنیا و تاریخ اعلام میکنیم که همه طراحی امریکا برای شکستن مردم ایران که تمام توان خودش را بکار گرفته بود برای اینکه مردم ما را در فشار قرار دهد، شکست خورد.
رئیس جمهوری گفت: هدف امریکا تنها این نبود که مردم ما در فشار قرار بگیرند بلکه هدف نهایی امریکا این بود که مردم ما بشکنند، تسلیم شوند، در برابر خواستهای امریکا اعلام قبول کنند و دولت ما در برابر امریکا تسلیم شود که این نشد و نخواهد شد. این چیزی بود که از اول هم معلوم بود، خطای بزرگ استراتژیک کاخ سفید بود و برای همه جهانیان امروز روشن شد که در این طراحی شکست صد درصد نصیب امریکا شده و ما به راهمان ادامه میدهیم.
روحانی تصریح کرد: البته در این دو سال و نیم برای مردم ما و فشارهایی که به مردم وارد شد، سخت گذشت و اگر این فشارها نبود مردم خیلی راحتتر میتوانستند زندگی کنند و شاید چند برابر این طرحهایی را که افتتاح میکنیم افتتاح میکردیم. اما علیرغم این نتوانستند ما را از مسیر توسعه کشور بازدارند یعنی اینجور نشد که دستهایمان را بالا ببریم و بگوییم حالا چون تحریم است، هیچ طرحی را نمیتوانیم افتتاح کنیم.
فقط به فکر گذراندن یک سال نیستیم
رئیس جمهوری با اشاره به پیشنهاد وزیر نیرو درخصوص طراحی سد مجازی در تهران اظهار کرد: وقتی که وزیر نیرو گفت میخواهیم آب شیرین سالمی را که در تهران مصرف میشود برای مردم ذخیره کنیم و از تصفیههای فاضلاب برای فضاهای سبز استفاده کنیم، از او پرسیدم این طرح را برای چه مدت طراحی کردید و میخواهد اجرا شود که پاسخ داد این طرح 10 ساله است و از امروز (پنجشنبه) شروع شده است. خیلی مهم است، همان طور که مقام معظم رهبری تأکید کردند این دولت فقط به فکر گذراندن شرایط برای یکسال آینده نیست و برای دولتهای آینده هم هست.
وی ادامه داد: الان سدها و نیروگاههایی که افتتاح میکنیم، اگر بحث برق و آب برای این دوره و دولت بود، همین که داشتیم کافی است. اما این را برای سالهای بعد و مسیر آینده انجام میدهیم که البته وظیفه ماست و باید این کار را بکنیم و بحث این دولت و دولت آینده نیست، مسیر برای توسعه کشور هموار میشود. دولتها خادمان مردم هستند و مسیر خدمت بهم متصل است و با این اتصال حرکت میکند.
شکست امریکا بی سابقه بود
روحانی با بیان اینکه مردم میدانند امریکا در هفتههای اخیر شکستهای بزرگ سیاسی متحمل شد و این هم در تاریخ امریکا و در تاریخ سازمان ملل بیسابقه بود، توضیح داد: در این هفتاد و چند سالی که سازمان ملل تأسیس شده است، در سوابق آن پیدا نمیکنید که امریکا یک قطعنامهای را علیه ملت ایران طراحی کند و ماهها این کشور و آن کشور برود و گدایی کند و با این و آن تماس بگیرد و وقتی در شورای امنیت سازمان ملل طرحی را که علیه ایران و برای تحریم تسلیحاتی ایران طراحی کرده است ارائه میکند، فقط یک کشور به آن رأی دهد. مسأله بسیار مهمی بود که فقط یک کشور به امریکا رأی داد و13 کشور دیگر در شورای امنیت یا رأی مخالف و یا ممتنع دادند یعنی طرح امریکا را رد کردند.
وی با اشاره به اهمیت موضوع گفت: یک همچون شکستی در تاریخ امریکا بینظیر است. این بخاطر چیست؟ بخاطر ایستادگی ملت ما است و اگر ملت ما در این دو سال و نیم ایستادگی نمیکرد نه این قطعنامهها بلکه امریکا بدتر از این قطعنامهها علیه ما تصویب میکرد و به همه آرزوهایی که نسبت به این نظام و ملت داشت، میرسید اما این ایستادگی و مقاومت و از آن طرف شکست امریکا از لحاظ سیاسی را در سازمان ملل میبینیم و از این طرف هم آبادانی ایران را مشاهده میکنیم.
رئیس جمهوری در آخر گفت: امروز علیرغم همه فشارها اعلام میکنیم که تا پایان این دولت انشاء الله 20 هزار مگاوات به میزان تولید برق کشور افزوده خواهد شد و این افتخار برای ما است یعنی هر سال 2 هزار و 500 مگاوات برق کشور افزوده شده است البته در دولتهای قبلی افزوده میشد و مثلاً در سال فرض بگیرید یک هزار و 770 مگاوات که در این دولت به طور متوسط دو هزار و500 مگاوات یعنی مردم ما امروز آمادهتر برای خدمت هستند و با روحیه و نشاط بیشتری تلاش میکنند.
کلنگ اولین سد مجازی در تهران بر زمین زده شد
در هجدهمین هفته از پویش #هرهفته-الف-ب-ایران، آیین بهرهبرداری از پروژههای صنعت آب و برق در استانهای آذربایجان شرقی، کرمانشاه و اردبیل به صورت ویدئو کنفرانسی برگزار شد. در این مراسم وزیر نیرو گفت: سالانه ۴۰ هزار میلیارد تومان در دولت تدبیر و امید در بخش برق سرمایهگذاری شده است.
بهگزارش پایگاه اطلاعرسانی وزارت نیرو، رضا اردکانیان افزود: علاوه بر مدیریت مصرف، سرمایهگذاری جدید هم در این بخش انجام شده که بخشهایی هم تحت تحریم شدید اقتصادی بوده است. وی گفت: ما اکنون پنجمین سد مخزنی را بعد از استانهای خراسان جنوبی، ایلام، آذربایجان غربی و کرمانشاه، در بستانآباد آذربایجان شرقی در پویش سال ۹۹ افتتاح کردیم. سد کلقانچای چهل و چهارمین سد مخزنی افتتاح شده در دولت تدبیر و امید است. وزیر نیرو در ادامه به بهرهبرداری نهمین و دهمین نیروگاه تجدید پذیر در استان اردبیل اشاره کرد و گفت: مجموعاً ظرفیت به مدار آمده از این نیروگاههای بزرگ مگاواتی، ۴۲.۵ مگاوات تاکنون خواهد بود که همگی با سرمایه بخش خصوصی و تضمینهای دولت برای خرید برق آنها انجام شده است.
وی مجموع سرمایهگذاری طرحهای افتتاحی در روز پنجشنبه را ۳۲۴۵ میلیارد تومان اعلام کرد و گفت: با این طرحها ۷۰ طرح ساخت و سازی و ۵ طرح ساز و کاری به ثمر رسیده است.
اردکانیان گفت: امسال، ۲۰۰ طرح ساخت و سازی و ۵۰ طرح ساز و کاری را در این پویش به ثمر میرسانیم. آخرین طرح ساز و کاری ما، روز چهارشنبه با همکاری نزدیک شهرداری تهران انجام شد که عملیات اجرایی اولین سد مجازی در تهران آغاز شد که با اجرای این طرح به اندازه حجم سد امیرکبیر و سد کرج از آب قابل شرب با کیفیت و مصرف آن در فضای سبز جلوگیری میکنیم و این آب برای استفادههای آینده و جلوگیری از فرونشست زمین درون زمین باقی میماند و معادل آن پساب برای فضای سبز و توسعه آن در اختیار شهرداری تهران قرار میگیرد. در حال حاضر ۱۸۰ میلیون متر مکعب مصرف آب با کیفیت از چاهها، قنوات، چشمهها و بعضاً از منابع سطحی برای فضای سبز تهران بزرگ است. در افق طرح در سال ۱۴۱۰ به جای این مقدار، ۲۵۰ میلیون مترمکعب پساب تصفیه شده در اختیار شهرداری تهران قرار گرفته و به مرور چاهها بسته خواهد شد.
گزارش «ایران» از آغاز سال تحصیلی جدید در فصل کرونایی
بازگشت به کلاسهای درس
- در آخرین دستورالعمل وزارت آموزش و پرورش در آستانه بازگشایی مدارس اعلام شد که اصل بر آموزش حضوری است
- مدیران مدارس درباره نحوه حضور دانش آموزان تصمیم میگیرند
هدی هاشمی
خبرنگار
این برگی از تاریخ است. تاریخیتر از هر آنچه در این روزها و ماههای کرونایی برای ما به ثبت رسیده است. اولین سال تحصیلی، برای آنهایی که امسال کلاس اولی هستند و میخواهند نخستین گام را در مسیر پر پیچ و خم تحصیل بردارند، دیگر مثل سابق ماندگار و فراموش نشدنی نیست. این نخستین سال تحصیلی است که دیگر شروعش رنگ و بوی مدرسه ندارد و احتمالاً اولین سالی است که بسیاری از خانوادهها و حتی دانشآموزان علاقه چندانی به آغاز و برگزاری کلاس درس ندارند!
برای همه آنهایی که تحصیل کردهاند، روز اول مدرسه رفتن چیز دیگری است، خاطرهای که همیشه بدون روتوش باقی میماند. برای همه ما که سالها و شاید چند دهه است تحصیل را به پایان رساندهایم، خاطرات سال اول ابتدایی محونشدنی است که هیچ خاطرهای جایش را نمیگیرد. حالا نسلی که امسال باید مدرسه رفتن را آغاز کند با ترس و تردید روز اول مدرسه را تجربه میکند. امسال خبری از جشن شکوفهها برای کلاس اولیها نبود و حالا امروز سال تحصیلی ۱۳۹۹ ـ ۱۴۰۰ برای بیش از ۱۴ میلیون دانشآموز دیگر آغاز میشود. آغازی متفاوت و زودهنگام.
اواخر خرداد ماه بود که ستاد ملی مبارزه با کرونا اعلام کرد سال تحصیلی جدید مدارس از ۱۵ شهریور ماه آغاز میشود. بر اساس همین دستور اوایل مرداد ماه آموزش و پرورش برای این سال متفاوت آموزشی سناریوهای مختلفی را تهیه کرد. بر اساس این سناریوها مناطق به سه رنگ قرمز، زرد و سفید تقسیم میشدند که در وضعیت قرمز آموزش مجازی، زرد آموزش نیمهحضوری و سفید آموزش حضوری بود و قرار هم بر این بود که دانشآموزان در مناطق قرمز آموزش را غیرحضوری دریافت کنند اما تمامی این سناریوها چند روز پیش جایش را به آموزش حضوری داد و مسئولان وزارت آموزش و پرورش اعلام کردند که در این سال همه دانشآموزان فارغ از رنگ منطقه باید سر کلاس درس حاضر باشند. وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد با توجه به جلسهای که با مسئولان وزارت بهداشت داشتند تصمیم گرفتند که دانشآموزان حتی در مناطق قرمز هم آموزش حضوری داشته باشند. همین تصمیم موجب شد تا بسیاری از خانوادهها نسبت به تصمیمات وزارت آموزش و پرورش انتقاد کنند آنها اعلام کردند که مدرسه محیط ایمنی برای سلامت دانشآموزان نیست و ممکن است بچهها در مدرسه به بیماری کرونا مبتلا شوند. برخی از خانوادهها گفتند که حاضر نیستند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند چرا که به اعتقاد والدین، مدارس و کلاسها شلوغاند و مسئولان مدرسه هم توان کنترل بچهها را در مدرسه ندارند. این اعتراضها البته به گوش مسئولان آموزش و پرورش رسید آنطور که علیرضا کمرهای معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش به خبرنگار «ایران» میگوید: در جلسهای که با مسئولان وزارت بهداشت داشتیم به ما اعلام شد که شما پروتکلهای سختگیرانه برای مدرسه قرار دهید و همه دانشآموزان باید سر کلاس درس حاضر باشند تنها زمانی ما مدرسه را تعطیل میکنیم که ستاد مقابله با کرونا اعلام کند. بنابراین ما به مدیران مناطق اعلام کردیم شرایط حضور دانشآموزان را در مدارس مهیا کنند و فقط در صورت اعلام ستاد مقابله با کرونا مدارس تعطیل میشوند.
کمرهای به آسیبهای روحی دور ماندن دانشآموزان از مدرسه اشاره میکند و میگوید: دانشآموزان در این ایام دچار مشکلات و آسیبهای روحی شدهاند البته که روند بازگشایی فقط مخصوص ایران نیست در همه جای دنیا مدارس باز شده است و در ایران هم تمام مشاغل و خدمات باز هستند. بنابراین ما مدارس را هم میتوانیم باز کنیم. البته برای این بازگشایی برنامهریزیهای کردهایم تا نگرانی خانوادهها کمتر شود. همه دانشآموزان وارد مدرسه میشوند در مدارسی که تراکم جمعیت دانشآموزی بالا وجود دارد دانشآموزان را دستهبندی میکنیم تا فاصله اجتماعی در این مدارس رعایت شود. در این مدارس دانشآموزان فقط دو روز در هفته به مدرسه میآیند تدریس در این روزها در سه زنگ ٣٥ دقیقهای انجام میشود و دانشآموزان ١٠ دقیقه زمان استراحت دارند. کلاسها باید با یکسوم دانشآموزان تشکیل شود و مدیران موظف هستند که موضوع فاصلهگذاری دانشآموزان در مدرسه را جدی بگیرند. فعالیتهای ورزشی و برنامه صبحگاهی متوقف میشود، رفتن و آمدن بچهها متفاوت است. مدارس ضدعفونی میشود و معلمان و دانشآموزان از ماسک استفاده میکنند.
او تأکید میکند: در مدارسی که جمعیت دانشآموزی کم است دانشآموزان با حفظ فاصله اجتماعی هر روز به مدرسه میروند در این مدارس هم معلمان میتوانند از فضای مجازی برای آموزش استفاده کنند. علاوه بر این آموزش تلویزیونی هم از امروز آغاز میشود که برای کلاس اول ابتدایی ٢٥ دقیقه، دوم تا ششم ابتدایی ٣٠ دقیقه و متوسطه اول و دوم ٣٥ دقیقه خواهد بود. همچنین دانشآموزان هر روز عصر میتوانند در فضای مجازی با معلمان خود در ارتباط باشند.
کمرهای درباره رفتوآمد دانشآموزان هم میگوید: پروتکلهای بهداشتی سرویس مدارس را ابلاغ کردهایم در این پروتکل تأکید داشتیم سرویس دانشآموزان قبل از سوار شدن باید ضد عفونی شود.
برای همه مناطق یک پروتکل داریم
وزیر آموزش و پرورش دیروز عصر در برنامه شبکه خبر درباره روند بازگشایی مدارس و نحوه حضور دانشآموزان در کلاسهای درس اعلام کرد: جلساتی که با وزارت بهداشت داشتیم آنان معتقد بودند اگر مناطق را به وضعیتهای مختلف قرمز، سفید و زرد تقسیم کنیم فاصلهای بین آنان وجود ندارد و حتی نگرانی در مناطق سفید بیشتر از مناطق دیگر خواهد بود. مسئولان بهداشت گفتند اگر پروتکلها برقرار شود برگزاری کلاسها اشکالی ندارد.
حاجی میرزایی تأکید کرد: توصیه وزارت بهداشت این است که در همه مناطق کشور یک پروتکل اعمال شود و تجربه برگزاری دهه اول محرم نیز مزید بر علت شد تا همه مناطق را یکسان ببینیم و یک پروتکل سختگیرانه را در تمام مناطق اعمال کنیم بنابراین مسئولان بهداشت به عنوان متخصصان امر پروتکلهایی را اعلام کردند و در اختیار ما قرار دادند و گفتند اگر این پروتکلها برقرار شود برگزاری کلاسها اشکالی ندارد. وزیر آموزش و پرورش گفت: پروتکلها به استانها ابلاغ شده است که براساس آن باید فاصله بین دانشآموزان یک متر و زمان هر کلاس 35 دقیقه باشد و دانشآموزان در کلاسهای مختلف در ساعتهای مختلف حضور پیدا کنند تا اجتماعی بین آنان صورت نگیرد. برای شستوشوی دستها و سرویس مدارس پروتکلهایی را اعلام کردیم و دو روز سهشنبه و چهارشنبه را با هزار و 500 نفر از مسئولان مناطق و مدیران کل استانها جلسات پیوسته داشتیم. پروتکلهای سختگیرانه مشخص شده است ما نیز این را به مجموعه دفاتر ابلاغ کردیم.
وی بیان کرد: ما نمیتوانستیم آموزش را تعطیل کنیم، این کار امکانپذیر نبود درباره اینکه چه آموزشی اولویت دارد باید تأکید کنم اولویت ما آموزش حضوری است مگر اینکه پروتکلهای بهداشتی اجازه ندهد. ما سال گذشته دو سوم محتوای آموزشی را طی کرده بودیم و امسال باید معلمان دانشآموزان را بشناسند و روابط شکل بگیرد تا بتوانیم فعالیتها را دنبال کنیم.
دستور رئیس کل بانک مرکزی به مالکان عمده سهام برای بازارسازی
بازارسازها از امروز فعال میشوند
گروه اقتصادی | افت و خیزهای بورسی دو هفته نخست شهریورماه و سوار شدن شاخص کل بازار سهام بر رفتارهای هیجانی سهامداران تازه وارد، باعث شد که سیاستگذاران کشور هم پا به میدان بگذارند تا هم از زیان عده کثیری از فعالان این بازار جلوگیری کنند و هم پویایی چندماه اخیر این بخش از اقتصاد را حفظ کنند.
اگرچه اصلاحات دوهفته گذشته شاخص کل بازار سهام را از کانال 2 میلیون واحد به کانال یک میلیون و 600 هزار واحد رساند، اما با سیاستهای اتخاذ شده و همینطور تلاش دولت برای حمایت از فعالان این عرصه، میتوان امیدوار بود که از سرعت اصلاحات در روزهای آتی کاسته و حتی شاید روند آن عکس شود. البته بخشی از این اقدامات با آموزش به سهامداران و حتی به کمک خود آنها انجام خواهد شد. به این ترتیب که بازار سازها یا همان بازارگردانها که از دو سمت عرضه و تقاضا حمایت میکنند، به طور فعالتری در بازار عمل خواهند کرد. در این رابطه روز گذشته رئیس کل بانک مرکزی در پست اینستاگرامی خود نوشت: «مالکان عمده سهام که طی چند ماه اخیر به دلیل رشد قیمت سهامشان منتفع شدهاند، نقش بازارسازی را ایفا کنند و برای اطمینان دادن به سرمایهگذاران خرد، در جهت نقد شوندگی بازار و محافظت در برابر نوسانات اقدام کنند.»
عبدالناصر همتی تأکید کرد: «اقبال مردم به بورس موضوع مهمی است و عملکرد سرمایهگذاران کوچک و بزرگ، پشتوانه بازار سرمایه است. لذا نظر به ورود طیف گسترده سرمایهگذاران جدید، تعامل حرفهای، ارائه آموزشهای سرمایهگذاری و شفافیت نهادهای مجری معاملات و معاملهگران با این دسته از سرمایهگذاران، منجر به حفظ منافع و تداوم حضور بلندمدت و فعالیت آنها در بازار خواهد بود.»
رئیس کل بانک مرکزی افزود: «شایسته است، مالکان عمده سهام اعم از نهادهای دولتی، عمومی غیردولتی، بنگاههای خصوصی بزرگ و حتی شرکتهای تابعه بانکها که طی چند ماه اخیر به دلیل رشد قیمت سهامشان منتفع شدهاند، با رعایت ضوابط قانونی، نقش بازارسازی را ایفا کنند و برای اطمینان دادن به سرمایه گذاران خرد، در جهت نقدشوندگی بازار و محافظت در برابر نوسانات اقدام کنند.»
رئیس کل بانک مرکزی در بخش دیگری از پیام خود نوشت: «بانک مرکزی، توسعه بازار سرمایه و افزایش سهم آن در نظام تأمین مالی را در راستای اصلاح ساختاری اقتصاد و ثبات مالی میداند، از آن حمایت میکند و استقرار نظام عملیات بازار باز و توسعه ابزارها و بازار بدهی دولتی و انتشار گواهی اعتبار مولد را در این راستا پی میگیرد.»
همتی در انتهای پست اینستاگرامی خود پیشنهاد کرد که بازارسازی در جهت حفظ نقدشوندگی لازم در بازار سهام بهصورت عاجل با همکاری جدی سهامداران عمده و صندوقهای سرمایهگذاری و سایر بازیگران اصلی بازار سرمایه انجام گیرد.
آمادهباش به بازارگردانها برای تسهیل نقدشوندگی بازار سرمایه
دستور رئیس کل بانک مرکزی بویژه شرکتهای تابعه بانکها برای امر بازارسازی در حالی صورت میگیرد که هفته گذشته، حقوقیها نتوانسته بودند مانع ریزش شاخصها شوند و همین امر اعتراض برخی از حقیقیها را در پی داشت.
درحال حاضر بازار سرمایه یا سهام کشور جزو بزرگترین بازارهای منطقه به شمار میرود و بالغ بر 51 میلیون کد بورسی صادر شده که تقریباً معادل 60 درصد جمعیت کشور است. همین امر بازار سهام کشور را در عین بالندگی جزو مخاطرات اقتصادی قرار داده است، زیرا به اعتقاد برخی از کارشناسان باید مراقب رونقی که بر بازار سهام کشور حاکم است، بود.
اما در همین رابطه رئیس سازمان بورس نیز اظهاراتی داشته که نشان میدهد، فرآیند جدید بازارگردانی بزودی آغاز میشود. فرآیندی که هدف آن افزایش رونق بازار و تسهیل نقدشوندگی است.
به گزارش سازمان بورس، «حسن قالیباف اصل» روز پنجشنبه با ارزیابی مثبت از نتایج جلسهای با حضور نهادهای حقوقی که بیش از ۷۰ درصد بازار را در اختیار دارند، گفت: «مقرر شد فرآیند جدید بازارگردانی با هدف افزایش رونق بازار و تسهیل نقدشوندگی آغاز شود و قطعاً نتایج مثبت این امر به سرعت در بازار مشاهده میشود.»
افزایش دامنه فعالیت صندوقهای سرمایهگذاری
رئیس سازمان بورس درباره اثرات مثبت سایر تصمیمات که با محور بهبود روند بازار اتخاذ شد، افزود: «از دیگر تصمیمات اخذ شده افزایش دامنه فعالیت صندوقهای سرمایهگذاری است و بر این اساس تسهیلاتی هم برای صندوقهای سرمایهگذاری در سهام در نظر گرفته شده است.»
قالیباف اصل یادآور شد: «این تسهیلات سرمایهگذارانی را که از دانش یا فرصت کافی سرمایهگذاری مستقیم برخوردار نیستند تشویق میکند تا از طریق صندوقها به سرمایهگذاری اقدام کنند؛ فراموش نکنید همواره روش غیرمستقیم بهترین روش برای سرمایهگذاران بورسی است.»
وی با تأکید بر ضرورت اجتناب از انتقال داراییهای ضروری سرمایهگذاران به بازار سرمایه خاطرنشان کرد: «در بازار سرمایه هم بحث سود مطرح است و هم بحث زیان؛ بر این اساس افرادی که وارد بازار سرمایه میشوند، نباید داراییهای ضروری خود را وارد بازار کنند و تنها باید با دارایی کوتاه مدت که به آن نیاز ندارند به سرمایهگذاری اقدام کنند.»
بازارگردان، عامل ایجاد تعادل در بازار است
رئیس سازمان بورس نیاز بازار سرمایه کشور به افزایش فعالیتهای بازارگردانی را ضروری دانست و گفت: بازارگردان عامل ایجاد تعادل در بازار است و با عرضه و تقاضای منطقی ضریب نقدشوندگی بازار سرمایه را افزایش میدهد.
قالیباف اصل یادآور شد: مقررات مربوط به بازارگردانی در بازار سرمایه از پیش تدوین شده و از روز شنبه (امروز) بازارگردانها فعال خواهند شد تا نوسانات کمتری را در بازار سرمایه شاهد باشیم. همچنین مقرر شده تا شرکتهایی که به تازگی وارد بازار سرمایه میشوند، بازارگردانی فعال و متناسب با ابعاد شرکت داشته باشند.
وی همچنین با تأکید بر عملکرد منطقی سهامداران عمده در افت و خیزهای بازار افزود: همواره انتظار میرود که این سهامداران با هیجان و رفتار غیرمنطقی عمل نکنند. حضور پررنگ سهامداران حقوقی در کوتاه مدت و بلندمدت ضرورت توسعه بازار سرمایه است.
روانسازی بازار با همکاری ناشران و بازارگردانها
دبیر شورایعالی بورس در پاسخ به این سؤال که این هفته سهامداران حقوقی تا چه میزان به حمایت از سهام پرداختند، گفت: «حقوقیها در این مدت تلاش کردند تا از سهام خود حمایت کنند اما با توجه به بزرگ شدن بازار، گاهی نیاز به حمایت چندین سهام دار و بازارگردان است. از همین رو باید صندوقهای بازارگردان تقویت شوند. همچنین صندوق توسعه بازار هفته گذشته نقش خود را در خصوص نقدشوندگی ایفا کرد.»
وی با اشاره به تصمیم دیگر این جلسه افزود: «مقرر شد شرایطی فراهم شود تا قرارداد بازارگردانی ناشران و صندوقهای بزرگ منعقد شود تا در شرایط نامتوازن و عدم تعادل از بازار حمایت بیشتری شود.»
قالیباف با تأکید بر تلاش سازمان برای حفظ سلامت بازار سرمایه گفت: «بازار سرمایه امسال رونق خوبی داشت و تلاش ما برای حفظ سلامت بازار سرمایه دوچندان شد. نهاد ناظر همواره تلاش میکند بازار سرمایه محل امن سرمایهگذاری باشد.»
رئیس سازمان بورس با شایعه خواندن عدم حمایت دولت از بورس تصریح کرد: «سازمان یک نهاد عمومی غیردولتی است و بازار سرمایه متعلق به عموم مردم است و دولت همچنان به بازار سرمایه به عنوان یک فرصت و با دید مثبت نظاره میکند.»
قالیباف اصل یادآور شد: «من مطمئنم که بازار سرمایه میتواند نقش خود را به درستی در اقتصاد کشور ایفا کند.»
وی در پایان و در پاسخ به این پرسش که نقش نهاد ناظر در افزایش و افت قیمت سهم چیست، تأکید کرد: «سازمان بورس و اوراق بهادار نهاد ناظر است نه نهاد قیمتگذار. سهامداران باید هنگام خرید سهام به ارزندگی آن توجه داشته باشند و اطلاعات شرکتها را به صورت دقیق مورد مطالعه قرار دهند.»
اگرچه اصلاحات دوهفته گذشته شاخص کل بازار سهام را از کانال 2 میلیون واحد به کانال یک میلیون و 600 هزار واحد رساند، اما با سیاستهای اتخاذ شده و همینطور تلاش دولت برای حمایت از فعالان این عرصه، میتوان امیدوار بود که از سرعت اصلاحات در روزهای آتی کاسته و حتی شاید روند آن عکس شود. البته بخشی از این اقدامات با آموزش به سهامداران و حتی به کمک خود آنها انجام خواهد شد. به این ترتیب که بازار سازها یا همان بازارگردانها که از دو سمت عرضه و تقاضا حمایت میکنند، به طور فعالتری در بازار عمل خواهند کرد. در این رابطه روز گذشته رئیس کل بانک مرکزی در پست اینستاگرامی خود نوشت: «مالکان عمده سهام که طی چند ماه اخیر به دلیل رشد قیمت سهامشان منتفع شدهاند، نقش بازارسازی را ایفا کنند و برای اطمینان دادن به سرمایهگذاران خرد، در جهت نقد شوندگی بازار و محافظت در برابر نوسانات اقدام کنند.»
عبدالناصر همتی تأکید کرد: «اقبال مردم به بورس موضوع مهمی است و عملکرد سرمایهگذاران کوچک و بزرگ، پشتوانه بازار سرمایه است. لذا نظر به ورود طیف گسترده سرمایهگذاران جدید، تعامل حرفهای، ارائه آموزشهای سرمایهگذاری و شفافیت نهادهای مجری معاملات و معاملهگران با این دسته از سرمایهگذاران، منجر به حفظ منافع و تداوم حضور بلندمدت و فعالیت آنها در بازار خواهد بود.»
رئیس کل بانک مرکزی افزود: «شایسته است، مالکان عمده سهام اعم از نهادهای دولتی، عمومی غیردولتی، بنگاههای خصوصی بزرگ و حتی شرکتهای تابعه بانکها که طی چند ماه اخیر به دلیل رشد قیمت سهامشان منتفع شدهاند، با رعایت ضوابط قانونی، نقش بازارسازی را ایفا کنند و برای اطمینان دادن به سرمایه گذاران خرد، در جهت نقدشوندگی بازار و محافظت در برابر نوسانات اقدام کنند.»
رئیس کل بانک مرکزی در بخش دیگری از پیام خود نوشت: «بانک مرکزی، توسعه بازار سرمایه و افزایش سهم آن در نظام تأمین مالی را در راستای اصلاح ساختاری اقتصاد و ثبات مالی میداند، از آن حمایت میکند و استقرار نظام عملیات بازار باز و توسعه ابزارها و بازار بدهی دولتی و انتشار گواهی اعتبار مولد را در این راستا پی میگیرد.»
همتی در انتهای پست اینستاگرامی خود پیشنهاد کرد که بازارسازی در جهت حفظ نقدشوندگی لازم در بازار سهام بهصورت عاجل با همکاری جدی سهامداران عمده و صندوقهای سرمایهگذاری و سایر بازیگران اصلی بازار سرمایه انجام گیرد.
آمادهباش به بازارگردانها برای تسهیل نقدشوندگی بازار سرمایه
دستور رئیس کل بانک مرکزی بویژه شرکتهای تابعه بانکها برای امر بازارسازی در حالی صورت میگیرد که هفته گذشته، حقوقیها نتوانسته بودند مانع ریزش شاخصها شوند و همین امر اعتراض برخی از حقیقیها را در پی داشت.
درحال حاضر بازار سرمایه یا سهام کشور جزو بزرگترین بازارهای منطقه به شمار میرود و بالغ بر 51 میلیون کد بورسی صادر شده که تقریباً معادل 60 درصد جمعیت کشور است. همین امر بازار سهام کشور را در عین بالندگی جزو مخاطرات اقتصادی قرار داده است، زیرا به اعتقاد برخی از کارشناسان باید مراقب رونقی که بر بازار سهام کشور حاکم است، بود.
اما در همین رابطه رئیس سازمان بورس نیز اظهاراتی داشته که نشان میدهد، فرآیند جدید بازارگردانی بزودی آغاز میشود. فرآیندی که هدف آن افزایش رونق بازار و تسهیل نقدشوندگی است.
به گزارش سازمان بورس، «حسن قالیباف اصل» روز پنجشنبه با ارزیابی مثبت از نتایج جلسهای با حضور نهادهای حقوقی که بیش از ۷۰ درصد بازار را در اختیار دارند، گفت: «مقرر شد فرآیند جدید بازارگردانی با هدف افزایش رونق بازار و تسهیل نقدشوندگی آغاز شود و قطعاً نتایج مثبت این امر به سرعت در بازار مشاهده میشود.»
افزایش دامنه فعالیت صندوقهای سرمایهگذاری
رئیس سازمان بورس درباره اثرات مثبت سایر تصمیمات که با محور بهبود روند بازار اتخاذ شد، افزود: «از دیگر تصمیمات اخذ شده افزایش دامنه فعالیت صندوقهای سرمایهگذاری است و بر این اساس تسهیلاتی هم برای صندوقهای سرمایهگذاری در سهام در نظر گرفته شده است.»
قالیباف اصل یادآور شد: «این تسهیلات سرمایهگذارانی را که از دانش یا فرصت کافی سرمایهگذاری مستقیم برخوردار نیستند تشویق میکند تا از طریق صندوقها به سرمایهگذاری اقدام کنند؛ فراموش نکنید همواره روش غیرمستقیم بهترین روش برای سرمایهگذاران بورسی است.»
وی با تأکید بر ضرورت اجتناب از انتقال داراییهای ضروری سرمایهگذاران به بازار سرمایه خاطرنشان کرد: «در بازار سرمایه هم بحث سود مطرح است و هم بحث زیان؛ بر این اساس افرادی که وارد بازار سرمایه میشوند، نباید داراییهای ضروری خود را وارد بازار کنند و تنها باید با دارایی کوتاه مدت که به آن نیاز ندارند به سرمایهگذاری اقدام کنند.»
بازارگردان، عامل ایجاد تعادل در بازار است
رئیس سازمان بورس نیاز بازار سرمایه کشور به افزایش فعالیتهای بازارگردانی را ضروری دانست و گفت: بازارگردان عامل ایجاد تعادل در بازار است و با عرضه و تقاضای منطقی ضریب نقدشوندگی بازار سرمایه را افزایش میدهد.
قالیباف اصل یادآور شد: مقررات مربوط به بازارگردانی در بازار سرمایه از پیش تدوین شده و از روز شنبه (امروز) بازارگردانها فعال خواهند شد تا نوسانات کمتری را در بازار سرمایه شاهد باشیم. همچنین مقرر شده تا شرکتهایی که به تازگی وارد بازار سرمایه میشوند، بازارگردانی فعال و متناسب با ابعاد شرکت داشته باشند.
وی همچنین با تأکید بر عملکرد منطقی سهامداران عمده در افت و خیزهای بازار افزود: همواره انتظار میرود که این سهامداران با هیجان و رفتار غیرمنطقی عمل نکنند. حضور پررنگ سهامداران حقوقی در کوتاه مدت و بلندمدت ضرورت توسعه بازار سرمایه است.
روانسازی بازار با همکاری ناشران و بازارگردانها
دبیر شورایعالی بورس در پاسخ به این سؤال که این هفته سهامداران حقوقی تا چه میزان به حمایت از سهام پرداختند، گفت: «حقوقیها در این مدت تلاش کردند تا از سهام خود حمایت کنند اما با توجه به بزرگ شدن بازار، گاهی نیاز به حمایت چندین سهام دار و بازارگردان است. از همین رو باید صندوقهای بازارگردان تقویت شوند. همچنین صندوق توسعه بازار هفته گذشته نقش خود را در خصوص نقدشوندگی ایفا کرد.»
وی با اشاره به تصمیم دیگر این جلسه افزود: «مقرر شد شرایطی فراهم شود تا قرارداد بازارگردانی ناشران و صندوقهای بزرگ منعقد شود تا در شرایط نامتوازن و عدم تعادل از بازار حمایت بیشتری شود.»
قالیباف با تأکید بر تلاش سازمان برای حفظ سلامت بازار سرمایه گفت: «بازار سرمایه امسال رونق خوبی داشت و تلاش ما برای حفظ سلامت بازار سرمایه دوچندان شد. نهاد ناظر همواره تلاش میکند بازار سرمایه محل امن سرمایهگذاری باشد.»
رئیس سازمان بورس با شایعه خواندن عدم حمایت دولت از بورس تصریح کرد: «سازمان یک نهاد عمومی غیردولتی است و بازار سرمایه متعلق به عموم مردم است و دولت همچنان به بازار سرمایه به عنوان یک فرصت و با دید مثبت نظاره میکند.»
قالیباف اصل یادآور شد: «من مطمئنم که بازار سرمایه میتواند نقش خود را به درستی در اقتصاد کشور ایفا کند.»
وی در پایان و در پاسخ به این پرسش که نقش نهاد ناظر در افزایش و افت قیمت سهم چیست، تأکید کرد: «سازمان بورس و اوراق بهادار نهاد ناظر است نه نهاد قیمتگذار. سهامداران باید هنگام خرید سهام به ارزندگی آن توجه داشته باشند و اطلاعات شرکتها را به صورت دقیق مورد مطالعه قرار دهند.»
آموزش در عصر جدید کرونایی و چشماندازهای آتی
علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
یکی از هنرهای مدیران انتخاب استراتژی با توجه به ویژگیهای محیطـــی در شرایط دشــــوار است. توجه به شرایط محیطی جغرافیایی و اجتماعی جزو مهـــــمترین و عمدهترین متغیرهای تصمیــــمگیـــری در راستای اتخاذ راهبرد است. سیاستگذاری آموزشی در ایران با توجه به گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی و...
اهداف و رسالتهایی که پس از انقلاب اسلامی برای نظام تعلیم و تربیت طراحی شد کار دشواری است. یکی از مهمترین دستاوردهای نظام تعلیم و تربیت پوشش ۹۸ درصدی آموزش در مقطع ابتدایی و ۸۰ درصدی متوسطه اول است که سبب ایجاد مدارس روستایی، عشایری، چندپایه و حتی مدارس زیر ۱۰ نفر دانشآموز شده است. مدرسه با جمعیت دانشآموزی زیر ۱۰ نفر یکی از افتخارات جمهوری اسلامی ایران است که برای حتی یک دانشآموز امکانات آموزش فراهم میکند. اما این موضوع به نوبه خود در مسیر تصمیمگیری چالشزاست. لذا تصمیمگیری در اکوسیستم آموزش و پرورش با توجه به اثرات عمیق آن در سنوات آتی و پیوستگی آموزش و پرورش به آموزش عالی کار دشواری است.
مهارتآموزی زیستی
تعمیم امر آموزش از مجرای انتقال اطلاعات به علم زندگی، درهمتنیدگی آن را با همه ابعاد زندگی اجتماعی هویدا میکند. آموزش فرآیندی است که منجر به تغییر نگرش و طبیعتاً تغییر رفتار میشود. در نگاههای نوین به آموزش و پرورش آن را به عنوان ابزاری برای زیستن معرفی میکنند. بدیهی است که زیستن فقط با انتقال داده و اطلاعات حاصل نخواهد شد. کارکردهای مدرسه فراتر از این مقوله است، اجتماعیسازی، اجتماعپذیری و آموزش مهارتهای لازم برای زیستن درعرصه پرچالش قرن بیست ویکم از جمله کارکردهای مدرسه است. لذا خلاصه کردن کارکرد مدرسه به انتقال اطلاعات علمی و غفلت از توجه به موضوعات تربیتی و مهارتی سبب خواهد شد فرزندان ما در آینده از نقصان آنها آسیب ببینند. مدرسه فقط مکان انتقال علم و محفوظات نیست، محل انتقال ارزشهای یک نسل (نسل والدین، نسل معلمان) به یک نسل نوخاسته نیز هست. ما باید ارزش زندگی را به نسل جدید بیاموزیم اما کرونا شرایطی فراهم کرده که زندگی را از نو بیاموزیم، این بدان معناست که همه «همشاگردی» هستیم در مدرسه نوین زندگی. برنامه درسی رسمی مدرسه از طریق رسانههای مختلف قابل انتقال است اما آموزش مهارتهای لازم برای زیستن از جمله مواردی هستند که باید در محیط کلاس و از کنار هم قرار گرفتن دانشآموزان حاصل شود. توجه به برنامه درسی غیررسمی و همچنین توجه به برنامه درسی پنهان که حاصل تعامل دانشآموزان با یکدیگر و با محیط است، باید در کلاس و مدرسه آموزش داده شود.
امسال اما با بازگشایی مدارس در نیمه شهریور و در میانه مصاف ملی و بینالمللی با کرونا، خاصترین سال تحصیلی تاریخ معاصر ایران را تجربه میکنیم. خاص به دلیل همان ویژگی انتخاب استراتژی در گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی ایران و نیز تلفیق تجربههای جهانی با مقتضیات ملی و اینکه ما هم در قاب جهانی بخشی از تجربه انسانی در مواجهه با پدیده اجتماعات ناگزیر دوره کرونا هستیم و هر نوع تصمیمی علاوه بر تبعات داخلی آنکه پاسخگویی و حفاظت از جان و سلامت مردم است، در نظرگاه جهانی نیز مورد قیاس و سنجش قرار میگیرد. در مقیاس جهانی آنچه در حال تجربه است، نه یک الگو که در مقام یک آزمون است. از بازگشایی سراسری و حضوری در چین و آلمان تا کلاسهای آنلاین در برخی ایالات امریکا. طبیعی بود که در ایران هم باید به چالش آغاز سال تحصیلی میرفتیم و به دلیل نوسان شرایط بسته به قرمز یا زرد و سفید بودن استانها، باید انتخابی متناسب با شرایط محیطی و اقتضائات ملی انجام میشد. بدیهی است که هیچ آموزشی جایگزین آموزش حضوری نخواهد بود چرا که کارکردهای مدرسه، توسعه ارتباطات و شکلگیری شخصیت دانشآموزان و تقویت مهارتهای اجتماعی آنان با هیچ روش دیگری جایگزین نمیشود. ارتباط چهره به چهره معلم و دانشآموزان بسیار اهمیت دارد، بویژه در پایههای ابتدایی که این ارتباط اهمیت بیشتری پیدا میکند. اما همانطور که آموزش حق دانشآموزان است، سلامت و امنیت نیز حق آنان است. تلفیق احقاق این حقوق نیازمند ارتباط هرچه بیشتر بین خانواده و مدرسه است؛ بین هسته اصلی نهاد اجتماعی و یکی از ارکان اجتماعی شدن فرزندان.
ارتباطات نوین
عقلانیت نوین که گفته میشد در مبارزه با کرونا باید به آن مجهز بود در موارد مشخصی مثل آموزش خود را نشان میدهد. ما در زمانه سخت و پرریسک تحریم و کرونا زندگی میکنیم و درس میخوانیم، بنابراین نیاز داریم که سطح تعامل اجتماعی را ارتقا دهیم و مناسبات خانوادهها و مدرسه وارد یک فاز نوین شود. چرا که هم خانوادهها، هم مربیان آموزشی، مددکاران، معلمین و... وارد یک فضای ناشناخته شدهاند و باید به کمک یکدیگر ریسک ناشی از این فضای ابهام کرونایی را کاهش دهند. به سطح نوینی از ارتباطها نیاز داریم تا سه اصل طلایی فاصلهگیری اجتماعی و ماسک و بهداشت در یک فضای ارتباطی نوین رعایت شود. دانشآموزان نخستین درسی که میآموزند همان درس زندگی و حفظ حیات در شرایط پرریسک است، بنابراین، این محیط پرریسک را میتوان به یک فرصت جهت ارتقای مهارتهای زندگی تبدیل کرد، تا ضمن توجه به موارد بهداشتی فرزندانمان را برای رویارویی با مسائل زندگی واقعی آماده کنیم. تعامل دانشآموزان با یکدیگر به بهداشت روانی آنها کمک خواهد کرد. انسان موجود اجتماعی است و با رعایت تعادل بین سلامت جسم و روان باید فرزندانمان را از امروز راهی مدرسه کنیم. ما قدم در راه مهمی میگذاریم که آموزش را فراتر از حفظیات درسی به حفاظت جانی و روانی رهنمون میکند؛ مهمترین رکن اجتماعی شدن در دوران اجتماعگریزی کرونایی نیازمند لمس یک تجمع متفاوت است.
عدالت آموزشی
شرایط بشدت سیال و لغزان است. ما نمیدانیم موج سوم کرونا چگونه خواهد بود، ما نمیدانیم که تا کجا میتوانیم آموزش چهره به چهره را استمرار دهیم. یعنی باید هر لحظه آماده شرایط جدید باشیم، این بدان معناست که سطح آموزش دیجیتال و به طور کلی شاهراهها و اتوبانهای دیجیتال را از نو بسازیم که پاسخگوی نیازهای جدید در شرایط سخت باشد، وقتی دانشآموزان مجبور بودند در خانه بمانند شکاف دیجیتال میان خانوادههایی که توانایی دسترسی به آموزش آنلاین و تواناییها و مهارتهای دیجیتال بیشتری داشتند و خانوادههای کمدرآمد کاهش یافت. پیشتر مدرسه جایی بود که شکافهای طبقاتی را تا حدودی کاهش میداد اما اکنون نقش عوامل «برون مدرسهای» بر مدرسه بسی بیشتر از گذشته شده است. اجبارهای کرونایی، ما و دیگر کشورها را وادار کرده که به فضای مجازی اهمیتی هموزن با فضای حقیقی دهند. با ادامه این وضعیت، توسعهیافتگی زیرساختهای ارتباطات مجازی که به مراتب ارزانتر از توسعه زیرساختهای فیزیکی آموزش در فضای حقیقی است، به اولویت بالاتری ارتقا پیدا میکند. آموزش مجازی چنان ابعاد اجتماعی و روانشناختی دارد که برای ما کاملاً روشن نیست. یک سؤال این است که آیا آموزش مجازی ممکن است برخوردار از چنان مزایایی باشد که در آینده و حتی بعد از سپری شدن عصر کرونا، باعث دلبستگی ما به آن شود؟ در فرآیند آموزش مجازی دو فرآیند مرکزیتزدایی و مرکزگرایی همزمان اتفاق میافتند. به این معنی که هم دانشآموزان و دانشجویان ناگزیر به کنار گذاشتن رسم سنتی تجمیع در یک مکان آموزشی فیزیکی هستند (تمرکززدایی) و هم این شرایط جدید، امکان آن را فراهم میکند که دانشآموزان از فواصل جغرافیایی دور و جوامع محلی دورافتاده قادر به شرکت در کلاسهایی باشند که دانشآموزان در طبقات اجتماعی بالا یا در مراکز شهری با استانداردها و امکانات زندگی بهتر در آن شرکت کنند (مرکزگرایی). آموزش مجازی در این تفسیر، یک گام ما را به کاهش نابرابریهای آموزشی نزدیکتر میکند. استفاده از این مزایا رابطه مستقیمی با توسعه زیرساخت ارتباطی دارد. آموزش مجازی در عصر کرونا، تمرینی برای کشف کردن مزایا و پی بردن به نقاط ضعف ما در توسعه فضای مجازی هم هست. این خود متضمن اجرای عدالت آموزشی و علاوه بر آن کاهش نابرابری در امر سلامت است.
بازماندگی از تحصیل
توسعه زیرساختها برای گسترش آموزش مجازی میتواند یکی از بزرگترین معضلات آموزشی ایران را رفع یا کماثر کند و آن بازماندگی از تحصیل است. کودکان معلول جسمی که میتوانند در مدارس عادی درس بخوانند اما در خیلی از مناطق از این حق محروم میشوند، هرچه بیشتر به سمت مناطق محروم پیش میرویم این معلولین مظلومتر واقع میشوند. مشکلات این قبیل کودکان آنجا حادتر میشود که عضو خانواده کمدرآمد و فقیر نیز باشند. علاوه بر آن ما ۹ میلیون نفر بیسواد (که خوشبختانه اغلب آنها در سنین بالای ۵۰ سال هستند) و با مقایسه آمار آموزش و پرورش و ثبت احوال مشخص شد که حدود ۱۴۰ هزار کودک بازمانده از تحصیل داریم که ۵ سال است در دولت بر بازماندگی از تحصیل سرمایهگذاری کردیم. وزارت رفاه و آموزش و پرورش با همکاری با یکدیگر در تماس با تکتک خانواده شرایط آنها را برای بازگشت به تحصیل مهیا کرده است. چند میلیون ترکتحصیل کرده وجود دارد که نیازمند تدبیر در زمینه مهارتآموزی فنی و حرفهای برای آن هستیم. در شرایط کرونایی حدود ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار دانشآموز نیازمند ابزار دریافت آموزشهای مجازی هستند، لذا بخشی از جامعه ممکن است قادر به تهیه این وسایل مورد نیاز نباشند. بنابراین رفع کاستیها و نگرانیهای این قشر از دانشآموزان در حیطه تلاشهای دولت است تا آرمان آموزش برای همه که از ابتدای دولت یازدهم به طور جدی پیگیری شده در شرایط جدید دچار وقفه و تعلل نشود.
منزلت معلمان
وضعیت معیشتی معلمان به دلیل شرایط اقتصادی و پرداختی آنها در چند دهه گذشته به ایجاد نارضایتیهای نهادینه شده منتهی شده است که تلاشهای زیاد بودجهای دولت هم نتوانسته آثار آن را کاهش دهد. در فاصله سالهای ۹۲ تا ۹۹ حقوق معلمان قریب به ۵ برابر و از مهر ۹۸ تا خرداد ۹۹، میانگین حقوق معلمان با بیش از ۶۰ درصد افزایش از ۳۷ میلیون ریال به ۶۰ میلیون ریال رسیده است. اما این میزان هنوز با نقطه مطلوب فاصله دارد که نظام پویای آموزشی در سیاستگذاریهای آتی آن ناگزیر از حل آن است.
چشمانداز پیش رو
سیاستگذاری آموزش و پرورش چندبعدی و پیچیده و دارای ذینفعان متفاوت است؛ شرایطی با ابعاد زیاد، متغیرهای متفاوت و گستره جمعیتی گسترده و فرهنگ که از سویی نیاز به انتقال ارزشهای نسلی و از سوی دیگر توجه به تغییرات فرهنگی و درک تفاوت فرهنگهای رسمی و غیررسمی در جامعه دارد. تطابق بین این دو فرهنگ و ایجاد الزامات برای اجرای سند تحول و کاستن از تفاوتهای فاحش بین دهکهای پایین و بالا برای بهرهمندی از امکانات آموزشی از دشواریهای کار آموزش و پرورش است. تحقیقی در دوران وزارت من صورت گرفت که در دانشگاههای رتبه یک و شاخص کشور بیشتر قبولشدگان از افراد نسبتاً باهوشتر اما از طبقه متوسط و بالای جامعه هستند و دیگر همانند دهههای گذشته کمتر شاهد حضور دانشآموزان دهکهای پایین و روستاییان در دانشگاههای درجه یک هستیم. به این باید منزلتخواهی معلمان و انتظار از زندگی آنها اضافه شود. این مسائل سیاستگذاری آموزش و پرورش را نسبت به دورههای قبل سختتر و پیچیدهتر کرده است. در این پیچیدگی یک شوک عظیم در حوزه سلامت، اقتصاد و جامعه با کرونا نیز وارد شده است. کرونا فرصتها و نگرانیهایی بر آموزش ما وارد کرده که شاید یکی از فرصتها همین عادلانه بودن امر آموزش باشد که با مصوبه دولت درباره رایگان بودن اینترنت دانشآموزان و کاستن از بیعدالتی در استفاده از معلمان و مفاد آموزشی در حال اجراست و وزارت آموزش و پرورش در این زمینه در حال تلاش جدی است. از جمله تهدیدات کرونا کاستن از خاصیتهای اجتماعی کردن در مدارس است که با شیوههای آموزشی ترکیبی، آموزش و پرورش تلاش کرده این نقیصه را تا حدودی جبران کند و ضروری است که خانوادهها در میانه نگرانی خود این مسأله را مورد توجه قرار دهند. دانشآموز بیمدرسه محصولی است که از ابعاد مختلف تهی خواهد بود و به طور لازم غنای اجتماعی نخواهد یافت، بنابراین در چشمانداز پیشرو همکاری خانوادهها و عدم مقاومت برای بازگشایی مدارس ضروری است. در این چشمانداز یکی از ابعاد مهم فراموش نشدن معلمان است. متأسفانه در سالهای گذشته با سیاستهای غلط ورود نیروهای نامتاسب به حوزه آموزش اتفاق افتاد. خوشبختانه رهبری معظم در سخنان اخیرشان و برنامه دولت برای افزایش منزلت معلمان میتواند در چشمانداز پیشرو برای حوزه آموزش و پرورش مؤثر باشد. علاوه بر این موارد برای چند میلیون ترکتحصیل کرده که عمدتاً در روستاها و حاشیههای شهری هستند مداخله دولت برای آموزش مهارت با همکاری وزارت کار و آموزش و پرورش زیرساختهای لازم مهیا شده و آموزش مهارت جزو اولویتهای سیاستگذاری آموزشی است.
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
یکی از هنرهای مدیران انتخاب استراتژی با توجه به ویژگیهای محیطـــی در شرایط دشــــوار است. توجه به شرایط محیطی جغرافیایی و اجتماعی جزو مهـــــمترین و عمدهترین متغیرهای تصمیــــمگیـــری در راستای اتخاذ راهبرد است. سیاستگذاری آموزشی در ایران با توجه به گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی و...
اهداف و رسالتهایی که پس از انقلاب اسلامی برای نظام تعلیم و تربیت طراحی شد کار دشواری است. یکی از مهمترین دستاوردهای نظام تعلیم و تربیت پوشش ۹۸ درصدی آموزش در مقطع ابتدایی و ۸۰ درصدی متوسطه اول است که سبب ایجاد مدارس روستایی، عشایری، چندپایه و حتی مدارس زیر ۱۰ نفر دانشآموز شده است. مدرسه با جمعیت دانشآموزی زیر ۱۰ نفر یکی از افتخارات جمهوری اسلامی ایران است که برای حتی یک دانشآموز امکانات آموزش فراهم میکند. اما این موضوع به نوبه خود در مسیر تصمیمگیری چالشزاست. لذا تصمیمگیری در اکوسیستم آموزش و پرورش با توجه به اثرات عمیق آن در سنوات آتی و پیوستگی آموزش و پرورش به آموزش عالی کار دشواری است.
مهارتآموزی زیستی
تعمیم امر آموزش از مجرای انتقال اطلاعات به علم زندگی، درهمتنیدگی آن را با همه ابعاد زندگی اجتماعی هویدا میکند. آموزش فرآیندی است که منجر به تغییر نگرش و طبیعتاً تغییر رفتار میشود. در نگاههای نوین به آموزش و پرورش آن را به عنوان ابزاری برای زیستن معرفی میکنند. بدیهی است که زیستن فقط با انتقال داده و اطلاعات حاصل نخواهد شد. کارکردهای مدرسه فراتر از این مقوله است، اجتماعیسازی، اجتماعپذیری و آموزش مهارتهای لازم برای زیستن درعرصه پرچالش قرن بیست ویکم از جمله کارکردهای مدرسه است. لذا خلاصه کردن کارکرد مدرسه به انتقال اطلاعات علمی و غفلت از توجه به موضوعات تربیتی و مهارتی سبب خواهد شد فرزندان ما در آینده از نقصان آنها آسیب ببینند. مدرسه فقط مکان انتقال علم و محفوظات نیست، محل انتقال ارزشهای یک نسل (نسل والدین، نسل معلمان) به یک نسل نوخاسته نیز هست. ما باید ارزش زندگی را به نسل جدید بیاموزیم اما کرونا شرایطی فراهم کرده که زندگی را از نو بیاموزیم، این بدان معناست که همه «همشاگردی» هستیم در مدرسه نوین زندگی. برنامه درسی رسمی مدرسه از طریق رسانههای مختلف قابل انتقال است اما آموزش مهارتهای لازم برای زیستن از جمله مواردی هستند که باید در محیط کلاس و از کنار هم قرار گرفتن دانشآموزان حاصل شود. توجه به برنامه درسی غیررسمی و همچنین توجه به برنامه درسی پنهان که حاصل تعامل دانشآموزان با یکدیگر و با محیط است، باید در کلاس و مدرسه آموزش داده شود.
امسال اما با بازگشایی مدارس در نیمه شهریور و در میانه مصاف ملی و بینالمللی با کرونا، خاصترین سال تحصیلی تاریخ معاصر ایران را تجربه میکنیم. خاص به دلیل همان ویژگی انتخاب استراتژی در گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی ایران و نیز تلفیق تجربههای جهانی با مقتضیات ملی و اینکه ما هم در قاب جهانی بخشی از تجربه انسانی در مواجهه با پدیده اجتماعات ناگزیر دوره کرونا هستیم و هر نوع تصمیمی علاوه بر تبعات داخلی آنکه پاسخگویی و حفاظت از جان و سلامت مردم است، در نظرگاه جهانی نیز مورد قیاس و سنجش قرار میگیرد. در مقیاس جهانی آنچه در حال تجربه است، نه یک الگو که در مقام یک آزمون است. از بازگشایی سراسری و حضوری در چین و آلمان تا کلاسهای آنلاین در برخی ایالات امریکا. طبیعی بود که در ایران هم باید به چالش آغاز سال تحصیلی میرفتیم و به دلیل نوسان شرایط بسته به قرمز یا زرد و سفید بودن استانها، باید انتخابی متناسب با شرایط محیطی و اقتضائات ملی انجام میشد. بدیهی است که هیچ آموزشی جایگزین آموزش حضوری نخواهد بود چرا که کارکردهای مدرسه، توسعه ارتباطات و شکلگیری شخصیت دانشآموزان و تقویت مهارتهای اجتماعی آنان با هیچ روش دیگری جایگزین نمیشود. ارتباط چهره به چهره معلم و دانشآموزان بسیار اهمیت دارد، بویژه در پایههای ابتدایی که این ارتباط اهمیت بیشتری پیدا میکند. اما همانطور که آموزش حق دانشآموزان است، سلامت و امنیت نیز حق آنان است. تلفیق احقاق این حقوق نیازمند ارتباط هرچه بیشتر بین خانواده و مدرسه است؛ بین هسته اصلی نهاد اجتماعی و یکی از ارکان اجتماعی شدن فرزندان.
ارتباطات نوین
عقلانیت نوین که گفته میشد در مبارزه با کرونا باید به آن مجهز بود در موارد مشخصی مثل آموزش خود را نشان میدهد. ما در زمانه سخت و پرریسک تحریم و کرونا زندگی میکنیم و درس میخوانیم، بنابراین نیاز داریم که سطح تعامل اجتماعی را ارتقا دهیم و مناسبات خانوادهها و مدرسه وارد یک فاز نوین شود. چرا که هم خانوادهها، هم مربیان آموزشی، مددکاران، معلمین و... وارد یک فضای ناشناخته شدهاند و باید به کمک یکدیگر ریسک ناشی از این فضای ابهام کرونایی را کاهش دهند. به سطح نوینی از ارتباطها نیاز داریم تا سه اصل طلایی فاصلهگیری اجتماعی و ماسک و بهداشت در یک فضای ارتباطی نوین رعایت شود. دانشآموزان نخستین درسی که میآموزند همان درس زندگی و حفظ حیات در شرایط پرریسک است، بنابراین، این محیط پرریسک را میتوان به یک فرصت جهت ارتقای مهارتهای زندگی تبدیل کرد، تا ضمن توجه به موارد بهداشتی فرزندانمان را برای رویارویی با مسائل زندگی واقعی آماده کنیم. تعامل دانشآموزان با یکدیگر به بهداشت روانی آنها کمک خواهد کرد. انسان موجود اجتماعی است و با رعایت تعادل بین سلامت جسم و روان باید فرزندانمان را از امروز راهی مدرسه کنیم. ما قدم در راه مهمی میگذاریم که آموزش را فراتر از حفظیات درسی به حفاظت جانی و روانی رهنمون میکند؛ مهمترین رکن اجتماعی شدن در دوران اجتماعگریزی کرونایی نیازمند لمس یک تجمع متفاوت است.
عدالت آموزشی
شرایط بشدت سیال و لغزان است. ما نمیدانیم موج سوم کرونا چگونه خواهد بود، ما نمیدانیم که تا کجا میتوانیم آموزش چهره به چهره را استمرار دهیم. یعنی باید هر لحظه آماده شرایط جدید باشیم، این بدان معناست که سطح آموزش دیجیتال و به طور کلی شاهراهها و اتوبانهای دیجیتال را از نو بسازیم که پاسخگوی نیازهای جدید در شرایط سخت باشد، وقتی دانشآموزان مجبور بودند در خانه بمانند شکاف دیجیتال میان خانوادههایی که توانایی دسترسی به آموزش آنلاین و تواناییها و مهارتهای دیجیتال بیشتری داشتند و خانوادههای کمدرآمد کاهش یافت. پیشتر مدرسه جایی بود که شکافهای طبقاتی را تا حدودی کاهش میداد اما اکنون نقش عوامل «برون مدرسهای» بر مدرسه بسی بیشتر از گذشته شده است. اجبارهای کرونایی، ما و دیگر کشورها را وادار کرده که به فضای مجازی اهمیتی هموزن با فضای حقیقی دهند. با ادامه این وضعیت، توسعهیافتگی زیرساختهای ارتباطات مجازی که به مراتب ارزانتر از توسعه زیرساختهای فیزیکی آموزش در فضای حقیقی است، به اولویت بالاتری ارتقا پیدا میکند. آموزش مجازی چنان ابعاد اجتماعی و روانشناختی دارد که برای ما کاملاً روشن نیست. یک سؤال این است که آیا آموزش مجازی ممکن است برخوردار از چنان مزایایی باشد که در آینده و حتی بعد از سپری شدن عصر کرونا، باعث دلبستگی ما به آن شود؟ در فرآیند آموزش مجازی دو فرآیند مرکزیتزدایی و مرکزگرایی همزمان اتفاق میافتند. به این معنی که هم دانشآموزان و دانشجویان ناگزیر به کنار گذاشتن رسم سنتی تجمیع در یک مکان آموزشی فیزیکی هستند (تمرکززدایی) و هم این شرایط جدید، امکان آن را فراهم میکند که دانشآموزان از فواصل جغرافیایی دور و جوامع محلی دورافتاده قادر به شرکت در کلاسهایی باشند که دانشآموزان در طبقات اجتماعی بالا یا در مراکز شهری با استانداردها و امکانات زندگی بهتر در آن شرکت کنند (مرکزگرایی). آموزش مجازی در این تفسیر، یک گام ما را به کاهش نابرابریهای آموزشی نزدیکتر میکند. استفاده از این مزایا رابطه مستقیمی با توسعه زیرساخت ارتباطی دارد. آموزش مجازی در عصر کرونا، تمرینی برای کشف کردن مزایا و پی بردن به نقاط ضعف ما در توسعه فضای مجازی هم هست. این خود متضمن اجرای عدالت آموزشی و علاوه بر آن کاهش نابرابری در امر سلامت است.
بازماندگی از تحصیل
توسعه زیرساختها برای گسترش آموزش مجازی میتواند یکی از بزرگترین معضلات آموزشی ایران را رفع یا کماثر کند و آن بازماندگی از تحصیل است. کودکان معلول جسمی که میتوانند در مدارس عادی درس بخوانند اما در خیلی از مناطق از این حق محروم میشوند، هرچه بیشتر به سمت مناطق محروم پیش میرویم این معلولین مظلومتر واقع میشوند. مشکلات این قبیل کودکان آنجا حادتر میشود که عضو خانواده کمدرآمد و فقیر نیز باشند. علاوه بر آن ما ۹ میلیون نفر بیسواد (که خوشبختانه اغلب آنها در سنین بالای ۵۰ سال هستند) و با مقایسه آمار آموزش و پرورش و ثبت احوال مشخص شد که حدود ۱۴۰ هزار کودک بازمانده از تحصیل داریم که ۵ سال است در دولت بر بازماندگی از تحصیل سرمایهگذاری کردیم. وزارت رفاه و آموزش و پرورش با همکاری با یکدیگر در تماس با تکتک خانواده شرایط آنها را برای بازگشت به تحصیل مهیا کرده است. چند میلیون ترکتحصیل کرده وجود دارد که نیازمند تدبیر در زمینه مهارتآموزی فنی و حرفهای برای آن هستیم. در شرایط کرونایی حدود ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار دانشآموز نیازمند ابزار دریافت آموزشهای مجازی هستند، لذا بخشی از جامعه ممکن است قادر به تهیه این وسایل مورد نیاز نباشند. بنابراین رفع کاستیها و نگرانیهای این قشر از دانشآموزان در حیطه تلاشهای دولت است تا آرمان آموزش برای همه که از ابتدای دولت یازدهم به طور جدی پیگیری شده در شرایط جدید دچار وقفه و تعلل نشود.
منزلت معلمان
وضعیت معیشتی معلمان به دلیل شرایط اقتصادی و پرداختی آنها در چند دهه گذشته به ایجاد نارضایتیهای نهادینه شده منتهی شده است که تلاشهای زیاد بودجهای دولت هم نتوانسته آثار آن را کاهش دهد. در فاصله سالهای ۹۲ تا ۹۹ حقوق معلمان قریب به ۵ برابر و از مهر ۹۸ تا خرداد ۹۹، میانگین حقوق معلمان با بیش از ۶۰ درصد افزایش از ۳۷ میلیون ریال به ۶۰ میلیون ریال رسیده است. اما این میزان هنوز با نقطه مطلوب فاصله دارد که نظام پویای آموزشی در سیاستگذاریهای آتی آن ناگزیر از حل آن است.
چشمانداز پیش رو
سیاستگذاری آموزش و پرورش چندبعدی و پیچیده و دارای ذینفعان متفاوت است؛ شرایطی با ابعاد زیاد، متغیرهای متفاوت و گستره جمعیتی گسترده و فرهنگ که از سویی نیاز به انتقال ارزشهای نسلی و از سوی دیگر توجه به تغییرات فرهنگی و درک تفاوت فرهنگهای رسمی و غیررسمی در جامعه دارد. تطابق بین این دو فرهنگ و ایجاد الزامات برای اجرای سند تحول و کاستن از تفاوتهای فاحش بین دهکهای پایین و بالا برای بهرهمندی از امکانات آموزشی از دشواریهای کار آموزش و پرورش است. تحقیقی در دوران وزارت من صورت گرفت که در دانشگاههای رتبه یک و شاخص کشور بیشتر قبولشدگان از افراد نسبتاً باهوشتر اما از طبقه متوسط و بالای جامعه هستند و دیگر همانند دهههای گذشته کمتر شاهد حضور دانشآموزان دهکهای پایین و روستاییان در دانشگاههای درجه یک هستیم. به این باید منزلتخواهی معلمان و انتظار از زندگی آنها اضافه شود. این مسائل سیاستگذاری آموزش و پرورش را نسبت به دورههای قبل سختتر و پیچیدهتر کرده است. در این پیچیدگی یک شوک عظیم در حوزه سلامت، اقتصاد و جامعه با کرونا نیز وارد شده است. کرونا فرصتها و نگرانیهایی بر آموزش ما وارد کرده که شاید یکی از فرصتها همین عادلانه بودن امر آموزش باشد که با مصوبه دولت درباره رایگان بودن اینترنت دانشآموزان و کاستن از بیعدالتی در استفاده از معلمان و مفاد آموزشی در حال اجراست و وزارت آموزش و پرورش در این زمینه در حال تلاش جدی است. از جمله تهدیدات کرونا کاستن از خاصیتهای اجتماعی کردن در مدارس است که با شیوههای آموزشی ترکیبی، آموزش و پرورش تلاش کرده این نقیصه را تا حدودی جبران کند و ضروری است که خانوادهها در میانه نگرانی خود این مسأله را مورد توجه قرار دهند. دانشآموز بیمدرسه محصولی است که از ابعاد مختلف تهی خواهد بود و به طور لازم غنای اجتماعی نخواهد یافت، بنابراین در چشمانداز پیشرو همکاری خانوادهها و عدم مقاومت برای بازگشایی مدارس ضروری است. در این چشمانداز یکی از ابعاد مهم فراموش نشدن معلمان است. متأسفانه در سالهای گذشته با سیاستهای غلط ورود نیروهای نامتاسب به حوزه آموزش اتفاق افتاد. خوشبختانه رهبری معظم در سخنان اخیرشان و برنامه دولت برای افزایش منزلت معلمان میتواند در چشمانداز پیشرو برای حوزه آموزش و پرورش مؤثر باشد. علاوه بر این موارد برای چند میلیون ترکتحصیل کرده که عمدتاً در روستاها و حاشیههای شهری هستند مداخله دولت برای آموزش مهارت با همکاری وزارت کار و آموزش و پرورش زیرساختهای لازم مهیا شده و آموزش مهارت جزو اولویتهای سیاستگذاری آموزشی است.
حکایت تلخی و شیرینی سال جدید تحصیلی
سید محمد بطحایی
وزیر سابق آموزش و پرورش
از مهمترین آثار شیوع کرونا، تأثیرات آن برآموزشهای مدرســــهای و تحصیــــــــل دانشآموزان است. نداشتن تجربه نظامهای آموزشی در مواجهه با این شرایط و کافی نبودن امکانات سختافزاری و نرمافزاری، دستاندرکاران نظامهای آموزشی در سراسر جهان را غافلگیر کرده است. درکشور ما نیز حسب عادت مذموم که غالباً در هنگام بروز بحران به راهکارهای آن میاندیشیم و علیرغم تلاش وافر همکارانم در وزارت آموزش و پرورش و برخی دیگر از بخشهای دولت، نارساییهایی برای پاسخگویی مناسب به این نیاز ضروری یعنی آموزشهای مجازی به وجود آمده است. بیشک موفقیت در آموزشهای مجازی، مستلزم پاسخ مناسب در موارد ذیل خواهد بود:
آیا امکانات سخت افزاری و ابزارهای ارتباطی مناسب با مشخصات کافی و لازم در اختیار دانشآموزان و معلمان قرار دارد؟
آیا زیرساختهای فنی و ارتباطی دراکثریت مناطق کشور فراهم شده است؟
دورههای آموزشی وارتقای مهارت در بهرهمندی از سامانه ها را برای معلمان، دانشآموزان و خانوادهها برگزار کردهایم؟
نظامات انگیزشی برای اشتیاق معلمان و حضور فعالانه در آموزش مجازی را طراحی و مستقر کردهایم؟
چه اقدامات مؤثری را برای تنویر افکار عمومی و همکاری خانوادهها در برنامههای آموزش مجازی انجام دادهایم؟
در صورتیکه این سؤالات را با تردید و شرط و شروط پاسخ دهیم، باید مطمئن باشیم که جایی از کار حتماً با اختلال مواجه خواهد شد.
فراموش نکنیم، تقریباً همه ارکان و ابعاد برنامههای آموزشی در آموزشهای مجازی با آنچه در آموزشهای حضوری تجربه کردهایم کاملاً متفاوت است و این تفاوت، آمادگی کامل را برای موفقیت در این مسیر طلب میکند.
در این میان همچنان معلم تأثیرگذارترین عامل در فرآیند یاددهی - یادگیری است. ضعف دانش و توانایی برخی معلمان در بهرهبرداری کامل از سامانهها و همچنین کمآشنایی با طراحی برنامههای چندرسانهای از مهمترین موانع موجود در اثربخشی این نوع آموزش به شمار میرود.
هرچند معلمانی از سر ذوق خود به این موضوع پرداختهاند ولی ارتباط یک طرفه و عموماً فقط از طریق توضیحات معلم، فضای کسالتآوری را برای کلاس مجازی و دانشآموزان ایجاد میکند.
این مشکل به نوعی در میان دانشآموزان و خانوادهها نیز وجود دارد بویژه آنکه در آموزش مجازی برای دانشآموزان دورههای تحصیلی پایینتر مثل دوره ابتدایی، بخشی از مقدمات برای انجام تکالیف و تمرین برعهده خانوادهها قرار میگیرد و خانوادهها مجبور خواهند شد علاوه بر زمان نسبتاً زیادی که صرف میکنند خود نیز آشنایی کافی و توانایی کار با سامانهها را به دست آورند.
یکی از مهمترین چالشهایی که در وضعیت فعلی باید به نحوی صحیح مدیریت شود حضور دانشآموزان در مدرسه است. از یک طرف اصرار بر حضور در شرایط بهداشتی موجود، سلامت فرزندانمان را با خطر مواجه میسازد و از دیگر سو قطع ارتباط طولانی مدت دانشآموزان با محیط مدرسه نوعی گسست عاطفی نسبت به مدرسه ایجاد میکند که پیامدهای بسیار خطرناکی را در بر خواهد داشت.
فراموش نکنیم مسئولیت اصلی در جریان تربیت با خانواده است و هر برنامهای برای حضور دانشآموزان در مدرسه باید با کسب موافقت ایشان صورت گیرد بویژه در شرایطی که امکانات بهداشتی و ملزومات ایمنی سلامت در مدارس فراهم نباشد. طبعاً کمتوجهی دانشآموزان در رعایت دستورالعملهای بهداشتی نه تنها سلامت آنها را به مخاطره میاندازد بلکه خود میتواند به عنوان عامل شیوع بیشتر بیماری در خانوادهها و جامعه باشد. هیچ ترجیحی فراتر از سلامتی دانشآموزان نیست.
مجدداً خاطرنشان میسازد؛ دست یافتن به شرایط کاملاً مطلوب و استاندارد در آموزش مجازی بویژه در محدودیتها و سختیهای موجود کشورکه تحت فشار بسیار سخت دشمنان و تحریمهای ظالمانه قرار گرفته است، در کوتاه مدت میسر نمیشود و نباید اقدامات ممکن را به امید رسیدن به شرایط کاملاً استاندارد متوقف کرد چرا که هر اقدامی ولو اندک میتواند قدمی رو به جلو باشد.
به هر حال سال تحصیلی جدید در میان نقدهای فراوان منتقدین امروز شروع میشود و باید بیش از هر جنبه انتقادی، توجه به روحیات و آرامش دانشآموزان عزیزمان در اولویت قرار گیرد. ایجاد فضایی مملو از مباحث تردیدآور، شیرینی سال جدیدتحصیلی را به تلخی و نشاط و سرزندگی بایسته برای دوره جدیدی از زندگی را در فرزندانمان کمسو خواهد کرد.
امیدوارم یکبار دیگر با همراهی و همکاری خانوادهها، مربیان، معلمان و اندیشمندان این چالش نیز با مدیریت عالمانه و هوشمندانه به نفع اهداف آموزش و پرورش ختم به خیر شود.
وزیر سابق آموزش و پرورش
از مهمترین آثار شیوع کرونا، تأثیرات آن برآموزشهای مدرســــهای و تحصیــــــــل دانشآموزان است. نداشتن تجربه نظامهای آموزشی در مواجهه با این شرایط و کافی نبودن امکانات سختافزاری و نرمافزاری، دستاندرکاران نظامهای آموزشی در سراسر جهان را غافلگیر کرده است. درکشور ما نیز حسب عادت مذموم که غالباً در هنگام بروز بحران به راهکارهای آن میاندیشیم و علیرغم تلاش وافر همکارانم در وزارت آموزش و پرورش و برخی دیگر از بخشهای دولت، نارساییهایی برای پاسخگویی مناسب به این نیاز ضروری یعنی آموزشهای مجازی به وجود آمده است. بیشک موفقیت در آموزشهای مجازی، مستلزم پاسخ مناسب در موارد ذیل خواهد بود:
آیا امکانات سخت افزاری و ابزارهای ارتباطی مناسب با مشخصات کافی و لازم در اختیار دانشآموزان و معلمان قرار دارد؟
آیا زیرساختهای فنی و ارتباطی دراکثریت مناطق کشور فراهم شده است؟
دورههای آموزشی وارتقای مهارت در بهرهمندی از سامانه ها را برای معلمان، دانشآموزان و خانوادهها برگزار کردهایم؟
نظامات انگیزشی برای اشتیاق معلمان و حضور فعالانه در آموزش مجازی را طراحی و مستقر کردهایم؟
چه اقدامات مؤثری را برای تنویر افکار عمومی و همکاری خانوادهها در برنامههای آموزش مجازی انجام دادهایم؟
در صورتیکه این سؤالات را با تردید و شرط و شروط پاسخ دهیم، باید مطمئن باشیم که جایی از کار حتماً با اختلال مواجه خواهد شد.
فراموش نکنیم، تقریباً همه ارکان و ابعاد برنامههای آموزشی در آموزشهای مجازی با آنچه در آموزشهای حضوری تجربه کردهایم کاملاً متفاوت است و این تفاوت، آمادگی کامل را برای موفقیت در این مسیر طلب میکند.
در این میان همچنان معلم تأثیرگذارترین عامل در فرآیند یاددهی - یادگیری است. ضعف دانش و توانایی برخی معلمان در بهرهبرداری کامل از سامانهها و همچنین کمآشنایی با طراحی برنامههای چندرسانهای از مهمترین موانع موجود در اثربخشی این نوع آموزش به شمار میرود.
هرچند معلمانی از سر ذوق خود به این موضوع پرداختهاند ولی ارتباط یک طرفه و عموماً فقط از طریق توضیحات معلم، فضای کسالتآوری را برای کلاس مجازی و دانشآموزان ایجاد میکند.
این مشکل به نوعی در میان دانشآموزان و خانوادهها نیز وجود دارد بویژه آنکه در آموزش مجازی برای دانشآموزان دورههای تحصیلی پایینتر مثل دوره ابتدایی، بخشی از مقدمات برای انجام تکالیف و تمرین برعهده خانوادهها قرار میگیرد و خانوادهها مجبور خواهند شد علاوه بر زمان نسبتاً زیادی که صرف میکنند خود نیز آشنایی کافی و توانایی کار با سامانهها را به دست آورند.
یکی از مهمترین چالشهایی که در وضعیت فعلی باید به نحوی صحیح مدیریت شود حضور دانشآموزان در مدرسه است. از یک طرف اصرار بر حضور در شرایط بهداشتی موجود، سلامت فرزندانمان را با خطر مواجه میسازد و از دیگر سو قطع ارتباط طولانی مدت دانشآموزان با محیط مدرسه نوعی گسست عاطفی نسبت به مدرسه ایجاد میکند که پیامدهای بسیار خطرناکی را در بر خواهد داشت.
فراموش نکنیم مسئولیت اصلی در جریان تربیت با خانواده است و هر برنامهای برای حضور دانشآموزان در مدرسه باید با کسب موافقت ایشان صورت گیرد بویژه در شرایطی که امکانات بهداشتی و ملزومات ایمنی سلامت در مدارس فراهم نباشد. طبعاً کمتوجهی دانشآموزان در رعایت دستورالعملهای بهداشتی نه تنها سلامت آنها را به مخاطره میاندازد بلکه خود میتواند به عنوان عامل شیوع بیشتر بیماری در خانوادهها و جامعه باشد. هیچ ترجیحی فراتر از سلامتی دانشآموزان نیست.
مجدداً خاطرنشان میسازد؛ دست یافتن به شرایط کاملاً مطلوب و استاندارد در آموزش مجازی بویژه در محدودیتها و سختیهای موجود کشورکه تحت فشار بسیار سخت دشمنان و تحریمهای ظالمانه قرار گرفته است، در کوتاه مدت میسر نمیشود و نباید اقدامات ممکن را به امید رسیدن به شرایط کاملاً استاندارد متوقف کرد چرا که هر اقدامی ولو اندک میتواند قدمی رو به جلو باشد.
به هر حال سال تحصیلی جدید در میان نقدهای فراوان منتقدین امروز شروع میشود و باید بیش از هر جنبه انتقادی، توجه به روحیات و آرامش دانشآموزان عزیزمان در اولویت قرار گیرد. ایجاد فضایی مملو از مباحث تردیدآور، شیرینی سال جدیدتحصیلی را به تلخی و نشاط و سرزندگی بایسته برای دوره جدیدی از زندگی را در فرزندانمان کمسو خواهد کرد.
امیدوارم یکبار دیگر با همراهی و همکاری خانوادهها، مربیان، معلمان و اندیشمندان این چالش نیز با مدیریت عالمانه و هوشمندانه به نفع اهداف آموزش و پرورش ختم به خیر شود.
متهم کردن دولت فعلی پاککردن صورت مسأله است
سید مرتضی افقه
عضو هیأت علمی دانشگاه شهید چمران
مرکز آمار ایران اعلام کرده که در فصل بهار ١٣٩٩ رشد محصول ناخالص ملی با احتساب نفت منفی ٣,٥ درصد و بدون نفت منفی ١.٧ درصد نسبت به فصل مشابه سال قبل بوده است. همین گزارش افزوده است که رشته فعالیتهای گروه کشاورزی ٠,١، گروه صنایع و معادن ٤.٤ - و گروه خدمات ٣.٥- درصد نسبت به فصل بهار سال ١٣٩٨، رشد داشته است. این ارقام نه تنها عجیب نیستند بلکه برای کسانی که با اقتصاد ایران آشنایی نسبی دارند ارقام منفی بیش از این نیز قابل انتظار بوده است. شنیدن این ارقام از آن جهت قابل انتظار بود که متغیرهای اقتصادی کشور، متأثر از علل متعدد خارجی و داخلی در بدترین و بیسابقهترین شرایط دهههای اخیر قرار دارد:
به لحاظ خارجی، تداوم وابستگی به تجارت خارجی و بخصوص فروش نفت و نیاز به واردات محصولات واسطهای و مصرفی از یک سو و تشدید تحریمها از دو سال پیش تاکنون که منجر به قطع صادرات نفت و تجارت خارجی شده است، از سوی دیگر، مهمترین عامل خارجی تحمیل شده بر اقتصاد کشور است. بهعلاوه، شیوع ناگهانی و غیرمنتظره بیماری کووید19 از زمستان سال 98 و به دنبال آن تعطیلی بسیاری از واحدهای اقتصادی، در کنار سقوط قیمت نفت از ابتدای سالجاری، از جمله عوامل بیرونی است که اقتصاد کشور را با بحران و رکود بیسابقهای مواجه کرده است. با این وصف، اگر طی سه دهه گذشته (بعد از جنگ) به شعار پرتکرار قطع یا (لااقل) کاهش وابستگی اقتصادی کشور به فروش نفت خام عمل میشد و با انجام پیشنیازهای تأمین این شعار مهم وابستگی به درآمدهای نفتی کاهش مییافت، امروز این حد از فشار معیشتی و اقتصادی بر مردم کشور تحمیل نمیشد. بنابراین، سه عامل خارجی فوق در کنار بیتدبیریهای فرصتسوز و پرهزینه از سال های گذشته شرایطی را فراهم آورده که امروز منفی بودن اغلب شاخصهای اقتصادی کشور غیرمنتظره و عجیب تلقی نشوند.
در بروز شرایط فعلی، بیتدبیری و سوءتدبیرهای همه تصمیم گیران و تصمیم سازان از گذشته تاکنون نقش جدی داشته و متهم کردن دولت فعلی پاک کردن صورت مسأله است و هیچ کمکی به حل مشکلات نمیکند. بارها نوشتهام که مشکلات فعلی کشور اگرچه نمود اقتصادی دارند اما عمدتاً و غالباً ریشههای غیراقتصادی دارند. نگرشهای ضدتولیدی و ضدتوسعهای حاکم بر تخصیص منابع کشور که خود منجر به ایجاد ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اداری ضدتوسعهای و ضدتولید شدهاند، از جمله عوامل غیراقتصادیای هستند که منجر به نابسامانیهای اقتصادی فعلی شدهاند. بههمین دلیل است که مشکلات اقتصادی کشور طی سه دهه گذشته به جز سالهایی محدود آن هم عمدتاً با دوپینگ درآمدهای نفتی، همیشه بیثبات و رو به افول بودهاند. طی سه دهه گذشته، تقریباً اغلب تئوریها و فرمولهای اقتصادی رایج در علم اقتصاد که در بسیاری جوامع دیگر منجر به حل مشکلات اقتصادی شده، در ایران توسط اقتصاددانان توصیه و در بسیاری موارد عمل شده است. با این وصف، همانگونه که ذکر شد چون ریشههای غیراقتصادی بحرانهای اقتصادی موجود رفع نشدهاند، این نسخههای صرفاً اقتصادی در بهترین شرایط آثاری کوتاهمدت و محدود داشتهاند.
با شدت گرفتن بحران اقتصادی جاری و برای مواجهه با آن، اقتصاددانان براساس خواندههای خود فرمولها و نسخههایی را پیشنهاد دادهاند که عمدتاً متغیرهای اسمی اقتصاد (سمت تقاضا) را مورد هدف قرار میداده تا با ایجاد تعادل نسبی بین عرضه و تقاضا در بازارهای مختلف، بحرانهای اقتصادی را بهصورت موقت کنترل کنند. اینگونه نسخهها در واقع حکم مُسَکنهایی برای بحران اقتصادی دارند تا سیاستگذاران فرصت کنند متغیرهای حقیقی اقتصاد (سمت عرضه) را در میانمدت و بلندمدت به تعادل نزدیک کنند. با این وصف، به دلایل ناکارآمدیهای حاکم بر نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور از جمله: ناهماهنگیهای اداری-اجرایی، ناتوانی و بیثباتی مدیریتها، قوانین ناکارآمد و نپخته، بیثباتی در قوانین بهعلاوه تفسیرهای متعدد و بعضاً متضاد از همین قوانین نارس، ضعف دستگاههای نظارتی، قضایی و...، طی سه دهه گذشته کمک چندانی به بهبود متغیرهای حقیقی اقتصاد (رشد تولید ملی، افزایش اشتغال، کاهش فقر و...) دربرنداشته است.
اما چه باید کرد؟ واقعیت آن است که تنگنای شدید فعلی در اقتصاد، هرچند موجب رنج شدید مردم شده است، اما اگر بخوبی تدبیر شود بهترین فرصت برای شروع تحولات ساختاری به منظور تحول مثبت در بخش حقیقی اقتصاد (افزایش رفاه اقتصادی از طریق افزایش تولید و اشتغال و بهبود توزیع درآمد) خواهد بود. در گذشته هم تنگناهای ناشی از کاهش درآمدهای نفتی وجود داشته اما با بهبود شرایط فروش نفت، امکان توجه به بخش حقیقی اقتصاد به فراموشی سپرده شده است. اکنون و در شرایط فعلی دو پیشنهاد کوتاهمدت و بلندمدت برای کاهش یا حل مشکلات اقتصادی موجود از طریق توجه به بخش حقیقی اقتصاد میتوان ارائه کرد:
1. در کوتاه مدت: لازم است پژوهشی فوری پیرامون شناخت موانع واحدهای اقتصادی (در سه بخش) که تولیدشان نه بهدلیل وابستگی به ارزهای خارجی بلکه بهدلیل مشکلات قابل حل داخلی دچار رکود شدید شدهاند صورت پذیرد. اگر چه بهنظر میرسد بسیاری از این مشکلات توسط نهادها و دستگاههای مسئول شناخته شدهاند اما همتی فراتر از بیان مکرر برای رفع آنها وجود نداشته و بهصورت مزمن باقی ماندهاند. براساس آمارهای مکرر اعلام شده، اغلب بنگاههای کوچک و متوسط با حدود 40 درصد ظرفیت اسمی خود (یعنی نیمه تعطیل) مشغول به فعالیت هستند که احتمالاً دلیل آن نه الزاماً تحریمهای خارجی بلکه ناشی از ناهماهنگیها و سوءتدبیرهای نهادها و دستگاههای تأثیرگذار بر تولید است و بنابراین در کوتاهمدت قابل حل است؛ اگر عزمی واقعی برای این امر وجود داشته باشد.
اما حل مشکلات داخلی این واحدها، بهصورت عادی و از طریق سازوکارهای ناکارآمد اداری، اجرایی، نظارتی، قضایی و تقنینی فعلی در کوتاهمدت امکانپذیر نیست که اگر بود تاکنون حل شده بودند. بنابراین، اهمیت رفع مشکلات داخلی تولید آن هم در شرایطی که کشور با فشارهای بیسابقه خارجی مواجه است، در کوتاهمدت نیاز به تعیین گروهی خبره و متخصص (نه الزاماً مسئولان جاری) با اختیارات ویژه و در صورت لزوم فراقانونی دارد تا بدون ملاحظههای ساختاری موجود، مشکلات داخلی بخش تولید را حل کنند.
این نکته نیز قابل ذکر است که، اگرچه دلیل تعطیلی یا نیمهتعطیلی بسیاری از بنگاههای کوچک و متوسط ناشی از بیتدبیریهای گفته شده است، اما این واقعیت نیز وجود دارد که عدم فعالیت تعدادی از این واحدها بهدلیل آن است که احتمالاً صاحب بنگاه، تولید کننده واقعی نبوده و صرفاً با هدف برخورداری از رانتها و امتیازات بخش تولید و با سوءاستفاده و زدوبندهای رایج مجوز، امکانات و تسهیلات لازم را اخذ کرده اما در شرایط سخت فعلی قادر به تولید نیست که برای این گروه از سوءاستفاده کنندگان هم باید بهصورت ویژه و خارج از روال رایج فکری کرد.
2. بلندمدت: اگر چه حل بلندمدت معضلات اقتصادی مستلزم تغییرات و تحولات عمیق در نگرشها و ساختارهای ضدتولیدی و ضدتوسعه حاکم بر تصمیم گیران و تصمیم سازان است اما اگر پیشنهاد فوق برای حل کوتاهمدت مشکلات تولیدکنندگان با موفقیت اجرایی شود، زمینه لازم برای توجه به استلزامات حل بلندمدت مشکلات اقتصادی کشور (تحولات نگرشی و ساختاری) فراهم خواهد شد.
عضو هیأت علمی دانشگاه شهید چمران
مرکز آمار ایران اعلام کرده که در فصل بهار ١٣٩٩ رشد محصول ناخالص ملی با احتساب نفت منفی ٣,٥ درصد و بدون نفت منفی ١.٧ درصد نسبت به فصل مشابه سال قبل بوده است. همین گزارش افزوده است که رشته فعالیتهای گروه کشاورزی ٠,١، گروه صنایع و معادن ٤.٤ - و گروه خدمات ٣.٥- درصد نسبت به فصل بهار سال ١٣٩٨، رشد داشته است. این ارقام نه تنها عجیب نیستند بلکه برای کسانی که با اقتصاد ایران آشنایی نسبی دارند ارقام منفی بیش از این نیز قابل انتظار بوده است. شنیدن این ارقام از آن جهت قابل انتظار بود که متغیرهای اقتصادی کشور، متأثر از علل متعدد خارجی و داخلی در بدترین و بیسابقهترین شرایط دهههای اخیر قرار دارد:
به لحاظ خارجی، تداوم وابستگی به تجارت خارجی و بخصوص فروش نفت و نیاز به واردات محصولات واسطهای و مصرفی از یک سو و تشدید تحریمها از دو سال پیش تاکنون که منجر به قطع صادرات نفت و تجارت خارجی شده است، از سوی دیگر، مهمترین عامل خارجی تحمیل شده بر اقتصاد کشور است. بهعلاوه، شیوع ناگهانی و غیرمنتظره بیماری کووید19 از زمستان سال 98 و به دنبال آن تعطیلی بسیاری از واحدهای اقتصادی، در کنار سقوط قیمت نفت از ابتدای سالجاری، از جمله عوامل بیرونی است که اقتصاد کشور را با بحران و رکود بیسابقهای مواجه کرده است. با این وصف، اگر طی سه دهه گذشته (بعد از جنگ) به شعار پرتکرار قطع یا (لااقل) کاهش وابستگی اقتصادی کشور به فروش نفت خام عمل میشد و با انجام پیشنیازهای تأمین این شعار مهم وابستگی به درآمدهای نفتی کاهش مییافت، امروز این حد از فشار معیشتی و اقتصادی بر مردم کشور تحمیل نمیشد. بنابراین، سه عامل خارجی فوق در کنار بیتدبیریهای فرصتسوز و پرهزینه از سال های گذشته شرایطی را فراهم آورده که امروز منفی بودن اغلب شاخصهای اقتصادی کشور غیرمنتظره و عجیب تلقی نشوند.
در بروز شرایط فعلی، بیتدبیری و سوءتدبیرهای همه تصمیم گیران و تصمیم سازان از گذشته تاکنون نقش جدی داشته و متهم کردن دولت فعلی پاک کردن صورت مسأله است و هیچ کمکی به حل مشکلات نمیکند. بارها نوشتهام که مشکلات فعلی کشور اگرچه نمود اقتصادی دارند اما عمدتاً و غالباً ریشههای غیراقتصادی دارند. نگرشهای ضدتولیدی و ضدتوسعهای حاکم بر تخصیص منابع کشور که خود منجر به ایجاد ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اداری ضدتوسعهای و ضدتولید شدهاند، از جمله عوامل غیراقتصادیای هستند که منجر به نابسامانیهای اقتصادی فعلی شدهاند. بههمین دلیل است که مشکلات اقتصادی کشور طی سه دهه گذشته به جز سالهایی محدود آن هم عمدتاً با دوپینگ درآمدهای نفتی، همیشه بیثبات و رو به افول بودهاند. طی سه دهه گذشته، تقریباً اغلب تئوریها و فرمولهای اقتصادی رایج در علم اقتصاد که در بسیاری جوامع دیگر منجر به حل مشکلات اقتصادی شده، در ایران توسط اقتصاددانان توصیه و در بسیاری موارد عمل شده است. با این وصف، همانگونه که ذکر شد چون ریشههای غیراقتصادی بحرانهای اقتصادی موجود رفع نشدهاند، این نسخههای صرفاً اقتصادی در بهترین شرایط آثاری کوتاهمدت و محدود داشتهاند.
با شدت گرفتن بحران اقتصادی جاری و برای مواجهه با آن، اقتصاددانان براساس خواندههای خود فرمولها و نسخههایی را پیشنهاد دادهاند که عمدتاً متغیرهای اسمی اقتصاد (سمت تقاضا) را مورد هدف قرار میداده تا با ایجاد تعادل نسبی بین عرضه و تقاضا در بازارهای مختلف، بحرانهای اقتصادی را بهصورت موقت کنترل کنند. اینگونه نسخهها در واقع حکم مُسَکنهایی برای بحران اقتصادی دارند تا سیاستگذاران فرصت کنند متغیرهای حقیقی اقتصاد (سمت عرضه) را در میانمدت و بلندمدت به تعادل نزدیک کنند. با این وصف، به دلایل ناکارآمدیهای حاکم بر نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور از جمله: ناهماهنگیهای اداری-اجرایی، ناتوانی و بیثباتی مدیریتها، قوانین ناکارآمد و نپخته، بیثباتی در قوانین بهعلاوه تفسیرهای متعدد و بعضاً متضاد از همین قوانین نارس، ضعف دستگاههای نظارتی، قضایی و...، طی سه دهه گذشته کمک چندانی به بهبود متغیرهای حقیقی اقتصاد (رشد تولید ملی، افزایش اشتغال، کاهش فقر و...) دربرنداشته است.
اما چه باید کرد؟ واقعیت آن است که تنگنای شدید فعلی در اقتصاد، هرچند موجب رنج شدید مردم شده است، اما اگر بخوبی تدبیر شود بهترین فرصت برای شروع تحولات ساختاری به منظور تحول مثبت در بخش حقیقی اقتصاد (افزایش رفاه اقتصادی از طریق افزایش تولید و اشتغال و بهبود توزیع درآمد) خواهد بود. در گذشته هم تنگناهای ناشی از کاهش درآمدهای نفتی وجود داشته اما با بهبود شرایط فروش نفت، امکان توجه به بخش حقیقی اقتصاد به فراموشی سپرده شده است. اکنون و در شرایط فعلی دو پیشنهاد کوتاهمدت و بلندمدت برای کاهش یا حل مشکلات اقتصادی موجود از طریق توجه به بخش حقیقی اقتصاد میتوان ارائه کرد:
1. در کوتاه مدت: لازم است پژوهشی فوری پیرامون شناخت موانع واحدهای اقتصادی (در سه بخش) که تولیدشان نه بهدلیل وابستگی به ارزهای خارجی بلکه بهدلیل مشکلات قابل حل داخلی دچار رکود شدید شدهاند صورت پذیرد. اگر چه بهنظر میرسد بسیاری از این مشکلات توسط نهادها و دستگاههای مسئول شناخته شدهاند اما همتی فراتر از بیان مکرر برای رفع آنها وجود نداشته و بهصورت مزمن باقی ماندهاند. براساس آمارهای مکرر اعلام شده، اغلب بنگاههای کوچک و متوسط با حدود 40 درصد ظرفیت اسمی خود (یعنی نیمه تعطیل) مشغول به فعالیت هستند که احتمالاً دلیل آن نه الزاماً تحریمهای خارجی بلکه ناشی از ناهماهنگیها و سوءتدبیرهای نهادها و دستگاههای تأثیرگذار بر تولید است و بنابراین در کوتاهمدت قابل حل است؛ اگر عزمی واقعی برای این امر وجود داشته باشد.
اما حل مشکلات داخلی این واحدها، بهصورت عادی و از طریق سازوکارهای ناکارآمد اداری، اجرایی، نظارتی، قضایی و تقنینی فعلی در کوتاهمدت امکانپذیر نیست که اگر بود تاکنون حل شده بودند. بنابراین، اهمیت رفع مشکلات داخلی تولید آن هم در شرایطی که کشور با فشارهای بیسابقه خارجی مواجه است، در کوتاهمدت نیاز به تعیین گروهی خبره و متخصص (نه الزاماً مسئولان جاری) با اختیارات ویژه و در صورت لزوم فراقانونی دارد تا بدون ملاحظههای ساختاری موجود، مشکلات داخلی بخش تولید را حل کنند.
این نکته نیز قابل ذکر است که، اگرچه دلیل تعطیلی یا نیمهتعطیلی بسیاری از بنگاههای کوچک و متوسط ناشی از بیتدبیریهای گفته شده است، اما این واقعیت نیز وجود دارد که عدم فعالیت تعدادی از این واحدها بهدلیل آن است که احتمالاً صاحب بنگاه، تولید کننده واقعی نبوده و صرفاً با هدف برخورداری از رانتها و امتیازات بخش تولید و با سوءاستفاده و زدوبندهای رایج مجوز، امکانات و تسهیلات لازم را اخذ کرده اما در شرایط سخت فعلی قادر به تولید نیست که برای این گروه از سوءاستفاده کنندگان هم باید بهصورت ویژه و خارج از روال رایج فکری کرد.
2. بلندمدت: اگر چه حل بلندمدت معضلات اقتصادی مستلزم تغییرات و تحولات عمیق در نگرشها و ساختارهای ضدتولیدی و ضدتوسعه حاکم بر تصمیم گیران و تصمیم سازان است اما اگر پیشنهاد فوق برای حل کوتاهمدت مشکلات تولیدکنندگان با موفقیت اجرایی شود، زمینه لازم برای توجه به استلزامات حل بلندمدت مشکلات اقتصادی کشور (تحولات نگرشی و ساختاری) فراهم خواهد شد.
محصولات چند رسانهای «ایران»
کاخ گلستان چگونه مرمت میشود؟
در کاخ موزه گلستان علاوه بر معماری منحصربهفردش، گنجینه ای تاریخی است. در کاخ گلستان پانصد هزار برگ سند تاریخی و نود هزار شیء تاریخی نگهداری می شود. مجموعه کاخ موزه گلستان شامل سه بخش معماری، اسناد و اشیای تاریخی است. اکنون بیش از یکماه است که مرمت معماری و تزئینات وابسته به آن آغاز شده است. به این بهانه به کارگاههای مرمت کاشی و آینه کاخ موزه گلستان سری زدیم و با متصدیان این امر گفت وگوهایی داشتیم.
بارکد را اسکن کنید وگزارش ویدئویی کاخ گلستان چگونه مرمت میشود؟ را ببینید
گفت وگو با استاد محمد باقر آقا میری
نگار گری ایران بی نظیر است
برنامه آدینه بخش چند رسانهای روزنامه ایران این هفته با استاد محمدباقر آقامیری گفت و گو کرده است.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
شاید بتوان گفت واژه «نگار» در این بیت زیبای حافظ الهام بخش و گویای هنر و زیبایی کار نگارگران بزرگی چون استاد محمدباقر آقامیری است. نگارگری برابرنهاد واژه مینیاتور است. از نظر آقامیری، واژه «مینیاتور» گویای اصالت و حقیقت این رشته هنری نیست و از نظر ایشان هم این هنر در ایران وجهی منحصر به فرد دارد.
بارکد را اسکن کنید وگزارش ویدئویی گفتگو با استاد محمد باقر آقا میری را ببینید
وزیر دفاع در گفت وگو با «ایران» اعلام کرد
صنایع دفاعی با 5700 شرکت خصوصی طرف قرارداد است
برد موشکها را بر اساس سیاستهای کشور در 2000 کیلومتر محدود کردهایم
مرتضی گل پور
خبرنگار حوزه دولت
کمتر کشوری مانند ایران میتوان یافت که حوزه نظامی تا این اندازه از سوی جریانهای سیاسی مورد مناقشه قرار گیرد. این مناقشه از دو سو است؛ عدهای منتقد دولت هستند و بر این اساس دولت را به بیتوجهی به حوزه دفاعی متهم میکنند، عدهای هم منتقد اقدامات دفاعی و نظامی ایران. از پاسخهای وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح به «ایران» بویژه از پاسخ او در زمینه تصمیمگیری برای رزمایشها یا توان موشکی و دفاعی ما، میتوان دریافت که عمده این مناقشهها ناشی از بیتوجهی به سازوکارهای قانونی کشور در زمینه نظامی و دفاعی است. به عبارت دیگر، تصمیم برای رزمایشها، تأمین نیازهای دفاعی یا حتی حمله موشکی به پایگاه موشکی عینالاسد در عراق، طی یک سازوکار قانونی و عمدتاً در سطح شورای عالی امنیت ملی اتفاق میافتد. باوجود این، وزیر دفاع در این گفتوگو پاسخ داده است که برخلاف دیدگاه منتقدان، در زمینه تأمین بودجه، بیش از 100 درصد پیشبینی شده در برنامهها، شاهد تخصیص به این بخش بودیم. امیر حاتمی، همچنین درباره حضور صنایع دفاعی در دیگر بخشهای صنعتی هم توضیح داد که این تلاشها با بهرهگیری از توان بخش خصوصی اتفاق میافتد که او به رقم 13 هزار میلیارد تومان در این باره اشاره میکند. آنچه در ادامه میخوانید، پاسخهای امیر حاتمی به پرسشهای مکتوب «ایران» درباره دیگر موضوعات دفاعی و نظامی ایران است.
امروز تولیدات وزارت دفاع از صنایع نظامی تا پزشکی و صنعتی مانند باتری خودرو را شامل میشود. علت این تنوع پژوهش و تولید ناشی از چیست و نیازسنجیهای این تحقیقات و تولیدات بر چه مبنایی صورت میگیرد؟
تأمین تجهیزات نیروهای مسلح یکی از مأموریتهای اصلی وزارت دفاع است که شامل تأمین منابع خارجی و داخلی و تولید میشود که بخش تولید به عهده صنایع دفاعی است. صنایع دفاعی امروز مبتنی بر حوزههای رزم تخصصی شدهاند. تعداد کشورهایی که بتوانند بیش از 90 درصد نیازهای تجهیزاتی و تسلیحاتی نیروهای مسلح را در داخل و به صورت بومی تولید کنند، قطعاً کمتر از تعداد انگشتان دست است که جمهوری اسلامی ایران از آن جمله به شمار میرود. این شرایط مبتنی بر ضرورت ویژه تحمیل شرایط تحریم اتفاق افتاده است، هرچند از بدو پیروزی انقلاب اسلامی حضرت امام(ره) بر خودکفایی بویژه در حوزه دفاعی تأکید داشتند. در این میان ورود صنعت دفاعی به حوزههای غیرنظامی که البته محدود است، به چند دلیل صورت گرفته است؛ اولاً بهرهگیری از امکانات نیروهای مسلح از سوی دولت در زمان صلح در حوزههای غیرنظامی مبتنی بر شرایطی، در قانون اساسی مورد تأکید قرار گرفته است. ثانیاً بخشی از خطوط دارای ظرفیت مازاد هستند و به عنوان سرمایه ملی بهرهگیری از آنها یک وظیفه است. ثالثاً در شرایط تحریم که با فشار امریکا بسیاری از کشورهای خارجی کشور را ترک کردهاند و زمانی که رونق تولید و جهش تولید مورد تأکید خاص مقام معظم رهبری است، ورود صنایع دفاعی با ظرفیتها و قابلیتهای بالای علمی-فناورانه امری ضروری است. نهایتاً اینکه وزارت دفاع یک اصل را همواره مورد توجه قرار داده که در این شرایط ضمن پرهیز از جایگزینی با بخش خصوصی در جایی که آنها ظرفیت دارند، وارد نشود و با شناسایی نیازها و ضرورتها برای کمک وارد شود که البته ممکن است در جاهایی ناخواسته امکان رعایت کامل چنین اصلی هم نباشد و در عین حال بخش قابل توجهی از تولیدات سازمانهای صنعتی وزارت دفاع با مشارکت بخش خصوصی صورت میگیرد.
در زمینه کرونا وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح هم در زمینه تولید ماسک و هم تجهیزات تست این بیماری فعال بود که در هر دو زمینه یکی از تولیدات معتبر کشور محسوب میشود. علت ورود وزارت دفاع در این حوزه چه بود؟ کیفیت تولیدات به لحاظ علمی و بینالمللی در چه سطحی است و چه بخشی از نیازهای کشور را پوشش میدهد؟
دفاع بیولوژیک در کنار دفاع شیمیایی که از آنها به عنوان جنگ نوین در نیروهای مسلح یاد میشود همانند سایر عرصههای دفاع، دارای برنامه در نیروهای مسلح و وزارت دفاع است که بخشی از آن مربوط به تجهیزات و موادی است که برای این دفاع مورد نیاز است که در چارچوب معاهدات بینالمللی و نیازهای دفاعی شکل گرفتهاند. به محض اعلام شیوع ویروس کرونا در کشور که اوایل اسفندماه سال گذشته اتفاق افتاد، با توجه به اهمیت و حساسیتی که احساس میشد، همان روز اول امکانات و ظرفیتهای موجود در وزارت دفاع برای مقابله با این بیماری و پیشگیری از شیوع آن مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت که شامل تغییر خطوط تولید موجود برای تولید نیازمندیهای کشور و در اولویت اول، کادر درمانی بود که شامل مایع ضدعفونی، ماسک N95 و لباسهای محافظتی کادر درمانی و همچنین اقلام تخصصی شامل ونتیلاتور، دوربینهای حرارتسنج و غیره بود. علاوه بر این، امکانات تحقیقاتی و آزمایشگاهی برای تولید کیت تشخیص کرونا نیز بسیج شد به طوری که در مدت کمتر از یک ماه نمونه اولیه آن ساخته شده بود، اما برای تأمین برخی الزامات مورد نظر وزارت بهداشت قدری با تأخیر ارائه شد. همزمان با این فعالیتها و با همکاری وزارت بهداشت، تحقیقات تولید واکسن کرونا نیز پیگیری شده که نتایج خوبی تاکنون حاصل شده و امیدواریم بتوانیم بزودی خبرهای خوشی به مردم عزیزمان در این رابطه بدهیم.
جنگنده کوثر، به لحاظ ظاهری شباهتهایی با جنگنده اف5 دارد، تفاوت این دو محصول دفاعی در چیست؟ چه بخشهایی از آن تولید داخل و معنا و پیامد دفاعی و نظامی آن برای جمهوری اسلامی ایران چیست؟
تصمیم برای ساخت یک جنگنده بومی چند دهه پیش گرفته شده و کارها نیز در ابتدا در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی آغاز شد. همانند بسیاری از پروژههای دیگر که پس از طی مراحل تحقیقاتی در نیروهای مسلح باید به صنعت دفاعی در وزارت دفاع انتقال یابد، این پروژه نیز به وزارت دفاع انتقال یافت و پس از تولید چند نمونه، در نهایت به هواپیمای جنگنده کوثر رسیدیم. انتخاب هواپیمای اف5 به عنوان الگوی این هواپیما نیز بسیار هوشمندانه و مدبرانه بود. دلایل متعددی را برای آن میتوان برشمرد که دلیل اقتصادی، مهمترین آنهاست. جنگنده کوثر با وجود شباهت ظاهری به اف5 یک هواپیمای کاملاً بومی است و تمامی اجزای آن به دست متخصصان داخلی ساخته شده و خط تولید آن نیز راهاندازی و امروز 4 فروند از آنها در نهاجا عملیاتی است و پرواز میکنند. اما تفاوت اصلی با اف5 در سامانه اویونیک (کمک ناوبری) آن است که بسیار پیشرفتهتر و منطبق با فناوریهای روز و نسلهای بعدی جنگندههاست. با تولید این جنگنده، متخصصان ما به دانش طراحی و ساخت هواپیمای جنگنده دست یافتهاند و یکی از محصولات آن نیز جت آموزشی یاسین است که با پلتفرم کاملاً متفاوت و بومی به طور کامل در داخل طراحی و ساخته شده و قطعاً در سالهای آینده شاهد معرفی جنگندههای پیشرفتهتر و متفاوت خواهیم بود.
تولید جنگافزارهای دفاعی، به معنای وجود یک زنجیره تولید شامل بخشهای مختلف است. چه میزان از زنجیره تولید این صنایع بخش خصوصی را هم درگیر کرده و چه تأثیری بر اقتصاد این بخش از کشور داشته است؟
دفاع یک امر ملی و مردمی است و همینطوری که نیروهای مسلح در یک جنگ تمام عیار نیازمند بسیج مردمی (حال به هر عنوان که باشد) هستند و بدون آن برای مدت طولانی قادر به اداره نبرد و پیروزی نخواهند بود. صنعت دفاع به طریق اولی با توجه به وسعت و پیچیدگی که دارد، نیازمند بهرهگیری از همه ظرفیتهای ملی است و همین راهبرد نیز در کشور ما اتخاذ شده و از زمان دفاع مقدس که دانشگاهها و کارگاههای خصوصی برای تأمین نیازمندیهای نیروهای مسلح به سلاح و تجهیزات بهکمک آمدند این روند با یک ترتیب بهتر و سازماندهیشدهتر ادامه یافته و عموماً بخش مهمی از قطعات و زیرساختهای محصولات صنایع دفاعی با درصدهای متفاوت توسط بخش خصوصی تأمین میشود، به طوریکه امروز صنایع دفاعی ما با 5 هزار و 700 شرکت خصوصی طرف قرارداد است که 655 شرکت شامل شرکتهای دانشبنیان میشود. حجم همکاری با این شرکتها 13 هزار میلیارد تومان است، در حالی که ظرفیت بالقوه این همکاری حدود 40 هزار میلیارد تومان برآورد میشود. علاوه بر اشتغالی که ناشی از این فعالیتها در کشور ایجاد شده است، فعالیتهایی که صنایع دفاعی در بخش غیر نظامی از سرریز فناوریها و همچنین مازاد ظرفیت دارند به رونق تولید در کشور کمک کرده و حتی در حوزه صادرات محصولات و خدمات اعم از نظامی و غیرنظامی که امروز برای کشور یک ضرورت اساسی است، فعالیت خوبی داشتیم و داریم، بهطوریکه برخی سازمانهای صنعتی ما بهعنوان صادر کننده نمونه یا ممتاز در کشور معرفی میشوند.
در صورت لغو تحریم تسلیحاتی ایران در ماههای پیش رو، ورود ایران به بازار جهانی تسلیحات بیشتر به معنای خریدار خواهد بود یا فروشنده؟ چه خواهیم خرید و چه میتوانیم بفروشیم؟
در شرایط امروز ما بیش از 90 درصد نیازهای تسلیحاتی نیروهای مسلح را در داخل و به روشهای بومی تأمین میکنیم و 10 درصد باقیمانده نیز تأثیر تعیین کننده در بنیه دفاعی ما نخواهد داشت. بنابراین با برداشته شدن محدودیتها میتوانیم از این حق قانونی خود در تعامل با کشورهای دوست استفاده کنیم. اما در مقابل، ظرفیتهای تولیدی و فنی بسیار خوبی در صنایع دفاعی کشور وجود دارد که میتواند در صادرات محصولات و خدمات مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین قطعاً ما بیش از اینکه در حوزه محصولات دفاعی وارد کننده باشیم، صادر کننده محصولات و خدمات فنی خواهیم بود و هماکنون هم هستیم. ما در چارچوب قطعنامه 2231 صرفاً در صادرات تسلیحات محدودیت داشتیم در حالیکه بسیاری از محصولات صنایع دفاعی بهعنوان سلاح تعریف نمیشوند و منعی در صادرات آنها نداشتیم. قطعاً با رفع تحریمها میتوانیم در چارچوب سیاستها و مقررات ملی و بینالمللیهمانند بسیاری دیگر از کشورها در بازارهای تسلیحاتی ورود پر رنگتری داشته باشیم.
به تازگی فروشگاههای زنجیرهای اتکا در ونزوئلا افتتاح شد. دلیل سیاسی و اقتصادی این تصمیم چیست؟ پیامد آن برای ونزوئلا و ایران چه خواهد بود؟ حجم فعالیت اتکا در این کشور چگونه است و انتقال کالاها و محصولات برای این فروشگاه چگونه صورت میگیرد؟
ایران و ونزوئلا هر دو کشورهای بسیار غنی و ثروتمندی هستند و میتوانند بویژه در شرایط تحریم نیازهای همدیگر را تأمین کنند. فروشگاه مواد غذایی که از سوی سازمان اتکا در آن کشور راهاندازی شده، نمونه کوچکی از همکاری دوجانبه است که البته مورد توجه بیشتری در رسانهها و افکار عمومی قرار گرفته است. اتکا یک نهاد عمومی است و فعالیتهای آن جنبه اقتصادی دارد. در تعاملاتی که با بخش خصوصی ونزوئلا داشته، توافقات مختلفی صورت گرفته که تأسیس یک فروشگاه بزرگ با همکاری بخش خصوصی دو کشور از آن جمله بوده که میتواند توسعه پیدا کند. اتکا از ظرفیتهای بسیار خوب تولیدی و تجاری برخوردار است و شبکه توزیع آن با بهرهگیری از فروشگاههای زنجیرهای که بیش از 600 فروشگاه در کشور را شامل میشود، بسیار گسترده بوده و از تجربه چندین دههای در این رابطه برخوردار است که میتواند از آن در توسعه حضور در سایر کشورها با اهداف صادراتی اعم از صادرات محصول و خدمات بهرهبرداری کند. فروشگاه اتکا در ونزوئلا و فعالیتهای صادراتی آن نخستین تجربه این سازمان در خارج از کشور نبود و از سالهای گذشته تجربیات خوبی در این زمینه دارد و قطعاً در سال جهش تولید، به دنبال توسعه این فعالیتهاست. این همکاری یک همکاری عادی و دوطرفه است که بین کشورها وجود دارد و هیچ کار استثنایی هم در این رابطه صورت نگرفته است.
برخی رسانههای خارجی درباره موشکهای کروز دریایی ایران شبهاتی را مطرح کرده و آن را ارتقا یافته نمونههای چینی یا روسی میدانند. پاسخ وزارت دفاع چیست؟
نه تنها موشکها بلکه بسیاری از تسلیحات دیگر که در دنیا از سوی کشورهای مختلف تولید و بهکار گرفته میشوند، شباهتهایی با هم دارند که این موضوع البته در مورد موشکها مصداق بیشتری دارند. مهم نیست آنها چه میگویند، واقعیت این است که امروز ما از موشکهای کروز دریایی با برد بیش از هزار کیلومتر با تواناییهای بالا بهرهمندیم و میتوانیم با دشمن از فاصله هزار کیلومتری مقابله مؤثر داشته باشیم و محدودیتی در ساخت و تکثیر این موشکها نداریم.
از نظر صنایع موشکی، مانند موشکهای برد بلند یا سامانههای ضدهوایی، امروز جمهوری اسلامی ایران در چه موقعیتی قرار دارد؟
قدرت موشکی ما از جمله مؤلفههای دفاعی تأثیرگذار است که دشمن به واسطه همین تأثیرگذاری نسبت به آن حساسیت دارد و در یک سال گذشته هم طعم آن را چشید. دهها نفر سربازانش در اثر غرش این موشکها در پایگاه عینالاسد دچار آسیب مغزی شدند!! بدون اینکه بتواند واکنشی درمقابل آنها نشان دهد. تصاویر ماهوارهای هم که خود غربیها منتشر کردند نشان داد چگونه این موشکها دقیق به اهداف اصابت کردهاند. ما در صنعت موشکی به یک بلوغ نسبی خوبی رسیدهایم و تمامی صنعت نیز بومی است. در زمینه برد نیز براساس نیاز و سیاست دفاعی جمهوری اسلامی، برد موشکها را در 2 هزار کیلومتر محدود کردهایم. اکنون برنامههای ما بر افزایش کمیت تولید و ارتقای کیفیت آنها بویژه مانورپذیری و تنوع موشکها که پدافند دشمن را غافلگیر میکند، تمرکز دارد. در انواع موشکهای سوخت مایع و سوخت جامد مبتنی بر نیازهای کمی و کیفی عمل کردیم و طبیعتاً هم این تلاشها متوقف نخواهد شد. در مورد موشکهای کروز که قدری با تأخیر زمانی نسبت به موشکهای بالستیک توسعه و ساخت آنها را شروع کردهایم، درهمین مدت به نقطه خوبی رسیدیم. در ضد سطحی و دریایی به برد بیش از هزار کیلومتر، در زمینی به حدود 1400 کیلومتر و در هواپایه به برد 22 کیلومتر رسیدیم که بزودی آن هم به بیش از هزار کیلومتر خواهد رسید.
رزمایشهای نیروهای مسلح تابع چه اقتضائات و بررسیهایی است. عموماً جنبه آمادگی دارند یا ممکن است نوعی پاسخ به تحولات منطقهای یا بینالمللی هم باشند؟
رزمایشها در دنیا با چند هدف اجرا میشوند که برخی از آنها، یکی یا همه اهداف را میتوانند دنبال کنند که شامل آموزش و تمرینهای تاکتیکی، بکارگیری تسلیحات جدید و تطبیق تاکتیکها با آنها و قدرت نمایی با هدف بازدارندگی. بنابراین هم میتوانند جنبه ارتقای آمادگی داشته باشند و هم به واکنش به تحولات منطقهای و بینالمللی بستگی دارد و به شرایط و تعریفی که از رزمایشها و اهداف آن در هر مرحلهای صورت میگیرد.
برخی اقدامات نظامی همچون پاسخ به ترور شهید سلیمانی و حمله به پایگاه امریکاییها در عراق، یا حمله موشکی به مقر تروریستها در سوریه و نمونههایی از این دست، در چه سطحی تصمیمگیری میشود. آیا در این موارد با دولت یا مشخصاً وزارت دفاع هم هماهنگی میشود؟
در همه کشورها از جمله در جمهوری اسلامی ایران، نهادها و مقامات وظایف و اختیارات مشخصی دارند که مبتنی بر آن تصمیمگیری میکنند. در حوزههای امنیتی و راهبردی، بالاترین مقام تصمیم گیرنده فرماندهی معظم کل قوا هستند و دو بازوی اصلی تصمیمسازی در این باره شورای عالی امنیت ملی و ستاد کل نیروهای مسلح است که هرکدام در سطح خودشان تصمیمسازی و تصمیمگیری میکنند. البته براساس قانون اساسی مصوبات شورای عالی امنیت ملی که جلسات آن به ریاست رئیس جمهوری محترم برگزار میشود، پس از تأیید مقام معظم رهبری قابل اجرا است. وزیر دفاع هم نقش خود را از طریق عضویت در شورای عالی امنیت ملی در این تصمیمگیریها ایفا میکند.
برخی منتقدان، دولت روحانی را متهم به کم توجهی به حوزه دفاعی و نظامی میکنند. پاسخ شما به این منتقدان چیست؟ مشخصاً آیا اختصاص بودجه به حوزه دفاعی کمتر شده است؟
کارهایی که در حوزه دفاعی انجام میشود، کارهای ملی بزرگ، سنگین و پیچیدهای است، به طوری که برخی از کشورها با همدیگر پروژههای دفاعی را مشترکاً انجام میدهند یا بعضی اوقات پروژهها در دولتهای خیلی قبل شروع میشود و در دورههای بعدی به بهرهبرداری میرسد. لذا این کارهای بزرگ بدون اراده ملی قابلیت انجام ندارند. در کشور ما اقدام مهم دفاعی با حمایت بی دریغ فرمانده معظم کل قوا (مد ظلهالعالی) و استمرار مطالبهگری و پیگیری معظمله در کنار حمایتهای دولتها و مجالس روی میدهد. یکی از نقشهای مهمی که دولت در این زمینه ایفا میکند، تأمین بودجه است. قانون برنامه پنجساله ششم توسعه اختصاص 5 درصد از بودجه عمومی کشور به بنیه دفاعی را مقرر کرده است که در قانون بودجه محقق شده. هرچند کسری در تخصیص بودجه همه بخشها از جمله بخش دفاع اتفاق میافتد، اما در سالهای گذشته تلاش شده برنامههای تجهیز نیروهای مسلح کامل اجرا شود و از جمله در سال 98 میزان عملکرد سازمانهای صنعتی در تولید و تحویل محصول به نیروهای مسلح 118 درصد برنامه بوده است. نیروهای مسلح تدابیر و برنامههای خوبی برای حفظ و ارتقای توان رزم در شرایط مضیقه مالی هم دارند.
سیاستهای دفاعی ایران در منطقه براساس چه ساز و کارهایی تدوین میشوند؟ اساساً سیاست ما دفاعی است یا تهاجمی؟ هدف راهبردی این سیاستها چیست، بویژه وقتی داعش از میان رفته است؟
سیاستهای دفاعی کشور ما همانند الگوهای مختلف سیاستگذاری مبتنی بر مؤلفههای مختلف است. از محیط شناسی و برآورد تهدیدات تا حل مسائل امنیتی و دفاعی کشور. برای این کار در کشور براساس قانون اساسی تقسیم کار شده است. سیاستهای کلی دفاعی- امنیتی همانند سایر سیاستهای کلی توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام تدوین و به حضور رهبر معظم انقلاب پیشنهاد میشود و پس از تصویب معظمله ابلاغ میشود. تدوین سیاستهای دفاعی - امنیتی سطح بعدی، به عهده شورای عالی امنیت ملی است و سیاستهای نظامی نیز توسط ستاد کل تدوین و ابلاغ میشود. هدف نهایی این سیاستها دستیابی به دفاع اطمینانبخش است. اینکه گروهی به نام داعش در منطقه وجود دارد یا از بین میرود در سیاستهای کلان دفاعی ما تأثیری نمیگذارد و اساساً موقعیت راهبردی کشور ما چالشهایی را تحمیل میکند که البته شامل تهدید و فرصت است و با اتخاذ راهبردهای مناسب باید از فرصتها بهرهبرداری و تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم که به حول و قوه الهی، تدبیر مقام معظم رهبری و پشتیبانی ملت که در حمایتهای دولت و مجلس تجلی پیدا میکند و تلاش و فداکاری نیروهای مسلح، امروز به شرایط دفاع اطمینانبخش دست یافتهایم. دستیابی به این شرایط با کسب قابلیتهای دفاع راهبردی امکانپذیر شده است.
رسانهها و مقامهای امریکایی سیاستهای دفاعی منطقهای ایران را صرفاً به حمایت از گروههای مقاومت تقلیل میدهند، ضمن اینکه مدعی هستند با تحریمها، حمایت ایران از این گروهها کاسته شده است، در حالی که امروز ایران در سوریه حضوری پررنگ داشته و حتی قرار است سامانههای پدافندی این کشور را نیز ارتقا دهد. پاسخ شما چیست؟
امپراطوری رسانهای تلاش کردهاند واقعیتهای موجود را تحریف کنند. تقلیل توانمندی و نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران صرفاً به حمایت از گروههای مقاومت نگاه کاملاً تقلیلگرایانه است. تعریف ما از مقاومت، بسیار بلند و متعالی است لذا ما همیشه تعبیرمان جبهه مقاومت است و این جبهه مرز جغرافیایی نمیشناسد. بدین طریق جمهوری اسلامی ایران کمک به مقاومت را فقط در حمایت از گروههای مقاومت نمیداند، بلکه موضوعات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز از ابعاد مقاومت مورد تعریف ما هستند. با این نگاه همیشه جمهوری اسلامی ایران تلاش داشته است که جبهه مقاومت بتواند مستقل و سرپای خودش بایستد. در این سالها با استفاده از تجربه چهل سال مقاومت در برابر هجمه غیرقابل توصیف و بیشمار جبهه استکبار، تلاش شده است عناصر جبهه مقاومت از ابعاد مختلف قدرتمند و قوی، خودکفا و خوداتکا شوند. بنابراین تحریم جمهوری اسلامی ایران کمترین آسیب را به نیروهای مقاومت وارد کرده است. این تحلیل غلط دشمن بود که فکر میکردند با تحریم ایران محور مقاومت دچار افول میشود اما نمیدانستند که جبهه مقاومت پیشرفت متوازن داشته و در همه ابعاد قدرتمندتر شده است.
فراز و فرود مطبوعات در ایران در گفتوگو با مجید رضائیان، استاد ارتباطات
آینده روزنامه نگاری را خوب نمیبینم
هیچ دری به روی خبرنگار بسته نیست
مرتضی گل پور
خبرنگار
مطبوعات و دولت مدرن پدیدههایی وارداتی محسوب میشوند که دست کم عمر دولت مدرن در ایران به 100سال نمیرسد. شاید به همین دلیل است که این دو پدیده هنوز نتوانستهاند آنطور که باید و شاید با بافت تاریخی و اجتماعی ما پیوند بخورند. فراز و فرود دولتها و رابطه ملت با آن را از همین زاویه میتوان فهم کرد. در این میان رابطه مطبوعات و رسانهها با دولتها نیز رابطهای پرپیچ و خم بوده است؛ گاهی همراستا و همسو حرکت کردهاند، گاهی با یکدیگر تخاصم داشتهاند و گاه یکی پیش و دیگری پس افتاده است. به تعبیری، مرور تاریخ مطبوعات در کشور ما نشان میدهد هرگاه شاهد تصلب قدرت و تمرکز اقتدار دولت مرکزی بوده ایم، مطبوعات رو به حضیض داشتهاند و هرگاه دولت مرکزی تضعیف و جامعه مدنی تقویت شده است، نقش مطبوعات هم برجستهتر شده است. از این تاریخ و این فراز و فرود برای امروز ما چه چیزی میتوان آموخت؟ به عبارت دیگر، این گذشته چه درسی برای امروز و فردای ما دارد؟ به نظر میرسد از رهگذر همین تجربه است که ما شاهد افول نقش و تأثیر رسانههای متعلق به بخش خصوصی هستیم. به عبارت دیگر، امروز اغلب رسانههای مؤثر که برد بیشتری نسبت به دیگران دارند، به نوعی وابسته به بخش یا اجزایی از حاکمیت هستند. این امر در صورت تداوم میتواند پیامدهای منفی در حوزه امنیت ملی داشته باشد. زیرا کاهش برد رسانههای داخلی، بهدلیل اقتضائات ناشی از وابستگی به نهادهای حاکمیتی میتواند بهانهای برای تصاحب عرصه و زمینه رسانهای کشور از سوی رسانههایی باشند که از بیرون هدایت و مدیریت میشوند. اما این همه مشکلی نیست که امروز در حوزه رسانه با آن مواجه هستیم. رونق و استقبال گسترده ایرانیان از شبکههای اجتماعی باعث شده است که امروز به جای روزنامه، موبایل در دستان آنان قرار بگیرد. ضمن اینکه نمیتوان رغبت و وابستگی ایرانیان به فرهنگ شفاهی را نیز در کاهش و ریزش مخاطبان رسانههای داخلی بیتأثیر دانست. اما در کنار اینها، نمیتوان ضعف عملکرد و دانش و نیز ایجاد خط قرمزهای غیرواقعی از سوی خود رسانهها را در کاهش اقبال مخاطبان به آنها نادیده گرفت.
مجموع این شرایط وضعیت بغرنجی را برای رسانهها ایجاد کرده است که همان طور که اشاره شد، میتواند پیامدهای منفی در حوزه امنیت ملی داشته باشد. در گفتوگو با مجید رضائیان، روزنامه نگار پیشکسوت و استاد ارتباطات دانشگاه، این مباحث را به بحث گذاشتیم. او با تکیه بر گزارههای مورد اشاره، آینده روزنامه نگاری در ایران را روشن نمیبیند، هرچند تأکید و باز هم تأکید دارد که در هر شرایط سیاسی و اجتماعی، هیچ دری به روی روزنامهنگاران بسته نیست و این خود روزنامه نگاران ما هستند که تمایلی (و شاید دانش) بازکردن این درها را ندارند. این گفتوگو را بخوانید.
پیش و پس از مشروطه، یکی از دورههای باشکوه فعالیت مطبوعات در ایران بود، حتی در دوره قرارداد 1919 هم که اقتدار مرکزی چندانی در ایران وجود نداشت، مطبوعات بودند که افکارعمومی را علیه این قرارداد تهییج کردند تا اینکه این قرارداد به سرانجام نرسید. پس از آن فراز و فرود مطبوعات در ایران به گونهای بود که هرگاه از میزان اقتدار و تسلط دولتها کاسته میشد، مطبوعات قویتر ظاهر میشدند. چرا این پارادوکس میان دولت و رسانه در کشور ما وجود دارد؟
برای پاسخ، به یک مثلث مفهومی اشاره کنم که بهعنوان یک شاخص توضیح میدهد چرا پس از مشروطه بسیاری از چیزها در کشور ما نهادینه نشد؛ یا همانطور که شما مطرح کردید، چرا شرایط باید بهگونهای باشد که همواره با تضعیف دولت مرکزی، مطبوعات رشد کنند و چرا وقتی دولت مرکزی مستقر هست، مطبوعات رشد ندارند؟ حتی از این هم بالاتر، چرا مشروطه، حتی به شرط هم باقی نمیماند؟ مثلث مفهومی مورد نظر من شامل ایدئولوژی، قانون و گفتمان است. در تاریخ خود، همواره میان دو ضلع از این مثلث یعنی گفتمان و ایدئولوژی در حرکت بودیم تا ضلع دیگر که قانون باشد. بهعبارت دیگر، دو ضلع گفتمان و ایدئولوژی در تاریخ بیشتر نقش آفرینی کردهاند و ما کمتر شاهد نقشآفرینی یا جایگاه یافتن قانون هستیم. گفتمان به نوبه خود، تابع تفکراتی بود که هر بار به مثابه موجی در کشور آمده، اما گفتمانها اغلب در سطح عرفی ماندهاند و تاریخی نشدند. گفتمان چپ یا سوسیالیستی از جمله مواردی هستند که نتوانستند تاریخی و ماندگار شوند. اما مهمتر از گفتمان و ایدئولوژی، قانون است که نتوانست نهادینه شود. منظور از قانون، توافق میان بخشهای مختلف اجتماعی است که طی این توافق، مناسبات اجتماعی و سیاسی خود را در قالب ضوابط و سازوکارهایی به اسم قانون قرار میدهیم. نکته اینجاست که انقلاب مشروطه تکلیف خود را با ایدئولوژی و نظامهای فئودالیته روشن کرد، اما هنوز تکلیف مفاهیمی مانند اقتصاد یا سیاست ملی روشن نشده است. به تبع این نوسانات تاریخی است که میبینیم که مطبوعات زمانی نقش بیشتری در جامعه و تحولات تاریخی و سیاسی یا اجتماعی ایفا کردند که دولت مرکزی ضعیف بوده است. ضمن اینکه باید مطبوعات را ستایش کرد، اما باید به خاطر داشت که رونق مطبوعات در چنین زمانهایی فضیلت نیست.
تقدم و تاخر این آزادی ها را به چه صورت صورتبندی می کنید؟ به جای «این رابطه به چه معنا است؟
به شاخصهای آزادی سیاسی و رقابت افراد برای کسب قدرت، شاخص دیگری به نام دموکراسی اقتصادی را هم اضافه میکنم. بهطور کلی، آزادی سیاسی در آرای انتخابات مجالس و نیز در آرا، رفتار و گفتار احزاب معنا پیدا میکند. نکته اینجاست که ما در حوزه اقتصادی هم نیازمند وجود آزادی هستیم. به این معنی که دولت نباید جایگاه بخش خصوصی را در اقتصاد تنگ کند تا این بخش بتواند بهصورت مقتدر و مستقل به فعالیت خود ادامه دهد. آزادی رسانه و آزادی بیان هم به همین نسبت معنا مییابد، البته من میان این سه آزادی، معتقدم که تقدم با آزادی بیان است. تا آزادی بیان و آزادی رسانه نباشد، آزادی سیاسی و دموکراسی اقتصادی هم معنی پیدا نمیکند. اگر آزادی بیان و رسانه باشد، رقابت در احزاب و نهادها نه بر مبنای اشخاص، بلکه بر مبنای برنامهها خواهد بود. در این صورت است که نخبگان اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی معنا و جایگاه پیدا کرده و فضای پوپولیستی از میان میرود. بهعبارت دیگر، شخص محوری جای خود را به برنامه محوری میدهد. آزادی بیان هم بههمین صورت است. وقتی آزادی بیان باشد، آزادی اقتصادی هم شکل میگیرد. به باور من، میان این آزادیها رابطه وجود دارد، اما همان طور که گفتم، در تقدم و تأخر دادن، باید برای رسانه پایگاه و جایگاه ویژهای قائل بود.
این پرسش را از اینرو مطرح کردم که باوجود بحث هایی که درباره آزادی در کشور ما وجود دارد، به نظر میرسید شما معتقد هستید اساساً دری به روی روزنامه نگار یا رسانه بسته نیست، در جایی به روزنامه نگاران گفتهاید که «اگر نمیتوانید از چرایی بنویسید، میتوانید از چگونگی بنویسید، خود مردم به چرایی پی خواهند برد.» فرض کنیم آزادی بیان یا آزادی اقتصادی در کشور ما کامل نیست، در این صورت یک رسانه یا یک روزنامه نگار چه میتواند بکند؟
در هر مقطعی از زمان، ما شاهد تولد ژانر ویژهای از روزنامه نگاری بودیم. مشخصاً از زمانی که اینترنت متولد شد، ژانر «روزنامه نگاری تحلیلی» ایجاد شد تا مطبوعات یا تلویزیون از وب (اینترنت) عقب نمانند. وقتی «وب دو» یا همان شبکههای اجتماعی آمد، رسانهها در فضای وب دو حضور پیدا کردند، زیرا دریافتند درصورت حضور نداشتن در این فضا، ارتباط با مخاطبانشان به حداقل میرسد. اما برای جلوگیری از عقب ماندگی، صرف حضور در شبکههای اجتماعی کافی نیست، بلکه باید کار دیگری هم انجام دهند و آن کار این است که باید چیزها و عناصری را تعقیب کنند. روزنامه نگاری در یک رسانه مکتوب یا دیداری-شنیداری، باید «چگونگی-چرایی» را تعقیب کند و دنبال کردن چیز دیگری اصلاً پاسخگو و کافی نخواهد بود. ممکن است در خبرهای فوری یا لحظهای «چیستی» موضوع یا رویداد را دنبال کنید و بعد لایههای اول، دوم یا سوم اطلاعات را یافته و به آن بیفزایید؛ اما در عصر شبکههای اجتماعی، اصل در روزنامه نگاری این است که «چگونگی-چرایی» را پیدا کنید. ممکن است دنبال کردن «چرایی» در برخی کشورها برای روزنامه نگار دشوار باشد، یا تقریباً میسر نباشد، اما در مقابل میتوانید از «چگونگی» آن رویداد یا مسأله برای مخاطب بنویسید. در این صورت خود مخاطب از چگونگی رمزگشایی کرده و به چرایی خواهد رسید.
از این چگونگی و چرایی، مثال بزنید؟
مسأله طالبان در کشور افغانستان را در نظر بگیرید. مثلاً به دنبال آتش بس میان دولت این کشور و طالبان، یک انتخابات برگزار میشود، اما به جای 20 میلیون واجد شرایط، 2 میلیون نفر در انتخابات شرکت میکنند. شاید روزنامه نگار افغان به این نتیجه برسد که پشت این مشارکت اندک، یک چرایی وجود دارد که این چرایی به خارج از افغانستان یا عواملی در داخل مرتبط است. اگر آزادی وجود داشته باشد، درباره این چرایی مینویسد و احتمالاً دیگرانی هم، حال موافق یا مخالف، به او پاسخ خواهند داد. اما اگر این آزادی وجود نداشته باشد و نتواند درباره این چرایی بنویسد، کافی است درباره دلایل مشارکت اندک مردم در انتخابات صحبت کند یا بنویسد، بهعبارت دیگر چگونگی برگزاری انتخابات را به این صورت بیان کنید، اما حتی در همین شرایط که این روزنامه نگار از چگونگی مینویسد، این سؤال برای مخاطب ایجاد میشود که چرا 80 درصد شرکت نکردند و به این ترتیب، خود مخاطب بهدنبال چرایی مسأله خواهد رفت.
بنابراین تأکید شما بر روزنامه نگاری تحلیلی در ایران، ناظر بر این است که اگر امروز شاهد ضعف رسانهها یا ریزش مخاطب هستیم، بخش عمده این مسأله به خود رسانهها باز میگردد.
درست است، اما باید این را هم در نظر گرفت که نقش رسانه یا روزنامه نگاردر این زمینه 50درصد است و 50 درصد بقیه به منابع خبری برمی گردد که راهها را بستهاند و اطلاعرسانی نمیکنند. این تقسیمبندی به این دلیل است که اساساً 50 درصد مربوط به منابع خبری و اطلاعرسانی نکردن آنان، ناشی از این واقعیت است که آنان همواره نمیخواهند که اطلاعرسانی کنند. در اینجا منظور من هر سه قوه است. در کشور ما همه قوا از اطلاعرسانی چندان استقبال نمیکنند. بنابراین اینطور نیست که روزنامه نگار منتظر باشد تا روابط عمومی اطلاعرسانی کند؛ زیرا در این صورت هیچ گاه اطلاعرسانی شکل نخواهد گرفت. روزنامه نگاری یک کار تولیدی است و خود روزنامه نگار باید دنبال آن باشد.
اساساً روزنامه نگاری تحلیلی به چه معنا است؟
ببینید! روزنامه نگاری تحلیلی به این معنا نیست که وقتی پشت رایانه نشسته اید یا قلم به دست میگیرید، کار شما فقط نوشتن تحلیل باشد، بلکه ما با ژانر روزنامه نگاری تحلیلی سروکار داریم. به این معنی که در خبر به عناصر آخر توجه میکنید، در گزارش خبری دنبال دلایل میروید یا در گزارشها، درست است که بیشتر وصف حال واقعیت است تا حقیقت و باید بیشتر وضع موجود را بیان کرد، اما بیان کردن وضع موجود، چگونه بیان کردن یا به چگونگیها پرداختن هم هست. وقتی شما به این دو عنصر توجه میکنید و همواره سعی میکنید بهجای اینکه نگاه به گذشته از اکنون، از اکنون رو به آینده نگاه کنید و رویکردی فرآیندی به مسأله داشته باشید، در روزنامه نگاری تحلیلی موفق هستید. ببینید! اکنون در شبکههای اجتماعی همه چیز بازنشر میشود، اما در این شبکهها به «چرایی-چگونگی» پرداخته نمیشود، درحالی که اصل مسأله همین «چرایی-چگونگی» است. بهعنوان مثال، در امریکا هم که فیلترینگ مانند کشورهای دیگر نیست، چنین چیزی وجود ندارد. ترامپ از کنفرانس پاریس خارج میشود، ممکن است خیلی چیزها در شبکههای اجتماعی بازنشر شده و افراد زیادی توئیت کنند. این امر به این معنی است که در آنجا هم این مسأله یعنی پرداختن به «چرایی- چگونگی» افت کرده است. بهعبارت دیگر، امروز در شبکههای اجتماعی مخاطب در دنیایی گیر افتاده است که پروفسور «هلگه رونینگ» در دانشگاه «اسلو» از آن بهعنوان «آشوب اطلاعاتی» یاد میکند. در این آشوب اطلاعاتی، لزوماً کسی دنبال چرایی- چگونگی نمیرود تا مخاطب پاسخ خود را پیدا کند. بنابراین به محض اینکه شما بهعنوان یک روزنامه نگار، روی چرایی- چگونگی انگشت میگذارید، دیده شده، در همین شبکههای اجتماعی بازنشر میشده و بشدت بازتاب پیدا میکند. بنابراین اینکه میگویم در کار روزنامه نگاری در بسته وجود ندارد، بههمین دلیل است؛ یعنی میتوانید از همین فناوریهای ارتباطی استفاده کنید تا هیچ در بستهای به روی شما وجود نداشته باشد.
درباره کاهش میزان مخاطب روزنامهها، به سه عامل فرهنگ شفاهی مخاطبان، تولید و محتوای ضعیف رسانهها و در نهایت خط قرمزساختگی برای مطبوعات اشاره کردید. اما امروز عمده انتقادها متوجه ما مطبوعاتیها است که شما خوب تولید نمیکنید یا ذائقه مخاطب را بخوبی تشخیص نمیدهید یا از خط قرمزها عبور نمیکنید.
معتقدم مسأله کاهش مخاطب برای رسانههای ایران مسألهای سه سویه است. یک بخش آن به حاکمیت مربوط است. یعنی چندان مایل نیستند در عرصه اطلاعرسانی قدم بردارند. این درحالی است که برای روزنامه نگار، منابع خبری در عرصههای حاکمیتی است، اما در کشور ما منابع حاکمیتی در این زمینه رغبتی نشان نمیدهند. علاوه بر این، سوی دیگر ماجرا مخاطب است که اساساً بهدنبال فرهنگ شفاهی و نگاههای سطحی است و کمتر دنبال نگاهها و بررسیهای عمقیتر است. از اینرو مخاطب ما هم باید از لحاظ فرهنگی رشد کرده و باید آگاهی مخاطب خود را افزایش دهید. علت سوم ریزش مخاطب رسانهها خود ما روزنامه نگاران هستیم. روزنامه نگاران بابت هرچیزی برای خود خط قرمز ساختگی درست نکنند.
مثال بزنید؟
میتوان از حوزه سیاسی مثال زد تا حوزه اقتصادی. زیرا، نوشتن در هر رابطهای لزوماً به این معنا نیست که قرار است اتفاقی بیفتد یا از خط قرمزی عبور شود. بهعنوان مثال، فردی به نام قاضی منصوری بههر دلیلی کشته شده است. از هر سو که به مسأله نگاه کنیم، دهها علامت سؤال وجود ندارد. اما ما بهعنوان روزنامه نگار به علامتهای سؤال توجه نمیکنیم و فقط منتظر میمانیم تا ببینیم که پلیس رومانی همکاری میکند یا خیر. اشکال ندارد از قول مقامها بنویسید که پلیس رومانی همکاری نکرده است، اما این امر نباید به این گونه باشد که شما اساساً چیزی را دنبال نکنید یا سعی نکنید به سؤالی در این رابطه پاسخ دهید. وقتی هیچ بخشی از ماجرا را دنبال نمیکنید و صرفاً به منابع رسمی اتکا میکنید، طبیعتاً منابع رسمی هم خواهند گفت اطلاعات روشنی در اختیار ندارند، درحالی که سؤالات و ابهامات بسیاری در این رابطه وجود دارد. نیازی نیست که شما بهعنوان یک روزنامهنگار از قبل پیشداوری کنید، چه بسا اگر خبر را دنبال کنید، شاید به نکات جالب تری برسید، ضمن اینکه میتوانید هیچ قضاوت قبلی هم نداشته باشید. اما بهعنوان یک روزنامه نگار اصلاً به این موضوع نمیپردازید، حتی کلمه «قتل مشکوک» را به کار نمیبرید، یا حتی از واژه «قتل» هم استفاده نمیکنید و صرفاً نوشته میشود «پرتاب شد.» این نوع بررسیها و دنبال چرایی رفتنها، در روزنامه نگاری عرف است و قرار نیست با این مسائل، شما خط قرمز یا نارنجی خاصی را رد کنید. مثال دیگری بزنم؛ میخواهید به رقابت احزاب بپردازید. فرض کنید اکنون اصولگرایان اکثریت مجلس را در اختیار دارند. لازم نیست که روزنامه نگار پیشداوری کند که این اتفاق، خوب یا بد است، بلکه در مقابل میتوانید از کمیسیون اقتصادی بپرسید که اگر از فلان موضوع انتقاد میکنید، برنامه جایگزین شما چیست؟ چه زمانی خبرنگاران پارلمانی از مجلس و کمیسیونهای تخصصی سؤال کردند که درباره فلان موضوع، برنامه شما چیست؟ اینکه دیگر خط قرمز نیست، اما میبینیم که روزنامه نگاران ما خط قرمزهای ساختگی دارند.
شما از پایهگذاران روزنامههای ایران و جام جم بودید، رسانههایی که حاکمیتی محسوب میشوند. اکنون رسانه های مستقل به معنای بخش خصوصی هم بسیار کم هستند. آیا این وابستگی به دولت یا بخشهای دیگر حاکمیت میتواند در ابتلای روزنامه نگاران به خط قرمز ساختگی ربط داشته باشد؟
در روزنامه نگاری اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه مالکیت رسانه در تولید متن و سپس در تولید و انتخاب تیتر تأثیر میگذارد. حتی وقتی که رسانههای خصوصی یا غیردولتی هم میخواهند تیتری را انتخاب یا متنی را تولید کنند، به بازار و بخش خصوصی نگاه میکنند، یعنی به جایی که محل درآمد و حمایتهای مالی آنان است. بنابراین سعی میکنند طوری متن را بنویسند که روی این بخش تأثیر منفی نگذارد. بنابراین تأثیر مالکیت یا منابع مالی بر رسانهها، اصل و جزو تئوریهای رسانه است. «نوام چامسکی» آگهیها یا تأثیر درآمد بازرگانی و بخش خصوصی بر رسانهها را یکی از فیلترهای خبری میداند. به طریق اولی، وقتی مالکیت یک رسانه در اختیار دولت یا بخش دیگری از حاکمیت باشد این مسأله به قوت خود باقی است. اما نکته اینجا است که هنر روزنامهنگار همین است که اگر پرداخت درست داشته باشد و این پرداخت دقیق باشد، میتواند از هر چیزی استفاده کند، حرف خود را بزند، کار خود را پیش ببرد و مخاطب را با خود همراه کند. یکی از نکاتی که مایلم مطرح کنم همین است؛ که ما در بسیاری از نقاط ضعف داریم که چه یک رسانه دولتی باشیم یا رسانه بخش خصوصی، این نقاط ضعف مشترک است. بهعنوان مثال فرهنگ کتابخوانی، موضوع مالیات، موضوع رعایت قانون، یا این موضوع که جریانهای سیاسی باید برنامه محور باشند، این موضوعات به گونهای است که شما در هر رسانهای که باشید، اعم از رسانه دولتی یا خصوصی، میتوانید به آنها بپردازید. اما واقعاً ما روزنامه نگاران چقدر به این مسائل پرداختیم؟
اشاره کردید که «در ایران 48 مجوز خبرگزاری صادر شده است، اما در این رسانهها به جای اینکه مخاطب اهمیت داشته باشد، سیاست رسانه و آژانس خبری است که اهمیت دارد.» از این جمله شما اینطور تعبیر میکنم که این خبرگزاریها، بیشتر آمدهاند تا جای خالی احزاب را پر کنند، یعنی رقابت حزبی و سیاسی را دنبال کنند تا اینکه کار رسانهای بکنند.
کار حزبی هم نمیکنند، چون در ایران تحزب به معنای تفکر و برنامه محوری خیلی ضعیف است. مسأله این مجوزها به این صورت بود که در دورهای موجی ایجاد شد، یعنی در بخشهای دولتی یا جریانهای مختلف که صاحب اندک مکنت و قدرتی شدند، نخستین چیزی که به ذهنشان رسید این بود که یک خبرگزاری دایر کنند. یکی از دلایل این رویکرد هم این بود که 15 یا 20 سال قبل، هزینه راهاندازی یک خبرگزاری نسبت به دایر کردن یک روزنامه، ارزانتر بود. اما از آن سالها به این سو، همه این خبرگزاریها ماندند و امروز همه آنها حامیان مالی دولتی دارند. خبرگزاری هستند، به این معنی که ساختمانی دارند و عدهای در آن خبری تولید میکنند، اما وقتی نگاه میکنید، میبینید که خبرهای آنها عموماً مشابه هم است. معنای این امر این است که اساساً ما در ایران معنای خبرگزاری یا آژانسهای خبری معتبر دنیا را درک نکردیم. ما نتوانستیم معادل «الجزیره» یک شبکه خبری قوی دایر کنیم. اگر شبکه «العالم» در مواردی درخشیده است، ناشی از این بود که پای خود را از ایران بیرون گذاشت. اما ما یک خبرگزاری قوی معتبر درست نکردیم تا بعداً بتوانیم بگوییم که این خبرگزاری، مثلاً برای منطقه خاورمیانه به علاوه آسیا، به نوبه خود یک رویترز منطقهای محسوب میشود.
اگر رویترز یا الجزیره درست نکردیم که منطقه یا آسیا را پوشش دهد، پس چه چیزی درست کردیم؟
نهادهای حاکمیتی به اسم خبرگزاری سازمانهای خبری دایر کردند که بیشتر ساختمانی است با 5 یا 10 اتاق.
پس چه چیزی تولید میکنند؟
تولید آنها همینی است که امروز میبینیم. البته نیازی به قضاوت ما نیست، این واقعیتی است که وجود دارد و مخاطبان میتوانند قضاوت کنند. اما در یک جمله، میتوان گفت که آن چیزی که وجود دارد، در سطح و اندازه یک خبرگزاری نیست. زیرا در دنیا خبرگزاری تعریف خاص خود را دارد و باید در سطح و جایگاه بالاتر از این باشد که امروز در کشور میبینیم. ضمن اینکه در کشورها یا نقاط مهم جهان، در نهایت دو یا سه خبرگزاری بزرگ و مهم وجود دارد، ولو اینکه 200 روزنامه هم فعال باشند. این تفاوت در تعداد به این دلیل است که خبرگزاری و آژانس خبری باید جایگاه بسیار بالایی داشته باشد. اصلاً این طور نیست که هرکسی با اندک رابطهای بتواند مجوز خبرگزاری بگیرد.
تا اینجا مباحث را جمعبندی کنیم. امروز وضعیت خبرگزاریهای ما به صورتی است که تشریح کردید، وضعیت روزنامهها هم که روشن است. ضمن اینکه بسیاری از مردم به شبکههای اجتماعی رو آوردهاند. با توجه به همه این شرایط، برخی مدعی هستند که دوران رسانهها سرآمده و عصر ما، عصر صرفاً شبکههای اجتماعی است. اما شما عبارتی دارید مبنی بر اینکه «فضای مجازی دارای فقدان سندیت و فقدان مشروعیت است.»
در یک نگاه کلان تر، فقدان سندیت و فقدان مشروعیت شبکههای اجتماعی، نقدی است که بر «مانوئل کاستلز» نظریه پرداز ارتباطات و شبکههای اجتماعی وارد است. به طور کلی، در بررسی مسألهای بهنام رسانه، اینطور نیست که وضعیت سیاه و سفید باشد، یعنی رسانهها در یک طرف و فضای مجازی طرف دیگر باشد. هیچ کجای دنیا این گونه نیست. کما اینکه امروز رسانهها هم در شبکههای اجتماعی حاضر هستند. آنچه کاستلز مطرح کرد، پیشبینی وقوع سه مرحله از گسترش ارتباطات یا جامعه ارتباطی بود که این سه مرحله رخ داد و پیشبینی او به وقوع پیوست. او گفت جامعه شبکهای به وجود میآید، دوم اینکه ما شاهد قدرت شبکهای خواهیم بود که در قدرت شبکهای نیز «جریان قدرت» به «قدرت جریانی» تبدیل میشود و سوم؛ رسانه شبکهای ایجاد خواهد شد. حرفی که کاستلز در سال 1999 میلادی مطرح کرد، یعنی ایجاد جامعه شبکهای از سال 2000 میلادی تا سال 2005 رقم خورد، یعنی در این سالها ما شاهد چیزی هستیم که او شبکههای اجتماعی نامید. در شبکههای اجتماعی، شاهد شکلگیری اجتماعی در شبکهها هستیم. یعنی درست مانند یک جامعه رئال، حال با یک جامعه سایبر، اما شبکهای سروکار داریم. در این حال، گروه شدگی اتفاق افتاد و از «وب یک» وارد «وب 2» شدیم. حرکت از وب یک به وب2 زمانی اتفاق افتاد که از پای سیستمهای رایانهای به موبایل منتقل شدیم که باعث رشد تصاعدی شبکههای اجتماعی شد. این امر باعث شد که قدرت جریانی به جریان قدرت تبدیل شد، یعنی بسیاری از اتفاقاتی که دولتها تمایل نداشتند شکل بگیرد، ناگهان از دل جامعه و از متن این شبکهها اتفاق افتاد. در ایران خود ما قضیه پاشایی یا انتخابات هم در این زمینه معنا میشود. او در پیشبینی سوم خود از شکلگیری «رسانه شبکهای» گفت. این آن چیزی است که من در کلاسهای خود به آن نقد وارد کردم و گفتم شبکههای اجتماعی «وسیله ارتباطی» هستند، اما «رسانه ارتباطی» نیستند. وسیله ارتباطی هستند، زیرا آدمها به یک رسانه تبدیل شدند و تولید محتوا میکنند، اما نباید این را با رسانه در معنای اصیل آن اشتباه گرفت و آن را با یک رسانه همتراز دانست. زیرا در شبکههای اجتماعی ما شاهد دو مسأله هستیم؛ فقدان سندیت و دیگری فقدان مشروعیت. بعدها خود کاستلز هم در نقدهای خود به این دو مسأله اشاره کرد. فقدان سندیت به این معنی است که در شبکههای اجتماعی چیزهای زیادی اتفاق میافتد که شما نمیتوانید درستی یا کذب آن را مشخص کنید. مثالی بزنم. ممکن است من درحال عبور از یک خیابان، با موبایل عکسی بگیرم و در متنی بنویسم که اینجا ترافیک است و 20 دقیقه است که در ترافیک ماندهایم. این عکس را در شبکههای اجتماعی منتشر میکنم. اما در کادر عکسی که از این ترافیک منتشر میکنم، عدهای هم درحال رفت و آمد هستند و این باعث میشود تصویر شلوغ به نظر برسد. بعد یکی زیر این عکس، کامنت میگذارد که «می گویند خیابان فلان شلوغ شده است» و دیگری هم اضافه میکند «آره، الان سه ساعت است که اینجا هستیم.» وقتی اینها را به هم وصل میکنیم، به قول «لاسول» رمزگشایی آن (incoding) چیز دیگری میشود. یعنی در این رمزگشایی، از مسألهای بهنام ترافیک، در نهایت خبر یا گزارهای منتشر میشود که «اینجا شلوغ شده است» درحالی که اصلاً چنین چیزی از ابتدا نبوده است. این مثال نشان میدهد که در شبکههای اجتماعی ما با فقدان سندیت روبهرو هستیم. در مسأله فقدان مشروعیت هم، واقعیت این است که در شبکههای اجتماعی نمیتوانید برای چیزی مشروعیت رسانهای قائل شوید و نباید هم قائل شوید. اشکالی هم ندارد. چون همان طور که از نام آن برمی آید، اجتماعی (social) یا مردمی و عمومی است و هرکس هر چیز که دلش بخواهد، در آن منتشر میکند و قرار نیست کسی بابت ادعاهای خود سندی ارائه کند. اما در رسانهها باید صحت و سقم یا سندیت ادعای خود را مطرح کنید، ضمن اینکه پشتوانه مشروعیت کار حرفهای را نیز با خود دارید. اما در شبکههای اجتماعی این پشتوانه وجود ندارد یا این سندیت نیست و اشکالی هم ندارد که نیست. اما این سندیت یا مشروعیت وجود ندارد و باید گفت که وجود ندارد.
بنابراین آنچه اکنون در شبکههای اجتماعی میبینیم، بیشتر جریان قدرت است تا اینکه یک هویت و ماهیت رسانهای داشته باشد؟
میشود به بخش دوم هم مرتبط کرد، یعنی حضور در شبکههای اجتماعی برای مردم قدرت آفرینی کرده است. یک قدرت جریانی ایجاد کرده و این، آن چیزی است که در عمل میبینیم.
درجایی گفتید «هر اندازه که رسانه ما جدی باشد و تولید کنید، از فضای مجازی پیش میافتد» منظور از تولید چیست؟
با استفاده از شبکههای اجتماعی، فناوریهای ارتباطی و با استفاده از ظرفیتهای «وب 1» و «وب 2» است که رسانهها میتوانند پیش بیفتند. معنای این پیش افتادن هم این است که در کار رسانهای، باید سوژه محوری داشته باشید. اینکه سوژه محوری غیر از عینیگرایی است یا سوژه محوری برگرفته از عینیگرایی است سرجای خود. اما آنجا میتوانید پیشتاز باشید و بیشتر دیده شوید که کار تولیدی متفاوت کردهاید. ببینید! امروز ذهن مخاطب درگیر چه چیزهایی است؟ باید این سوژهها و این سؤالها را پیدا کرد. مسأله مخاطب آن چیزی نیست که در شبکههای اجتماعی با آن سروکار دارد یا وقت خود را صرف آن میکند. کار روزنامه نگار هم این نیست که ببیند مخاطب در شبکههای اجتماعی یا در فضای سایبر وقت خود را چطور میگذراند، بلکه باید ببیند که مسأله این مخاطب چیست. مسأله، بهمعنای چیزی که با آن درگیر است. ضمناً اینکه دریابد نیاز مخاطب چیست و سپس برود دنبال این سوژهها. اگر درباره این سوژهها تولید کند، آیا مخاطب استقبال نمیکند؟ قطعاً مخاطب بیشتر استقبال میکند. اما چون اینها نیست، به سراغ چیزهایی میرود که شاید مسألهاش نباشد.
درجایی گفتید که در پساکرونا نیازهای مخاطب بر خواستهایش پیشی میگیرد و رسانه میتواند از ذائقه مخاطب بسادگی بگذرد.
بحث این بود که در روزنامه نگاری پساکرونا چه باید کرد؟ زیرا براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی ما تا سال 2021 درگیر کرونا خواهیم بود.
بویژه اینکه در دوره کرونا شبکههای اجتماعی بیشتر به صحنه آمدند و تا حد زیادی جای مراودات اجتماعی واقعی را هم گرفتند.
بنابراین در روزنامه نگاری پساکرونا مهم این است که نگاهت را بر نیاز مخاطب متمرکز کنید، نه اینکه از خواست مخاطب بگذرید، باید نیاز مخاطب را پررنگتر کنید و ذائقه و خواست مخاطب را در نظر بگیرید، اما آن را از ذائقه و خواست مخاطب به سمت نیازهای او هدایت کنید. اکنون شرایطی به وجود آمده است که در آن، بسیار بیشتر میتوانید با مخاطب خود ارتباط برقرار کنید. کما اینکه، ارتباط با مخاطب از طریق فضای سایبر راحتتر است. مهم این است که شما با مخاطب خود ارتباط بگیرید. اما وقتی این ارتباط شکل گرفت، باید بدانید چه بستهای به او ارائه میکنید.
پیشتر گفتید که روزنامه نگار باید به پرسشهای مخاطب پاسخ بدهد. روزنامه نگار چطور میتواند نیازهای مخاطب را دریابد و بفهمد او امروز چه پرسشی دارد؟
در دورهای که «وب2» یا شبکههای اجتماعی نبودند و ما شاهد رونق اینترنت یا «وب 1» بودیم، نظرسنجیها و کسب نظر مردم سادهتر و راحتتر بود. در این دوره از طریق پست الکترونیکی میشد با مخاطب ارتباط گرفت و ارتباط مخاطب با رسانه نیز نظم و نظام بهتری داشت. ضمن اینکه «وب 1» شاهد نقاط عطفی بهنام وبلاگ یا بلاگرها هم بودیم. آنجا فضایی بود تا بهعنوان یک روزنامه نگار دریابید امروز چه چیزهایی در جریان است و چه حرفهایی زده میشود. اما وقتی «وب2» یا شبکههای اجتماعی آمده، بسیاری چیزها عوض شد یا به قول پروفسور «هلگه رونین» با میزانی از «آشوب اطلاعاتی» مواجه شدیم، یعنی تشخیص و بهدست آوردن اطلاعات دقیق یا درست پیچیده شد. زیرا شبکههای اجتماعی عموماً فضای شلختهای است. اما باید توجه داشت که ما بهعنوان روزنامهنگار در هر رسانه، همیشه سه جامعه هدف داشتیم. هرکس در هر سرویسی کار میکند، یک جامعه هدف او نخبگان هستند، جامعه هدف دیگر کنشگران هستند. مثلاً در عرصه اقتصادی، عدهای کنشگر بازار و اقتصاد هستند که باید حرفهای آنان را شنید. دسته سوم جامعه هدف ما کسانی هستند که مخاطب آن حوزه یا مخاطب عمومی هستند. هر زمان که میخواهیم دریابیم مخاطب چه میخواهد یا سؤال و مسأله او چیست، باید به این سه حوزه مراجعه کنیم. ببینید! گاهی کنشگران در عرصههای کاری خود حرفهایی دارند، اما اصلاً صدایشان به جایی نمیرسد. همین که ما روزنامه نگاران ببینیم کنشگران چه میگویند و آن را درست منعکس کنیم، کار بسیار مهمی کرده ایم، باقی مسائل پیشکش. امروز در هر رسانهای که هستیم، اعم از دولتی یا خصوصی، کنشگران هر سرویسی، اعم از اقتصادی یا فرهنگی و اجتماعی حرفهایی دارند، حال ممکن است شما برخی را کمرنگتر و برخی حرفها را پررنگتر کنید، یا برخی حرفها را در قالب سوژه دیگری مطرح کنید. اما ما روزنامهنگاران این کار را نکردیم. درحالی که این، همان تشخیص نیازهای مخاطب، به دست آوردن سوژهها و تلاش و تکاپو برای یافتن پاسخ پرسشها است. رسانه باید در این چرخه قرار بگیرد و تولید کند. در چنین شرایطی، چنین رسانهای را باید با شبکههای اجتماعی امروز مقایسه کرد که در آن همه چیز هست، اما بواقع هیچ چیز نیست.
شما در اظهارنظری گفتید «روزنامه نگاری و تکنولوژی در تعارض شدیدتری قرار خواهند گرفت و ما باید تصمیم بگیریم که جامعه اطلاعاتی باشیم یا جامعه دانایی محور» تفکیک دانایی یا اطلاعات بر چه مبنا است؟
مسأله این است که ما هرچه قدر که از «وب1» به سمت «وب2» آمدیم، از جامعه و انفجار اطلاعاتی به انفجار متن رسیدیم. حالا از انفجار متن در حال حرکت بهسمت انفجار تصویر هستیم. هرچه از اولی که به سمت دومی آمدیم، استنادها و سندیتها کم شد، به این معنا که همه تولید محتوا کردند و همه در شبکههای اجتماعی فعال شدند. اما در «وب3» در شبکههای اجتماعی برای همین متن دلتنگ میشویم، یعنی دلتنگ اینکه چیزی را تایپ شده و نوشته شده دریافت کنیم. منظور همان «چت» است. دلمان برای چت کردن هم تنگ میشود. چون تصویر، محور شده، فضای وب هوشمند خواهد شد و بسیاری چیزها تغییر میکند. بهعنوان مثال، بهجای اینکه شما خودرو را به تعمیرگاه ببرید، خودرو به شما خواهد گفت که خراب شدهام و دیگر با من رانندگی نکن. حتی ممکن است اگر همیشه از جای مشخصی سفارش غذا میدهید، بر مبنای شماره اشتراک شما بگویند که امروز بهتر است سفارش خود را عوض کنید، زیرا مطابق سفارش و مصرف شما در طول این هفته، میزان کلسترول خون شما بالا رفته است. در این صورت، در «وب3» ما دیگر با تولید اطلاعات روبهرو نیستیم، بلکه با تولید داده مواجه هستیم. بهعبارت دیگر ما وارد جهان تصویر و جهان دادهها میشویم و دادهها هم بزرگتر میشوند و به دادههای کلان یا اصطلاحاً «بیگ دیتا» تبدیل میشوند. وقتی وارد چنین دنیایی میشوید، نیازی به متن و چت کردن نیست و اینجا است که دلتنگ متن میشوید.
چه چالشی برای روزنامه نگاری ایجاد میشود؟
چالش روزنامه نگاری این خواهد بود که دیگر کسی طالب این نیست که شما چیزی برای او بنویسید تا او بخواند. در این فضا دیگر جایی برای نوشتار، متن و جایی برای تفکر و خرد باقی نمیماند. در مقاله «تعارض خرد و تکنولوژی» این مسأله را تشریح کردم و گفتم که به باور من، جدال خرد و تکنولوژی در نهایت به نفع خرد تمام خواهد شد، هرچند بشر هزینههای سنگینی را در این جدال خواهد پرداخت. در چنین شرایطی، بهعنوان روزنامهنگار باید تصمیم بگیرید در اتفاقی که درحال روی دادن است، چه با تصویر یا هر چیز دیگری، با مخاطب خود حرف بزنید. مسأله شما باید این باشد که دانایی را ترجیح بدهید، در این صورت، آنجا که مخاطب به متن علاقه ندارد، من با نوشتار و متن با او سخن خواهم گفت و نخواهم گذاشت ادبیات از میان برود، هرچند جا برای من تنگتر شده باشد. زیرا بار دیگر موجی ایجاد خواهد شد و بشر رجوع خواهد کرد. بشر خواهد دید که همه چیز زندگی او، حتی سفارش گرفتن در رستورانها هم با استفاده از روبات و ماشین انجام میشود. بنابراین بسیاری چیزها برای بشر یکنواخت خواهد شد و این فرآیند به جایی خواهد رسید که در فناوری هضم میشود. آنجاست که بشر احساس میکند چیزهای بسیاری وجود دارد که باید سد آن را بشکند. از همین امروز، روزنامهنگاری باید تصمیم بگیرد که دانایی محوری و خرد محوری را حفظ کند، ولو اینکه قرار باشد بهصورت تصویری با مخاطب ارتباط بگیرد؛ زیرا بشر از طریق خرد میتواند ارتباط با ما روزنامه نگاران را حفظ کند و اگر حذف شد، دیگر راهی برای ارتباط باقی نمیماند.
مطابق آنچه تاکنون صحبت شد، آینده روزنامهنگاری در ایران نمیتواند به یک عامل مربوط باشد، ، بخشی به اجرای قانون، بخشی به مخاطب و حاکمیت و بخشی به روزنامه نگار برمی گردد. شما آینده روزنامه نگاری در ایران را چطور میبینید؟
همینطور است که شما اشاره کردید و این آینده تک علتی نیست؛ اما باوجود همه اینها، من آینده روزنامه نگاری در ایران را خوب نمیبینم. واقعیت این است که این آینده را تلختر از امروز میبینم. زیرا روزنامه نگاری یعنی تولید محتوا. اینکه ما چیزی را از جایی بگیریم و به جای دیگر منتقل کنیم، حد بسیار نازلی از روزنامه نگاری است. روزنامه نگاری در اوج است و باید حرف برای گفتن داشته باشد. مسأله ما، پرسشها و سوژهها هستند، باید به سراغ سؤالها برویم و برای آنها پاسخی پیدا کنیم. باید به روزنامه نگاری تحلیلی یا هر ژانری از روزنامه نگاری، اما تولید در همه فرمهای آن، روی بیاوریم. اگر امروز هم میبینیم کارهای درخشانی در روزنامه نگاری میشود بر همین مبنا است. اینکه ناگهان درباره سوژهای، یک گزارش عالی موج زیادی ایجاد میکند، ناشی از همین است.
بنابراین روزنامه نگار ما نمیتواند همه بار مسئولیت را بر دوش حاکمیت بیندازد.
اساساً اینطور نیست که همه تقصیرها متوجه حاکمیت یا متوجه روزنامه نگاری باشد، بلکه مسأله همان سه سویهای است که به آن اشاره کردم. ما در این گفتوگو از روزنامهنگاران و از خودمان حرف میمی زنیم. روزنامه نگاران ما باید از جایگاهی که در آن هستند، دو یا سه پله بالاتر بیایند. تولید محتوا مهمترین مسألهای است که بخشی از این وضع موجود را حل میکند و در این صورت است که میتوان آینده بهتری متصور بود.
در جایی اشاره کردید که «امروز از طریق شبکههای اجتماعی حرکتی در حال رخ دادن است که گاهی مدیریت آن سخت میشود» این حرکت چیست و آیا در چشمانداز شما، میتوان گفت احتمال بازنده شدن ژورنالیسم ما هم وجود دارد؟
من صفر و صد کردن یا سیاه و سفید کردن را قبول ندارم و معتقدم نباید اینطور به مسائل نگاه کرد. رسانه حرفهای، رسانه حرفهای است و شبکههای اجتماعی هم بخشی از فضای سایبر و در جای خود هستند. اما برای اینکه رسانه حرفهای حرفهایتر عمل کند میتواند از فناوری ارتباطی هم استفاده کند، اما آیا این امر به این معنی است که شبکههای اجتماعی رسانه را عقب نمیزنند؟ اتفاقاً عقب هم زدند. آیا شبکههای اجتماعی برای روزنامه نگاری ما چالش ایجاد نکردند؟ اتفاقاً چالش هم ایجاد کردند و مخاطب را نسبت به رسانه کم اعتنا کردند. اینها لطماتی است که در سراسر دنیا به روزنامه نگاری حرفهای وارد شده و ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. اما مسأله این است که اگر رسانهها میخواهند در شبکههای اجتماعی حضور پیدا کنند، این حضور میتواند موفق و مدیریت شده باشد. حضور موفق و مدیریت محور با سوژهها بهدست میآید. در شبکههای اجتماعی نمیتوان چیزی را حذف کرد. این شبکهها جای حضور است و هرکس حضور قوی تری داشته باشد، بیشتر دیده میشود. صحبت من ناظر بر این است که از این فرمول استفاده کنیم، یعنی رسانهها در شبکههای اجتماعی حضور قویتر داشته داشته باشند تا این حضور قویتر به دیده شدن بیشتر منجر شود.
بــــرش
حضور رسانه ها در شبکههای اجتماعی میتواند موفق و مدیریت شده باشد. حضور موفق و مدیریت محور با سوژهها بهدست میآید. روزنامه نگاری در یک رسانه مکتوب یا دیداری-شنیداری، باید «چگونگی-چرایی» را تعقیب کند و دنبال کردن چیز دیگری اصلاً کافی نخواهد بود. اساساً ما در ایران معنای خبرگزاری یا آژانسهای خبری معتبر دنیا را درک نکردیم. ما نتوانستیم معادل «الجزیره» یک شبکه خبری قوی دایر کنیم ، خبرگزاریهای ما خبرگزاری هستند، به این معنی که ساختمانی دارند و عدهای در آن خبر تولید میکنند، اما خبرهای آنها عموماً مشابه هم است شبکههای اجتماعی «وسیله ارتباطی» هستند، اما «رسانه ارتباطی» نیستند. نباید آن ها را با رسانه در معنای اصیل آن اشتباه گرفت و با یک یک رسانه همتراز دانست.
در شبکههای اجتماعی ما با فقدان سندیت و فقدان مشروعیت رو به رو هستیم. در شبکههای اجتماعی نمیتوانید برای چیزی مشروعیت رسانهای قائل شوید و نباید هم قائل شوید کار روزنامه نگار این نیست که ببیند مخاطب در شبکههای اجتماعی یا در فضای سایبر وقت خود را چطور میگذراند، بلکه باید ببیند که مسأله این مخاطب چیست. در روزنامه نگاری پساکرونا مهم این است که نگاهت را بر نیاز مخاطب متمرکز کنید، نه اینکه از خواست مخاطب بگذرید، باید نیاز مخاطب را پررنگتر کنید و ذائقه و خواست مخاطب را در نظر بگیرید.
هرچه قدر که از «وب1» به سمت «وب2» آمدیم، از جامعه و انفجار اطلاعاتی به انفجار متن رسیدیم. حالا از انفجار متن در حال حرکت بهسمت انفجار تصویر هستیم چالش روزنامه نگاری این خواهد بود که دیگر کسی طالب این نیست که شما چیزی برای او بنویسید تا او بخواند. دیگر جایی برای نوشتار، متن و جایی برای تفکر و خرد باقی نمیماند.
من آینده روزنامه نگاری در ایران را خوب نمیبینم، این آینده را تلختر از امروز میبینم در عصر شبکههای اجتماعی، اصل در روزنامه نگاری این است که «چگونگی-چرایی» را پیدا کنید. ممکن است دنبال کردن «چرایی» دشوار باشد، اما میتوانید از «چگونگی» بنویسید، خود مخاطب به چرایی خواهد رسید در شبکههای اجتماعی همه چیز بازنشر میشود، اما در این شبکهها به «چرایی-چگونگی» پرداخته نمیشود، درحالی که اصل مسأله همین «چرایی-چگونگی» است
خبرنگار
مطبوعات و دولت مدرن پدیدههایی وارداتی محسوب میشوند که دست کم عمر دولت مدرن در ایران به 100سال نمیرسد. شاید به همین دلیل است که این دو پدیده هنوز نتوانستهاند آنطور که باید و شاید با بافت تاریخی و اجتماعی ما پیوند بخورند. فراز و فرود دولتها و رابطه ملت با آن را از همین زاویه میتوان فهم کرد. در این میان رابطه مطبوعات و رسانهها با دولتها نیز رابطهای پرپیچ و خم بوده است؛ گاهی همراستا و همسو حرکت کردهاند، گاهی با یکدیگر تخاصم داشتهاند و گاه یکی پیش و دیگری پس افتاده است. به تعبیری، مرور تاریخ مطبوعات در کشور ما نشان میدهد هرگاه شاهد تصلب قدرت و تمرکز اقتدار دولت مرکزی بوده ایم، مطبوعات رو به حضیض داشتهاند و هرگاه دولت مرکزی تضعیف و جامعه مدنی تقویت شده است، نقش مطبوعات هم برجستهتر شده است. از این تاریخ و این فراز و فرود برای امروز ما چه چیزی میتوان آموخت؟ به عبارت دیگر، این گذشته چه درسی برای امروز و فردای ما دارد؟ به نظر میرسد از رهگذر همین تجربه است که ما شاهد افول نقش و تأثیر رسانههای متعلق به بخش خصوصی هستیم. به عبارت دیگر، امروز اغلب رسانههای مؤثر که برد بیشتری نسبت به دیگران دارند، به نوعی وابسته به بخش یا اجزایی از حاکمیت هستند. این امر در صورت تداوم میتواند پیامدهای منفی در حوزه امنیت ملی داشته باشد. زیرا کاهش برد رسانههای داخلی، بهدلیل اقتضائات ناشی از وابستگی به نهادهای حاکمیتی میتواند بهانهای برای تصاحب عرصه و زمینه رسانهای کشور از سوی رسانههایی باشند که از بیرون هدایت و مدیریت میشوند. اما این همه مشکلی نیست که امروز در حوزه رسانه با آن مواجه هستیم. رونق و استقبال گسترده ایرانیان از شبکههای اجتماعی باعث شده است که امروز به جای روزنامه، موبایل در دستان آنان قرار بگیرد. ضمن اینکه نمیتوان رغبت و وابستگی ایرانیان به فرهنگ شفاهی را نیز در کاهش و ریزش مخاطبان رسانههای داخلی بیتأثیر دانست. اما در کنار اینها، نمیتوان ضعف عملکرد و دانش و نیز ایجاد خط قرمزهای غیرواقعی از سوی خود رسانهها را در کاهش اقبال مخاطبان به آنها نادیده گرفت.
مجموع این شرایط وضعیت بغرنجی را برای رسانهها ایجاد کرده است که همان طور که اشاره شد، میتواند پیامدهای منفی در حوزه امنیت ملی داشته باشد. در گفتوگو با مجید رضائیان، روزنامه نگار پیشکسوت و استاد ارتباطات دانشگاه، این مباحث را به بحث گذاشتیم. او با تکیه بر گزارههای مورد اشاره، آینده روزنامه نگاری در ایران را روشن نمیبیند، هرچند تأکید و باز هم تأکید دارد که در هر شرایط سیاسی و اجتماعی، هیچ دری به روی روزنامهنگاران بسته نیست و این خود روزنامه نگاران ما هستند که تمایلی (و شاید دانش) بازکردن این درها را ندارند. این گفتوگو را بخوانید.
پیش و پس از مشروطه، یکی از دورههای باشکوه فعالیت مطبوعات در ایران بود، حتی در دوره قرارداد 1919 هم که اقتدار مرکزی چندانی در ایران وجود نداشت، مطبوعات بودند که افکارعمومی را علیه این قرارداد تهییج کردند تا اینکه این قرارداد به سرانجام نرسید. پس از آن فراز و فرود مطبوعات در ایران به گونهای بود که هرگاه از میزان اقتدار و تسلط دولتها کاسته میشد، مطبوعات قویتر ظاهر میشدند. چرا این پارادوکس میان دولت و رسانه در کشور ما وجود دارد؟
برای پاسخ، به یک مثلث مفهومی اشاره کنم که بهعنوان یک شاخص توضیح میدهد چرا پس از مشروطه بسیاری از چیزها در کشور ما نهادینه نشد؛ یا همانطور که شما مطرح کردید، چرا شرایط باید بهگونهای باشد که همواره با تضعیف دولت مرکزی، مطبوعات رشد کنند و چرا وقتی دولت مرکزی مستقر هست، مطبوعات رشد ندارند؟ حتی از این هم بالاتر، چرا مشروطه، حتی به شرط هم باقی نمیماند؟ مثلث مفهومی مورد نظر من شامل ایدئولوژی، قانون و گفتمان است. در تاریخ خود، همواره میان دو ضلع از این مثلث یعنی گفتمان و ایدئولوژی در حرکت بودیم تا ضلع دیگر که قانون باشد. بهعبارت دیگر، دو ضلع گفتمان و ایدئولوژی در تاریخ بیشتر نقش آفرینی کردهاند و ما کمتر شاهد نقشآفرینی یا جایگاه یافتن قانون هستیم. گفتمان به نوبه خود، تابع تفکراتی بود که هر بار به مثابه موجی در کشور آمده، اما گفتمانها اغلب در سطح عرفی ماندهاند و تاریخی نشدند. گفتمان چپ یا سوسیالیستی از جمله مواردی هستند که نتوانستند تاریخی و ماندگار شوند. اما مهمتر از گفتمان و ایدئولوژی، قانون است که نتوانست نهادینه شود. منظور از قانون، توافق میان بخشهای مختلف اجتماعی است که طی این توافق، مناسبات اجتماعی و سیاسی خود را در قالب ضوابط و سازوکارهایی به اسم قانون قرار میدهیم. نکته اینجاست که انقلاب مشروطه تکلیف خود را با ایدئولوژی و نظامهای فئودالیته روشن کرد، اما هنوز تکلیف مفاهیمی مانند اقتصاد یا سیاست ملی روشن نشده است. به تبع این نوسانات تاریخی است که میبینیم که مطبوعات زمانی نقش بیشتری در جامعه و تحولات تاریخی و سیاسی یا اجتماعی ایفا کردند که دولت مرکزی ضعیف بوده است. ضمن اینکه باید مطبوعات را ستایش کرد، اما باید به خاطر داشت که رونق مطبوعات در چنین زمانهایی فضیلت نیست.
تقدم و تاخر این آزادی ها را به چه صورت صورتبندی می کنید؟ به جای «این رابطه به چه معنا است؟
به شاخصهای آزادی سیاسی و رقابت افراد برای کسب قدرت، شاخص دیگری به نام دموکراسی اقتصادی را هم اضافه میکنم. بهطور کلی، آزادی سیاسی در آرای انتخابات مجالس و نیز در آرا، رفتار و گفتار احزاب معنا پیدا میکند. نکته اینجاست که ما در حوزه اقتصادی هم نیازمند وجود آزادی هستیم. به این معنی که دولت نباید جایگاه بخش خصوصی را در اقتصاد تنگ کند تا این بخش بتواند بهصورت مقتدر و مستقل به فعالیت خود ادامه دهد. آزادی رسانه و آزادی بیان هم به همین نسبت معنا مییابد، البته من میان این سه آزادی، معتقدم که تقدم با آزادی بیان است. تا آزادی بیان و آزادی رسانه نباشد، آزادی سیاسی و دموکراسی اقتصادی هم معنی پیدا نمیکند. اگر آزادی بیان و رسانه باشد، رقابت در احزاب و نهادها نه بر مبنای اشخاص، بلکه بر مبنای برنامهها خواهد بود. در این صورت است که نخبگان اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی معنا و جایگاه پیدا کرده و فضای پوپولیستی از میان میرود. بهعبارت دیگر، شخص محوری جای خود را به برنامه محوری میدهد. آزادی بیان هم بههمین صورت است. وقتی آزادی بیان باشد، آزادی اقتصادی هم شکل میگیرد. به باور من، میان این آزادیها رابطه وجود دارد، اما همان طور که گفتم، در تقدم و تأخر دادن، باید برای رسانه پایگاه و جایگاه ویژهای قائل بود.
این پرسش را از اینرو مطرح کردم که باوجود بحث هایی که درباره آزادی در کشور ما وجود دارد، به نظر میرسید شما معتقد هستید اساساً دری به روی روزنامه نگار یا رسانه بسته نیست، در جایی به روزنامه نگاران گفتهاید که «اگر نمیتوانید از چرایی بنویسید، میتوانید از چگونگی بنویسید، خود مردم به چرایی پی خواهند برد.» فرض کنیم آزادی بیان یا آزادی اقتصادی در کشور ما کامل نیست، در این صورت یک رسانه یا یک روزنامه نگار چه میتواند بکند؟
در هر مقطعی از زمان، ما شاهد تولد ژانر ویژهای از روزنامه نگاری بودیم. مشخصاً از زمانی که اینترنت متولد شد، ژانر «روزنامه نگاری تحلیلی» ایجاد شد تا مطبوعات یا تلویزیون از وب (اینترنت) عقب نمانند. وقتی «وب دو» یا همان شبکههای اجتماعی آمد، رسانهها در فضای وب دو حضور پیدا کردند، زیرا دریافتند درصورت حضور نداشتن در این فضا، ارتباط با مخاطبانشان به حداقل میرسد. اما برای جلوگیری از عقب ماندگی، صرف حضور در شبکههای اجتماعی کافی نیست، بلکه باید کار دیگری هم انجام دهند و آن کار این است که باید چیزها و عناصری را تعقیب کنند. روزنامه نگاری در یک رسانه مکتوب یا دیداری-شنیداری، باید «چگونگی-چرایی» را تعقیب کند و دنبال کردن چیز دیگری اصلاً پاسخگو و کافی نخواهد بود. ممکن است در خبرهای فوری یا لحظهای «چیستی» موضوع یا رویداد را دنبال کنید و بعد لایههای اول، دوم یا سوم اطلاعات را یافته و به آن بیفزایید؛ اما در عصر شبکههای اجتماعی، اصل در روزنامه نگاری این است که «چگونگی-چرایی» را پیدا کنید. ممکن است دنبال کردن «چرایی» در برخی کشورها برای روزنامه نگار دشوار باشد، یا تقریباً میسر نباشد، اما در مقابل میتوانید از «چگونگی» آن رویداد یا مسأله برای مخاطب بنویسید. در این صورت خود مخاطب از چگونگی رمزگشایی کرده و به چرایی خواهد رسید.
از این چگونگی و چرایی، مثال بزنید؟
مسأله طالبان در کشور افغانستان را در نظر بگیرید. مثلاً به دنبال آتش بس میان دولت این کشور و طالبان، یک انتخابات برگزار میشود، اما به جای 20 میلیون واجد شرایط، 2 میلیون نفر در انتخابات شرکت میکنند. شاید روزنامه نگار افغان به این نتیجه برسد که پشت این مشارکت اندک، یک چرایی وجود دارد که این چرایی به خارج از افغانستان یا عواملی در داخل مرتبط است. اگر آزادی وجود داشته باشد، درباره این چرایی مینویسد و احتمالاً دیگرانی هم، حال موافق یا مخالف، به او پاسخ خواهند داد. اما اگر این آزادی وجود نداشته باشد و نتواند درباره این چرایی بنویسد، کافی است درباره دلایل مشارکت اندک مردم در انتخابات صحبت کند یا بنویسد، بهعبارت دیگر چگونگی برگزاری انتخابات را به این صورت بیان کنید، اما حتی در همین شرایط که این روزنامه نگار از چگونگی مینویسد، این سؤال برای مخاطب ایجاد میشود که چرا 80 درصد شرکت نکردند و به این ترتیب، خود مخاطب بهدنبال چرایی مسأله خواهد رفت.
بنابراین تأکید شما بر روزنامه نگاری تحلیلی در ایران، ناظر بر این است که اگر امروز شاهد ضعف رسانهها یا ریزش مخاطب هستیم، بخش عمده این مسأله به خود رسانهها باز میگردد.
درست است، اما باید این را هم در نظر گرفت که نقش رسانه یا روزنامه نگاردر این زمینه 50درصد است و 50 درصد بقیه به منابع خبری برمی گردد که راهها را بستهاند و اطلاعرسانی نمیکنند. این تقسیمبندی به این دلیل است که اساساً 50 درصد مربوط به منابع خبری و اطلاعرسانی نکردن آنان، ناشی از این واقعیت است که آنان همواره نمیخواهند که اطلاعرسانی کنند. در اینجا منظور من هر سه قوه است. در کشور ما همه قوا از اطلاعرسانی چندان استقبال نمیکنند. بنابراین اینطور نیست که روزنامه نگار منتظر باشد تا روابط عمومی اطلاعرسانی کند؛ زیرا در این صورت هیچ گاه اطلاعرسانی شکل نخواهد گرفت. روزنامه نگاری یک کار تولیدی است و خود روزنامه نگار باید دنبال آن باشد.
اساساً روزنامه نگاری تحلیلی به چه معنا است؟
ببینید! روزنامه نگاری تحلیلی به این معنا نیست که وقتی پشت رایانه نشسته اید یا قلم به دست میگیرید، کار شما فقط نوشتن تحلیل باشد، بلکه ما با ژانر روزنامه نگاری تحلیلی سروکار داریم. به این معنی که در خبر به عناصر آخر توجه میکنید، در گزارش خبری دنبال دلایل میروید یا در گزارشها، درست است که بیشتر وصف حال واقعیت است تا حقیقت و باید بیشتر وضع موجود را بیان کرد، اما بیان کردن وضع موجود، چگونه بیان کردن یا به چگونگیها پرداختن هم هست. وقتی شما به این دو عنصر توجه میکنید و همواره سعی میکنید بهجای اینکه نگاه به گذشته از اکنون، از اکنون رو به آینده نگاه کنید و رویکردی فرآیندی به مسأله داشته باشید، در روزنامه نگاری تحلیلی موفق هستید. ببینید! اکنون در شبکههای اجتماعی همه چیز بازنشر میشود، اما در این شبکهها به «چرایی-چگونگی» پرداخته نمیشود، درحالی که اصل مسأله همین «چرایی-چگونگی» است. بهعنوان مثال، در امریکا هم که فیلترینگ مانند کشورهای دیگر نیست، چنین چیزی وجود ندارد. ترامپ از کنفرانس پاریس خارج میشود، ممکن است خیلی چیزها در شبکههای اجتماعی بازنشر شده و افراد زیادی توئیت کنند. این امر به این معنی است که در آنجا هم این مسأله یعنی پرداختن به «چرایی- چگونگی» افت کرده است. بهعبارت دیگر، امروز در شبکههای اجتماعی مخاطب در دنیایی گیر افتاده است که پروفسور «هلگه رونینگ» در دانشگاه «اسلو» از آن بهعنوان «آشوب اطلاعاتی» یاد میکند. در این آشوب اطلاعاتی، لزوماً کسی دنبال چرایی- چگونگی نمیرود تا مخاطب پاسخ خود را پیدا کند. بنابراین به محض اینکه شما بهعنوان یک روزنامه نگار، روی چرایی- چگونگی انگشت میگذارید، دیده شده، در همین شبکههای اجتماعی بازنشر میشده و بشدت بازتاب پیدا میکند. بنابراین اینکه میگویم در کار روزنامه نگاری در بسته وجود ندارد، بههمین دلیل است؛ یعنی میتوانید از همین فناوریهای ارتباطی استفاده کنید تا هیچ در بستهای به روی شما وجود نداشته باشد.
درباره کاهش میزان مخاطب روزنامهها، به سه عامل فرهنگ شفاهی مخاطبان، تولید و محتوای ضعیف رسانهها و در نهایت خط قرمزساختگی برای مطبوعات اشاره کردید. اما امروز عمده انتقادها متوجه ما مطبوعاتیها است که شما خوب تولید نمیکنید یا ذائقه مخاطب را بخوبی تشخیص نمیدهید یا از خط قرمزها عبور نمیکنید.
معتقدم مسأله کاهش مخاطب برای رسانههای ایران مسألهای سه سویه است. یک بخش آن به حاکمیت مربوط است. یعنی چندان مایل نیستند در عرصه اطلاعرسانی قدم بردارند. این درحالی است که برای روزنامه نگار، منابع خبری در عرصههای حاکمیتی است، اما در کشور ما منابع حاکمیتی در این زمینه رغبتی نشان نمیدهند. علاوه بر این، سوی دیگر ماجرا مخاطب است که اساساً بهدنبال فرهنگ شفاهی و نگاههای سطحی است و کمتر دنبال نگاهها و بررسیهای عمقیتر است. از اینرو مخاطب ما هم باید از لحاظ فرهنگی رشد کرده و باید آگاهی مخاطب خود را افزایش دهید. علت سوم ریزش مخاطب رسانهها خود ما روزنامه نگاران هستیم. روزنامه نگاران بابت هرچیزی برای خود خط قرمز ساختگی درست نکنند.
مثال بزنید؟
میتوان از حوزه سیاسی مثال زد تا حوزه اقتصادی. زیرا، نوشتن در هر رابطهای لزوماً به این معنا نیست که قرار است اتفاقی بیفتد یا از خط قرمزی عبور شود. بهعنوان مثال، فردی به نام قاضی منصوری بههر دلیلی کشته شده است. از هر سو که به مسأله نگاه کنیم، دهها علامت سؤال وجود ندارد. اما ما بهعنوان روزنامه نگار به علامتهای سؤال توجه نمیکنیم و فقط منتظر میمانیم تا ببینیم که پلیس رومانی همکاری میکند یا خیر. اشکال ندارد از قول مقامها بنویسید که پلیس رومانی همکاری نکرده است، اما این امر نباید به این گونه باشد که شما اساساً چیزی را دنبال نکنید یا سعی نکنید به سؤالی در این رابطه پاسخ دهید. وقتی هیچ بخشی از ماجرا را دنبال نمیکنید و صرفاً به منابع رسمی اتکا میکنید، طبیعتاً منابع رسمی هم خواهند گفت اطلاعات روشنی در اختیار ندارند، درحالی که سؤالات و ابهامات بسیاری در این رابطه وجود دارد. نیازی نیست که شما بهعنوان یک روزنامهنگار از قبل پیشداوری کنید، چه بسا اگر خبر را دنبال کنید، شاید به نکات جالب تری برسید، ضمن اینکه میتوانید هیچ قضاوت قبلی هم نداشته باشید. اما بهعنوان یک روزنامه نگار اصلاً به این موضوع نمیپردازید، حتی کلمه «قتل مشکوک» را به کار نمیبرید، یا حتی از واژه «قتل» هم استفاده نمیکنید و صرفاً نوشته میشود «پرتاب شد.» این نوع بررسیها و دنبال چرایی رفتنها، در روزنامه نگاری عرف است و قرار نیست با این مسائل، شما خط قرمز یا نارنجی خاصی را رد کنید. مثال دیگری بزنم؛ میخواهید به رقابت احزاب بپردازید. فرض کنید اکنون اصولگرایان اکثریت مجلس را در اختیار دارند. لازم نیست که روزنامه نگار پیشداوری کند که این اتفاق، خوب یا بد است، بلکه در مقابل میتوانید از کمیسیون اقتصادی بپرسید که اگر از فلان موضوع انتقاد میکنید، برنامه جایگزین شما چیست؟ چه زمانی خبرنگاران پارلمانی از مجلس و کمیسیونهای تخصصی سؤال کردند که درباره فلان موضوع، برنامه شما چیست؟ اینکه دیگر خط قرمز نیست، اما میبینیم که روزنامه نگاران ما خط قرمزهای ساختگی دارند.
شما از پایهگذاران روزنامههای ایران و جام جم بودید، رسانههایی که حاکمیتی محسوب میشوند. اکنون رسانه های مستقل به معنای بخش خصوصی هم بسیار کم هستند. آیا این وابستگی به دولت یا بخشهای دیگر حاکمیت میتواند در ابتلای روزنامه نگاران به خط قرمز ساختگی ربط داشته باشد؟
در روزنامه نگاری اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه مالکیت رسانه در تولید متن و سپس در تولید و انتخاب تیتر تأثیر میگذارد. حتی وقتی که رسانههای خصوصی یا غیردولتی هم میخواهند تیتری را انتخاب یا متنی را تولید کنند، به بازار و بخش خصوصی نگاه میکنند، یعنی به جایی که محل درآمد و حمایتهای مالی آنان است. بنابراین سعی میکنند طوری متن را بنویسند که روی این بخش تأثیر منفی نگذارد. بنابراین تأثیر مالکیت یا منابع مالی بر رسانهها، اصل و جزو تئوریهای رسانه است. «نوام چامسکی» آگهیها یا تأثیر درآمد بازرگانی و بخش خصوصی بر رسانهها را یکی از فیلترهای خبری میداند. به طریق اولی، وقتی مالکیت یک رسانه در اختیار دولت یا بخش دیگری از حاکمیت باشد این مسأله به قوت خود باقی است. اما نکته اینجا است که هنر روزنامهنگار همین است که اگر پرداخت درست داشته باشد و این پرداخت دقیق باشد، میتواند از هر چیزی استفاده کند، حرف خود را بزند، کار خود را پیش ببرد و مخاطب را با خود همراه کند. یکی از نکاتی که مایلم مطرح کنم همین است؛ که ما در بسیاری از نقاط ضعف داریم که چه یک رسانه دولتی باشیم یا رسانه بخش خصوصی، این نقاط ضعف مشترک است. بهعنوان مثال فرهنگ کتابخوانی، موضوع مالیات، موضوع رعایت قانون، یا این موضوع که جریانهای سیاسی باید برنامه محور باشند، این موضوعات به گونهای است که شما در هر رسانهای که باشید، اعم از رسانه دولتی یا خصوصی، میتوانید به آنها بپردازید. اما واقعاً ما روزنامه نگاران چقدر به این مسائل پرداختیم؟
اشاره کردید که «در ایران 48 مجوز خبرگزاری صادر شده است، اما در این رسانهها به جای اینکه مخاطب اهمیت داشته باشد، سیاست رسانه و آژانس خبری است که اهمیت دارد.» از این جمله شما اینطور تعبیر میکنم که این خبرگزاریها، بیشتر آمدهاند تا جای خالی احزاب را پر کنند، یعنی رقابت حزبی و سیاسی را دنبال کنند تا اینکه کار رسانهای بکنند.
کار حزبی هم نمیکنند، چون در ایران تحزب به معنای تفکر و برنامه محوری خیلی ضعیف است. مسأله این مجوزها به این صورت بود که در دورهای موجی ایجاد شد، یعنی در بخشهای دولتی یا جریانهای مختلف که صاحب اندک مکنت و قدرتی شدند، نخستین چیزی که به ذهنشان رسید این بود که یک خبرگزاری دایر کنند. یکی از دلایل این رویکرد هم این بود که 15 یا 20 سال قبل، هزینه راهاندازی یک خبرگزاری نسبت به دایر کردن یک روزنامه، ارزانتر بود. اما از آن سالها به این سو، همه این خبرگزاریها ماندند و امروز همه آنها حامیان مالی دولتی دارند. خبرگزاری هستند، به این معنی که ساختمانی دارند و عدهای در آن خبری تولید میکنند، اما وقتی نگاه میکنید، میبینید که خبرهای آنها عموماً مشابه هم است. معنای این امر این است که اساساً ما در ایران معنای خبرگزاری یا آژانسهای خبری معتبر دنیا را درک نکردیم. ما نتوانستیم معادل «الجزیره» یک شبکه خبری قوی دایر کنیم. اگر شبکه «العالم» در مواردی درخشیده است، ناشی از این بود که پای خود را از ایران بیرون گذاشت. اما ما یک خبرگزاری قوی معتبر درست نکردیم تا بعداً بتوانیم بگوییم که این خبرگزاری، مثلاً برای منطقه خاورمیانه به علاوه آسیا، به نوبه خود یک رویترز منطقهای محسوب میشود.
اگر رویترز یا الجزیره درست نکردیم که منطقه یا آسیا را پوشش دهد، پس چه چیزی درست کردیم؟
نهادهای حاکمیتی به اسم خبرگزاری سازمانهای خبری دایر کردند که بیشتر ساختمانی است با 5 یا 10 اتاق.
پس چه چیزی تولید میکنند؟
تولید آنها همینی است که امروز میبینیم. البته نیازی به قضاوت ما نیست، این واقعیتی است که وجود دارد و مخاطبان میتوانند قضاوت کنند. اما در یک جمله، میتوان گفت که آن چیزی که وجود دارد، در سطح و اندازه یک خبرگزاری نیست. زیرا در دنیا خبرگزاری تعریف خاص خود را دارد و باید در سطح و جایگاه بالاتر از این باشد که امروز در کشور میبینیم. ضمن اینکه در کشورها یا نقاط مهم جهان، در نهایت دو یا سه خبرگزاری بزرگ و مهم وجود دارد، ولو اینکه 200 روزنامه هم فعال باشند. این تفاوت در تعداد به این دلیل است که خبرگزاری و آژانس خبری باید جایگاه بسیار بالایی داشته باشد. اصلاً این طور نیست که هرکسی با اندک رابطهای بتواند مجوز خبرگزاری بگیرد.
تا اینجا مباحث را جمعبندی کنیم. امروز وضعیت خبرگزاریهای ما به صورتی است که تشریح کردید، وضعیت روزنامهها هم که روشن است. ضمن اینکه بسیاری از مردم به شبکههای اجتماعی رو آوردهاند. با توجه به همه این شرایط، برخی مدعی هستند که دوران رسانهها سرآمده و عصر ما، عصر صرفاً شبکههای اجتماعی است. اما شما عبارتی دارید مبنی بر اینکه «فضای مجازی دارای فقدان سندیت و فقدان مشروعیت است.»
در یک نگاه کلان تر، فقدان سندیت و فقدان مشروعیت شبکههای اجتماعی، نقدی است که بر «مانوئل کاستلز» نظریه پرداز ارتباطات و شبکههای اجتماعی وارد است. به طور کلی، در بررسی مسألهای بهنام رسانه، اینطور نیست که وضعیت سیاه و سفید باشد، یعنی رسانهها در یک طرف و فضای مجازی طرف دیگر باشد. هیچ کجای دنیا این گونه نیست. کما اینکه امروز رسانهها هم در شبکههای اجتماعی حاضر هستند. آنچه کاستلز مطرح کرد، پیشبینی وقوع سه مرحله از گسترش ارتباطات یا جامعه ارتباطی بود که این سه مرحله رخ داد و پیشبینی او به وقوع پیوست. او گفت جامعه شبکهای به وجود میآید، دوم اینکه ما شاهد قدرت شبکهای خواهیم بود که در قدرت شبکهای نیز «جریان قدرت» به «قدرت جریانی» تبدیل میشود و سوم؛ رسانه شبکهای ایجاد خواهد شد. حرفی که کاستلز در سال 1999 میلادی مطرح کرد، یعنی ایجاد جامعه شبکهای از سال 2000 میلادی تا سال 2005 رقم خورد، یعنی در این سالها ما شاهد چیزی هستیم که او شبکههای اجتماعی نامید. در شبکههای اجتماعی، شاهد شکلگیری اجتماعی در شبکهها هستیم. یعنی درست مانند یک جامعه رئال، حال با یک جامعه سایبر، اما شبکهای سروکار داریم. در این حال، گروه شدگی اتفاق افتاد و از «وب یک» وارد «وب 2» شدیم. حرکت از وب یک به وب2 زمانی اتفاق افتاد که از پای سیستمهای رایانهای به موبایل منتقل شدیم که باعث رشد تصاعدی شبکههای اجتماعی شد. این امر باعث شد که قدرت جریانی به جریان قدرت تبدیل شد، یعنی بسیاری از اتفاقاتی که دولتها تمایل نداشتند شکل بگیرد، ناگهان از دل جامعه و از متن این شبکهها اتفاق افتاد. در ایران خود ما قضیه پاشایی یا انتخابات هم در این زمینه معنا میشود. او در پیشبینی سوم خود از شکلگیری «رسانه شبکهای» گفت. این آن چیزی است که من در کلاسهای خود به آن نقد وارد کردم و گفتم شبکههای اجتماعی «وسیله ارتباطی» هستند، اما «رسانه ارتباطی» نیستند. وسیله ارتباطی هستند، زیرا آدمها به یک رسانه تبدیل شدند و تولید محتوا میکنند، اما نباید این را با رسانه در معنای اصیل آن اشتباه گرفت و آن را با یک رسانه همتراز دانست. زیرا در شبکههای اجتماعی ما شاهد دو مسأله هستیم؛ فقدان سندیت و دیگری فقدان مشروعیت. بعدها خود کاستلز هم در نقدهای خود به این دو مسأله اشاره کرد. فقدان سندیت به این معنی است که در شبکههای اجتماعی چیزهای زیادی اتفاق میافتد که شما نمیتوانید درستی یا کذب آن را مشخص کنید. مثالی بزنم. ممکن است من درحال عبور از یک خیابان، با موبایل عکسی بگیرم و در متنی بنویسم که اینجا ترافیک است و 20 دقیقه است که در ترافیک ماندهایم. این عکس را در شبکههای اجتماعی منتشر میکنم. اما در کادر عکسی که از این ترافیک منتشر میکنم، عدهای هم درحال رفت و آمد هستند و این باعث میشود تصویر شلوغ به نظر برسد. بعد یکی زیر این عکس، کامنت میگذارد که «می گویند خیابان فلان شلوغ شده است» و دیگری هم اضافه میکند «آره، الان سه ساعت است که اینجا هستیم.» وقتی اینها را به هم وصل میکنیم، به قول «لاسول» رمزگشایی آن (incoding) چیز دیگری میشود. یعنی در این رمزگشایی، از مسألهای بهنام ترافیک، در نهایت خبر یا گزارهای منتشر میشود که «اینجا شلوغ شده است» درحالی که اصلاً چنین چیزی از ابتدا نبوده است. این مثال نشان میدهد که در شبکههای اجتماعی ما با فقدان سندیت روبهرو هستیم. در مسأله فقدان مشروعیت هم، واقعیت این است که در شبکههای اجتماعی نمیتوانید برای چیزی مشروعیت رسانهای قائل شوید و نباید هم قائل شوید. اشکالی هم ندارد. چون همان طور که از نام آن برمی آید، اجتماعی (social) یا مردمی و عمومی است و هرکس هر چیز که دلش بخواهد، در آن منتشر میکند و قرار نیست کسی بابت ادعاهای خود سندی ارائه کند. اما در رسانهها باید صحت و سقم یا سندیت ادعای خود را مطرح کنید، ضمن اینکه پشتوانه مشروعیت کار حرفهای را نیز با خود دارید. اما در شبکههای اجتماعی این پشتوانه وجود ندارد یا این سندیت نیست و اشکالی هم ندارد که نیست. اما این سندیت یا مشروعیت وجود ندارد و باید گفت که وجود ندارد.
بنابراین آنچه اکنون در شبکههای اجتماعی میبینیم، بیشتر جریان قدرت است تا اینکه یک هویت و ماهیت رسانهای داشته باشد؟
میشود به بخش دوم هم مرتبط کرد، یعنی حضور در شبکههای اجتماعی برای مردم قدرت آفرینی کرده است. یک قدرت جریانی ایجاد کرده و این، آن چیزی است که در عمل میبینیم.
درجایی گفتید «هر اندازه که رسانه ما جدی باشد و تولید کنید، از فضای مجازی پیش میافتد» منظور از تولید چیست؟
با استفاده از شبکههای اجتماعی، فناوریهای ارتباطی و با استفاده از ظرفیتهای «وب 1» و «وب 2» است که رسانهها میتوانند پیش بیفتند. معنای این پیش افتادن هم این است که در کار رسانهای، باید سوژه محوری داشته باشید. اینکه سوژه محوری غیر از عینیگرایی است یا سوژه محوری برگرفته از عینیگرایی است سرجای خود. اما آنجا میتوانید پیشتاز باشید و بیشتر دیده شوید که کار تولیدی متفاوت کردهاید. ببینید! امروز ذهن مخاطب درگیر چه چیزهایی است؟ باید این سوژهها و این سؤالها را پیدا کرد. مسأله مخاطب آن چیزی نیست که در شبکههای اجتماعی با آن سروکار دارد یا وقت خود را صرف آن میکند. کار روزنامه نگار هم این نیست که ببیند مخاطب در شبکههای اجتماعی یا در فضای سایبر وقت خود را چطور میگذراند، بلکه باید ببیند که مسأله این مخاطب چیست. مسأله، بهمعنای چیزی که با آن درگیر است. ضمناً اینکه دریابد نیاز مخاطب چیست و سپس برود دنبال این سوژهها. اگر درباره این سوژهها تولید کند، آیا مخاطب استقبال نمیکند؟ قطعاً مخاطب بیشتر استقبال میکند. اما چون اینها نیست، به سراغ چیزهایی میرود که شاید مسألهاش نباشد.
درجایی گفتید که در پساکرونا نیازهای مخاطب بر خواستهایش پیشی میگیرد و رسانه میتواند از ذائقه مخاطب بسادگی بگذرد.
بحث این بود که در روزنامه نگاری پساکرونا چه باید کرد؟ زیرا براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی ما تا سال 2021 درگیر کرونا خواهیم بود.
بویژه اینکه در دوره کرونا شبکههای اجتماعی بیشتر به صحنه آمدند و تا حد زیادی جای مراودات اجتماعی واقعی را هم گرفتند.
بنابراین در روزنامه نگاری پساکرونا مهم این است که نگاهت را بر نیاز مخاطب متمرکز کنید، نه اینکه از خواست مخاطب بگذرید، باید نیاز مخاطب را پررنگتر کنید و ذائقه و خواست مخاطب را در نظر بگیرید، اما آن را از ذائقه و خواست مخاطب به سمت نیازهای او هدایت کنید. اکنون شرایطی به وجود آمده است که در آن، بسیار بیشتر میتوانید با مخاطب خود ارتباط برقرار کنید. کما اینکه، ارتباط با مخاطب از طریق فضای سایبر راحتتر است. مهم این است که شما با مخاطب خود ارتباط بگیرید. اما وقتی این ارتباط شکل گرفت، باید بدانید چه بستهای به او ارائه میکنید.
پیشتر گفتید که روزنامه نگار باید به پرسشهای مخاطب پاسخ بدهد. روزنامه نگار چطور میتواند نیازهای مخاطب را دریابد و بفهمد او امروز چه پرسشی دارد؟
در دورهای که «وب2» یا شبکههای اجتماعی نبودند و ما شاهد رونق اینترنت یا «وب 1» بودیم، نظرسنجیها و کسب نظر مردم سادهتر و راحتتر بود. در این دوره از طریق پست الکترونیکی میشد با مخاطب ارتباط گرفت و ارتباط مخاطب با رسانه نیز نظم و نظام بهتری داشت. ضمن اینکه «وب 1» شاهد نقاط عطفی بهنام وبلاگ یا بلاگرها هم بودیم. آنجا فضایی بود تا بهعنوان یک روزنامه نگار دریابید امروز چه چیزهایی در جریان است و چه حرفهایی زده میشود. اما وقتی «وب2» یا شبکههای اجتماعی آمده، بسیاری چیزها عوض شد یا به قول پروفسور «هلگه رونین» با میزانی از «آشوب اطلاعاتی» مواجه شدیم، یعنی تشخیص و بهدست آوردن اطلاعات دقیق یا درست پیچیده شد. زیرا شبکههای اجتماعی عموماً فضای شلختهای است. اما باید توجه داشت که ما بهعنوان روزنامهنگار در هر رسانه، همیشه سه جامعه هدف داشتیم. هرکس در هر سرویسی کار میکند، یک جامعه هدف او نخبگان هستند، جامعه هدف دیگر کنشگران هستند. مثلاً در عرصه اقتصادی، عدهای کنشگر بازار و اقتصاد هستند که باید حرفهای آنان را شنید. دسته سوم جامعه هدف ما کسانی هستند که مخاطب آن حوزه یا مخاطب عمومی هستند. هر زمان که میخواهیم دریابیم مخاطب چه میخواهد یا سؤال و مسأله او چیست، باید به این سه حوزه مراجعه کنیم. ببینید! گاهی کنشگران در عرصههای کاری خود حرفهایی دارند، اما اصلاً صدایشان به جایی نمیرسد. همین که ما روزنامه نگاران ببینیم کنشگران چه میگویند و آن را درست منعکس کنیم، کار بسیار مهمی کرده ایم، باقی مسائل پیشکش. امروز در هر رسانهای که هستیم، اعم از دولتی یا خصوصی، کنشگران هر سرویسی، اعم از اقتصادی یا فرهنگی و اجتماعی حرفهایی دارند، حال ممکن است شما برخی را کمرنگتر و برخی حرفها را پررنگتر کنید، یا برخی حرفها را در قالب سوژه دیگری مطرح کنید. اما ما روزنامهنگاران این کار را نکردیم. درحالی که این، همان تشخیص نیازهای مخاطب، به دست آوردن سوژهها و تلاش و تکاپو برای یافتن پاسخ پرسشها است. رسانه باید در این چرخه قرار بگیرد و تولید کند. در چنین شرایطی، چنین رسانهای را باید با شبکههای اجتماعی امروز مقایسه کرد که در آن همه چیز هست، اما بواقع هیچ چیز نیست.
شما در اظهارنظری گفتید «روزنامه نگاری و تکنولوژی در تعارض شدیدتری قرار خواهند گرفت و ما باید تصمیم بگیریم که جامعه اطلاعاتی باشیم یا جامعه دانایی محور» تفکیک دانایی یا اطلاعات بر چه مبنا است؟
مسأله این است که ما هرچه قدر که از «وب1» به سمت «وب2» آمدیم، از جامعه و انفجار اطلاعاتی به انفجار متن رسیدیم. حالا از انفجار متن در حال حرکت بهسمت انفجار تصویر هستیم. هرچه از اولی که به سمت دومی آمدیم، استنادها و سندیتها کم شد، به این معنا که همه تولید محتوا کردند و همه در شبکههای اجتماعی فعال شدند. اما در «وب3» در شبکههای اجتماعی برای همین متن دلتنگ میشویم، یعنی دلتنگ اینکه چیزی را تایپ شده و نوشته شده دریافت کنیم. منظور همان «چت» است. دلمان برای چت کردن هم تنگ میشود. چون تصویر، محور شده، فضای وب هوشمند خواهد شد و بسیاری چیزها تغییر میکند. بهعنوان مثال، بهجای اینکه شما خودرو را به تعمیرگاه ببرید، خودرو به شما خواهد گفت که خراب شدهام و دیگر با من رانندگی نکن. حتی ممکن است اگر همیشه از جای مشخصی سفارش غذا میدهید، بر مبنای شماره اشتراک شما بگویند که امروز بهتر است سفارش خود را عوض کنید، زیرا مطابق سفارش و مصرف شما در طول این هفته، میزان کلسترول خون شما بالا رفته است. در این صورت، در «وب3» ما دیگر با تولید اطلاعات روبهرو نیستیم، بلکه با تولید داده مواجه هستیم. بهعبارت دیگر ما وارد جهان تصویر و جهان دادهها میشویم و دادهها هم بزرگتر میشوند و به دادههای کلان یا اصطلاحاً «بیگ دیتا» تبدیل میشوند. وقتی وارد چنین دنیایی میشوید، نیازی به متن و چت کردن نیست و اینجا است که دلتنگ متن میشوید.
چه چالشی برای روزنامه نگاری ایجاد میشود؟
چالش روزنامه نگاری این خواهد بود که دیگر کسی طالب این نیست که شما چیزی برای او بنویسید تا او بخواند. در این فضا دیگر جایی برای نوشتار، متن و جایی برای تفکر و خرد باقی نمیماند. در مقاله «تعارض خرد و تکنولوژی» این مسأله را تشریح کردم و گفتم که به باور من، جدال خرد و تکنولوژی در نهایت به نفع خرد تمام خواهد شد، هرچند بشر هزینههای سنگینی را در این جدال خواهد پرداخت. در چنین شرایطی، بهعنوان روزنامهنگار باید تصمیم بگیرید در اتفاقی که درحال روی دادن است، چه با تصویر یا هر چیز دیگری، با مخاطب خود حرف بزنید. مسأله شما باید این باشد که دانایی را ترجیح بدهید، در این صورت، آنجا که مخاطب به متن علاقه ندارد، من با نوشتار و متن با او سخن خواهم گفت و نخواهم گذاشت ادبیات از میان برود، هرچند جا برای من تنگتر شده باشد. زیرا بار دیگر موجی ایجاد خواهد شد و بشر رجوع خواهد کرد. بشر خواهد دید که همه چیز زندگی او، حتی سفارش گرفتن در رستورانها هم با استفاده از روبات و ماشین انجام میشود. بنابراین بسیاری چیزها برای بشر یکنواخت خواهد شد و این فرآیند به جایی خواهد رسید که در فناوری هضم میشود. آنجاست که بشر احساس میکند چیزهای بسیاری وجود دارد که باید سد آن را بشکند. از همین امروز، روزنامهنگاری باید تصمیم بگیرد که دانایی محوری و خرد محوری را حفظ کند، ولو اینکه قرار باشد بهصورت تصویری با مخاطب ارتباط بگیرد؛ زیرا بشر از طریق خرد میتواند ارتباط با ما روزنامه نگاران را حفظ کند و اگر حذف شد، دیگر راهی برای ارتباط باقی نمیماند.
مطابق آنچه تاکنون صحبت شد، آینده روزنامهنگاری در ایران نمیتواند به یک عامل مربوط باشد، ، بخشی به اجرای قانون، بخشی به مخاطب و حاکمیت و بخشی به روزنامه نگار برمی گردد. شما آینده روزنامه نگاری در ایران را چطور میبینید؟
همینطور است که شما اشاره کردید و این آینده تک علتی نیست؛ اما باوجود همه اینها، من آینده روزنامه نگاری در ایران را خوب نمیبینم. واقعیت این است که این آینده را تلختر از امروز میبینم. زیرا روزنامه نگاری یعنی تولید محتوا. اینکه ما چیزی را از جایی بگیریم و به جای دیگر منتقل کنیم، حد بسیار نازلی از روزنامه نگاری است. روزنامه نگاری در اوج است و باید حرف برای گفتن داشته باشد. مسأله ما، پرسشها و سوژهها هستند، باید به سراغ سؤالها برویم و برای آنها پاسخی پیدا کنیم. باید به روزنامه نگاری تحلیلی یا هر ژانری از روزنامه نگاری، اما تولید در همه فرمهای آن، روی بیاوریم. اگر امروز هم میبینیم کارهای درخشانی در روزنامه نگاری میشود بر همین مبنا است. اینکه ناگهان درباره سوژهای، یک گزارش عالی موج زیادی ایجاد میکند، ناشی از همین است.
بنابراین روزنامه نگار ما نمیتواند همه بار مسئولیت را بر دوش حاکمیت بیندازد.
اساساً اینطور نیست که همه تقصیرها متوجه حاکمیت یا متوجه روزنامه نگاری باشد، بلکه مسأله همان سه سویهای است که به آن اشاره کردم. ما در این گفتوگو از روزنامهنگاران و از خودمان حرف میمی زنیم. روزنامه نگاران ما باید از جایگاهی که در آن هستند، دو یا سه پله بالاتر بیایند. تولید محتوا مهمترین مسألهای است که بخشی از این وضع موجود را حل میکند و در این صورت است که میتوان آینده بهتری متصور بود.
در جایی اشاره کردید که «امروز از طریق شبکههای اجتماعی حرکتی در حال رخ دادن است که گاهی مدیریت آن سخت میشود» این حرکت چیست و آیا در چشمانداز شما، میتوان گفت احتمال بازنده شدن ژورنالیسم ما هم وجود دارد؟
من صفر و صد کردن یا سیاه و سفید کردن را قبول ندارم و معتقدم نباید اینطور به مسائل نگاه کرد. رسانه حرفهای، رسانه حرفهای است و شبکههای اجتماعی هم بخشی از فضای سایبر و در جای خود هستند. اما برای اینکه رسانه حرفهای حرفهایتر عمل کند میتواند از فناوری ارتباطی هم استفاده کند، اما آیا این امر به این معنی است که شبکههای اجتماعی رسانه را عقب نمیزنند؟ اتفاقاً عقب هم زدند. آیا شبکههای اجتماعی برای روزنامه نگاری ما چالش ایجاد نکردند؟ اتفاقاً چالش هم ایجاد کردند و مخاطب را نسبت به رسانه کم اعتنا کردند. اینها لطماتی است که در سراسر دنیا به روزنامه نگاری حرفهای وارد شده و ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. اما مسأله این است که اگر رسانهها میخواهند در شبکههای اجتماعی حضور پیدا کنند، این حضور میتواند موفق و مدیریت شده باشد. حضور موفق و مدیریت محور با سوژهها بهدست میآید. در شبکههای اجتماعی نمیتوان چیزی را حذف کرد. این شبکهها جای حضور است و هرکس حضور قوی تری داشته باشد، بیشتر دیده میشود. صحبت من ناظر بر این است که از این فرمول استفاده کنیم، یعنی رسانهها در شبکههای اجتماعی حضور قویتر داشته داشته باشند تا این حضور قویتر به دیده شدن بیشتر منجر شود.
بــــرش
حضور رسانه ها در شبکههای اجتماعی میتواند موفق و مدیریت شده باشد. حضور موفق و مدیریت محور با سوژهها بهدست میآید. روزنامه نگاری در یک رسانه مکتوب یا دیداری-شنیداری، باید «چگونگی-چرایی» را تعقیب کند و دنبال کردن چیز دیگری اصلاً کافی نخواهد بود. اساساً ما در ایران معنای خبرگزاری یا آژانسهای خبری معتبر دنیا را درک نکردیم. ما نتوانستیم معادل «الجزیره» یک شبکه خبری قوی دایر کنیم ، خبرگزاریهای ما خبرگزاری هستند، به این معنی که ساختمانی دارند و عدهای در آن خبر تولید میکنند، اما خبرهای آنها عموماً مشابه هم است شبکههای اجتماعی «وسیله ارتباطی» هستند، اما «رسانه ارتباطی» نیستند. نباید آن ها را با رسانه در معنای اصیل آن اشتباه گرفت و با یک یک رسانه همتراز دانست.
در شبکههای اجتماعی ما با فقدان سندیت و فقدان مشروعیت رو به رو هستیم. در شبکههای اجتماعی نمیتوانید برای چیزی مشروعیت رسانهای قائل شوید و نباید هم قائل شوید کار روزنامه نگار این نیست که ببیند مخاطب در شبکههای اجتماعی یا در فضای سایبر وقت خود را چطور میگذراند، بلکه باید ببیند که مسأله این مخاطب چیست. در روزنامه نگاری پساکرونا مهم این است که نگاهت را بر نیاز مخاطب متمرکز کنید، نه اینکه از خواست مخاطب بگذرید، باید نیاز مخاطب را پررنگتر کنید و ذائقه و خواست مخاطب را در نظر بگیرید.
هرچه قدر که از «وب1» به سمت «وب2» آمدیم، از جامعه و انفجار اطلاعاتی به انفجار متن رسیدیم. حالا از انفجار متن در حال حرکت بهسمت انفجار تصویر هستیم چالش روزنامه نگاری این خواهد بود که دیگر کسی طالب این نیست که شما چیزی برای او بنویسید تا او بخواند. دیگر جایی برای نوشتار، متن و جایی برای تفکر و خرد باقی نمیماند.
من آینده روزنامه نگاری در ایران را خوب نمیبینم، این آینده را تلختر از امروز میبینم در عصر شبکههای اجتماعی، اصل در روزنامه نگاری این است که «چگونگی-چرایی» را پیدا کنید. ممکن است دنبال کردن «چرایی» دشوار باشد، اما میتوانید از «چگونگی» بنویسید، خود مخاطب به چرایی خواهد رسید در شبکههای اجتماعی همه چیز بازنشر میشود، اما در این شبکهها به «چرایی-چگونگی» پرداخته نمیشود، درحالی که اصل مسأله همین «چرایی-چگونگی» است
پای صحبت های داوطلبان امور خیریه که زنجیر کرونا بر پایشان سنگینی می کند
میرویم اما به کندی
مریم طالشی گزارش نویس
هیچ چیز مثل قبل نیست. از روزهایی که با شور و شعور کوله سفر میبستند و راهی مناطق دوردست میشدند، مثل این است که سالها گذشته باشد. انگار نه انگار که تا همین چند ماه پیش تمام نیرویشان را جمع میکردند برای روزهای کار. دل شان گرم میشد به لبخندهایی که از سر محبت بود. به تماشای مردمی که تلاش شان را قدر میدانستند و همین حال شان را خوب میکرد. کرونا اما شکل زندگی را برای آنها هم عوض کرد؛ برای داوطلبانی که برنامه و هدف شان را روی کمکرسانی برای توسعه مناطق کم برخوردار تنظیم کرده بودند. کرونا افتاد وسط آنچه رشته کرده بودند. زنجیری شد بر پایشان و قدمها را کندتر و کندتر کرد.
«بخشی از مشکلات ما شبیه مشکلات کلی است که این مدت گریبان همه را گرفته. سفر نمی توانیم برویم و خودمان را مجاب میکنیم که بهدلیل شرایط، کمتر سفر کنیم و به مناطق سر بزنیم.» این را مینا کامران، تسهیلگر توسعه روستایی میگوید و ادامه میدهد:«از طرف دیگر خود آدمهایی که در مناطق با آنها سر و کار داریم، دچار مشکل هستند و کرونا زندگی آنها را هم تحت تأثیر شدید قرار داده، خصوصاً در سیستان و بلوچستان که من فعالیت دارم شرایط در روستاها خوب نیست و خیلیها کرونا گرفتهاند یا هنوز بیماریشان مخفی است. به این ترتیب از این افراد هم نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که زیاد فعالیت کنند.»
کامران به نکته مهمی در این باره اشاره میکند:«مهمتر از همه اینها ترسی است که به وجود آمده. ما تلاش کردیم فعالیتهایمان را ادامه دهیم، مثلاً برای زنگ تابستان بچهها در روستا معلم داوطلب فرستادیم. از طرفی نگران این هستیم که برای بچههای داوطلب مشکلی پیش بیاید و مبتلا شوند و از طرف دیگر برخوردها با کسانی که از تهران میروند، خوب نیست. در واقع مردم میترسند چون فکر میکنند کسی که از تهران آمده ممکن است آلوده باشد. این نگرانی را خودمان هم داریم. من اخیراً به خراسان جنوبی رفتم و دائم نگران بودم ناقل پنهان باشم و کسانی را که شب در منزل شان در روستا می خوابیدم مبتلا کنم. این مسأله خیلی برایم مهم بود چون روستاهای خراسان جنوبی از لحاظ ابتلا به کرونا اغلب پاک هستند و نمیخواستم ناخواسته پیک انتقال بیماری باشم. در روستاها حتی وقتی میخواستیم با افراد حرف بزنیم، جلو نمیآمدند چون فکر میکردند به خاطر اینکه از شهر بزرگ آمدهایم، حتماً کرونا داریم. حتی دو، سه تا بچه از دور میگفتند این خانم کرونا دارد و نزدیک نمیشدند. به هرحال در این شرایط سرعت اقدام وعمل پایین میآید و در انجام فعالیتهای خیرخواهانه و داوطلبانه خلل ایجاد میشود. از طرفی اگر بخواهیم کارها را بهصورت اینترنتی پیش ببریم، با این مشکل مواجه هستیم که در بعضی مناطق دسترسی به اینترنت مقدور نیست و به مشکل برمیخوریم و اگر بخواهیم به افراد بومی هم کارها را بسپاریم، همانطور که گفتم خودشان نگرانی این را دارند که دچار بیماری شوند.
به هرحال همه اینها در کارها وقفه ایجاد میکند. مثلاً ما پارسال کمپینی برای سیل داشتیم و تا یک نفر پیمانکار پیدا کردیم، اسفند شد و پیمانکار گفت به خاطر کرونا نمیتوانیم برویم و قرارداد لغو شد. تا پیمانکار جدید پیدا کنیم هم دو، سه ماه گذشت و کار کمکرسانی را عقب انداخت.»
طاهره مرادی، فعال داوطلب در آموزش روستایی و مدرسهسازی هم از تجربه کار داوطلبانه در دوره کرونا میگوید: «ما بحث تشکیل کلاسهای کنکور را در روستاهای منطقه دشتیاری سیستان و بلوچستان داشتیم و قرار بود معلمها هر سه ماه یک بار آنجا برای کار کردن با بچههای دوره متوسطه حضور داشته باشند.آخرین باری که استادان آنجا بودند، تقریباً با سیل منطقه بلوچستان همزمان شد که بعضی استادان به خاطر سیل برگشتند. بعدش هم که کرونا پیش آمد و ما دیگر اعزام استاد نداشتیم چون مدارس هم تعطیل شد و خب طبیعی بود که باید از تجمعها خودداری میشد. بعد از تعطیلی مدارس، بچهها از خوابگاه به خانههایشان رفتند. در این مدت به این شکل به بچهها کمک میشد که دانشجو معلمها سراغ بچهها می رفتند و ایرادهایشان را برطرف میکردند و گروههای واتس اپی داشتند. ما اینجا به مشکل کتاب برخوردیم چون کتابی که قبلاً میفرستادیم، عمومی بود و در مدرسه همه بچهها از آن استفاده میکردند. چون بچهها خانه رفتند، مجبور شدند کتابها را به بچهها بدهند که خانه ببرند که همین هم مشکل پیش آورد. البته تصمیم گرفتیم برای سال تحصیلی جدید برای هر دانشآموز یک مجموعه کتاب آماده کنیم که با توجه به پایدار بودن کرونا، مشکل شان رفع شود.»
مرادی ادامه میدهد:«ما الان واقعاً دغدغه آموزش بچهها را داریم. در زمینه آموزش آنلاین، از همان ابتدا خیلی گروهها به ما پیام دادند که برای بچهها تبلت و موبایل جمع کنیم. ما به چند دلیل با این کار مخالف بودیم، یکی بحث فرهنگی است. آنجا اگر گوشی دست بچه باشد، محدودیتی ندارد و بچه میتواند هرچیزی را جست وجو کند. مشکل دیگر، نبود آنتن دهی در مناطق روستایی است. در سیستان و بلوچستان هم که این مشکل وجود دارد. حتی زمانی که میخواستیم کارت کنکور بچهها را پرینت بگیریم آنتن نبود و استرس زیادی برای ما و بچهها به وجود آمد.
مسأله دیگر این است که برنامههای جدیدی برای بچهها داشتیم، مثل آموزش زبان انگلیسی و تندخوانی که خیلی به درد بچهها میخورد که با شیوع کرونا دیگر سراغ این برنامهها نرفتیم.
ساخت مدرسه را هم اوایل کرونا تعطیل کردیم اما دیدیم که نمیشود و از طرفی افرادی هم که در ساخت مدارس کار میکنند همانجا هستند و رفت و آمدی ندارند و شاید نگرانی چندانی از این جهت نداشته باشیم. افتتاح مدرسهها هم به خاطر کرونا عقب افتاد و ما دائم فکر میکردیم شرایط موقت است و میگذرد و هنوز هم که ادامه دارد.
الان هم یکسری افراد هستند که مایلند در مدرسهسازی کمک کنند اما خیران معمولاً دوست دارند منطقه را ببینند که به خاطر این شرایط سفر راحت نیست و نتوانستیم در این مورد خیلی کمک کنیم و فرصتهایی وجود دارد که از دست میرود. اگر هم سفری ترتیب میدهیم، با تعداد نفرات محدود است و نمیتوانیم خیلی در منطقه رفت و آمد کنیم.»
عطیه آب خضر، فعال اجتماعی دیگری است که او هم ازسختیهای کار در زمان کرونا میگوید: «کار ما هم مثل تمام کسانی که با این میهمان ناخوانده دچار چالش شدهاند، با مشکلات فراوانی همراه بوده، مهمتر از همه وضعیت معیشتی مردم از دو جنبه برای ما مشکل ایجاد کرده است، یک جنبه این است که توان مردم برای کمکهای خیریه خیلی کاهش پیدا کرده و مورد بعد هم اینکه تعداد خانوادههای نیازمند به کمک بسیار زیاد شده است. حتی شاهدیم خانوادههای قشر متوسط هم در این دوران نیاز به همراهی دارند، بخصوص جهت تأمین معاش و تأمین پول پیش محل سکونت یا حتی اجاره، حتی مواردی بوده که اقشار فرهیخته و حتی معلمان و هنرمندانمان در این مدت نیاز به کمک پیدا کردهاند.
از طرفی بهدلیل شیوع کرونا امکان بررسی مناطق دور افتاده از سوی خودمان ممکن نیست و ناچار باید از کمک رابطان استفاده کنیم، البته خیلی هم این قضیه مشکل ساز نیست ولی قطعاً حضور فعالتر میتواند کارها را سرعت بدهد، به طور مثال در حال حاضر پروژه بازسازی مدرسه شش کلاسهای در یکی از مناطق داریم که ان شاءالله همین روزها به طور کامل آماده بهرهبرداری می شود؛ هرچند ما نتوانستیم بهصورت حضوری در جریان کار باشیم. بعید هم میدانم که برای بازگشایی مدرسه بتوانیم حضور داشته باشیم، اما امیدواریم روزی این مهم میسر بشود.»
تمام امیدشان این است که دوباره فعالیتهایشان به روال سابق برگردد. دل شان لک میزند برای همان روزهای خستگی، برای همان لبخندهایی که هنوز میشد دیدشان. میگفتند مردم مناطق دورافتاده درباره کرونا میدانند. میدانند باید ماسک بزنند اما بعضی جاها هوا یکجوری گرم و خفه است که ماسک نمیگذارد نفس بکشی. کاش دوباره راحت نفس بکشیم.
مدیرکل دفتر تدوین ضوابط فنی و مقررات دولت الکترونیک در گفت و گو با «ایران»:
بیش از 50 درصد خدمات دولت با «درگاه ملی» الکترونیکی می شود
سوسن صادقی
خبرنگار
طراحی و راهاندازی «درگاه ملی مجوزها» که کاری مشترک بین وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات (سازمان فناوری اطلاعات) و وزارت امور اقتصادی و دارایی است به پایان رسید و قرار است مهرماه سال جاری بهصورت رسمی کار خود را آغاز کند. درباره این درگاه با «مازیار مباشری» مدیرکل دفتر تدوین ضوابط فنی و مقررات دولت الکترونیکی سازمان فناوری اطلاعات گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید.
درگاه ملی مجوزها دارای چه خدماتی است؟
درگاه ملی مجوزهای کشور (G4B.IR)، خدمتی کاربردی است که از سوی دولت به کسبوکارها ارائه میشود و کسب و کارها میتوانند از یک درگاه بهصورت یکپارچه برای درخواست مجوز، صدور و استعلامها استفاده کنند.
هدف اصلی از ایجاد این درگاه چیست؟
هدف از ایجاد این درگاه تسهیل در صدور مجوزهاست. با راهاندازی این درگاه در صدور مجوز متقاضیان ضمن به حداقل رسیدن زمان درخواست، نه تنها هزینهها بلکه مراحل صدور مجوزها (از نظر فرآیندها، بهبود شفافیت، مشتری محوری و کاهش پیچیدگی سرویس) نیز کمتر خواهد شد. بهعبارتی این درگاه باعث تسهیل صدور مجوزهای کسبوکار، شفافیت، عدالت و حذف مقررات دست و پاگیر میشود.
چه سامانههایی به آن متصل خواهند شد؟
فاز اول این درگاه راهاندازی شده و سامانههای زیادی مانند نما، دادور، یاور و... به این بخش اضافه شده است اما سامانهها یکپارچه نبودند از اینرو با راهاندازی فاز دوم از سوی سازمان فناوری اطلاعات، طبق تصمیم وزارت اقتصاد، قرار است تا مهرماه سالجاری سامانهها بهصورت یکپارچه به درگاه ملی مجوزها متصل شده و مورد استفاده قرار گیرد. به عبارتی این درگاه به سامانههای پایگاه اطلاعرسانی مجوزها و نقشه ملی استعلامات کشور (نما)، سامانه دریافت، انعکاس و پیگیری رسیدگی به شکایات متقاضیان صدور مجوزهای کسب و کار (دادور) و مرکز فوریتهای محیط کسب و کار کشور (یاور) متصل میشود.
چه میزان وقت و بودجه برای این درگاه هزینه شده است؟
برای طراحی و راهاندازی و تکمیل این درگاه 6 سال زمان صرف شده و صرفنظر از هزینههای نیروی انسانی و سخت افزاری دو مجموعه وزارت ارتباطات و وزارت اقتصاد و امور دارایی، فقط برای بخش نرم افزاری درگاه در دو فاز، حدود 800 میلیون تومان هزینه شده است.
بهره برداران و ذینفعان درگاه ملی مجوزها چه کسانی هستند؟
بهره برداران درگاه ملی مجوزها عموم مردم هستند که برای انجام فعالیتهای مرتبط با کسب و کار خود، نیازمند دریافت مجوز و عناوین مشابه هستند. ذینفع اصلی این سامانه نیز دبیرخانه هیأت مستقر در معاونت اقتصادی وزارت امور اقتصادی و دارایی است. البته 46 دستگاه اجرایی هم که 1300 مجوز ارائه میکنند و برای دریافت آن بیش از 10 هزار استعلام نیاز است، از دیگر ذینفعان این درگاه هستند.
آیا دریافت مجوز کسب و کارهای فضای مجازی نیز از این درگاه انجام خواهد شد؟
مقرر شده است تا تمام مجوزها از طریق درگاه ملی مجوزها صادر شود. بنابراین مجوزهای کسب و کارهای مجازی هم که هم اکنون از سوی نهادهای متولی آن انجام میشود، از این امر مستثنی نخواهد بود حتی در این راستا، تعاملاتی با نهادهای متولی صادر کننده مجوز کسب و کارهای مجازی انجام شده تا کسب و کارها نیز مجوزهای خود را از این درگاه درخواست داده و دریافت کنند.
تاکنون چه میزان درخواست مجوز در آن ثبت شده است؟
در درگاه ملی مجوزها 926 هزار و 730 درخواست مجوز داده شده است. 481هزار و 662 مجوز صادر و 2 میلیون و 857 هزار و 711 استعلام مبادله، ثبت شده است. همچنین تمام مجوزهای صنفی از درگاه ملی مجوزها (با بیش از ۶۸ هزار رسته صنفی در سراسر کشور) صادر و بیش از ۳۰ عنوان مجوز و استعلام رسمی کشور از 36 دستگاه اجرایی کشور ثبت و انجام شده است.
راهاندازی این درگاه چه میزان به الکترونیکی شدن خدمات روی بستر شبکه ملی اطلاعات و دولت الکترونیک کمک میکند؟
از آنجایی که بیش از نیمی از خدمات دستگاههای اجرایی به اعتبارسنجی و صدور مجوزهای مختلف مانند پروانه، تأییدیه، اجازه نامه و... اشخاص حقیقی و حقوقی مربوط است، به همین دلیل این حوزه بهعنوان یکی از مهمترین دامنههای الکترونیکی کردن خدمات و فرآیندها شناخته میشود. بنابراین با ساماندهی و الکترونیکی شدن درخواست و صدور مجوزها و استعلامها بیش از 50 درصد خدمات دولت، الکترونیکی میشود.
بهعلت شیوع کرونا همچنان به خانه ماندن مردم تأکید میشود. راهاندازی این درگاه چقدر به انجام کارهای غیرحضوری کمک خواهد کرد؟
همین قدر بگویم که براساس آمارهای منتشره در تیرماه سالجاری، 120میلیون تراکنش در گذرگاه ملی تبادل خدمات ثبت شده است. اگر هر استعلام برای دریافت مجوز را معادل یک مراجعه حضوری به دستگاههای اجرایی در نظر بگیریم، این یعنی کاهش بالای مراجعههای حضوری به دستگاههای اجرایی. با راهاندازی این درگاه ملی و یکپارچه شدن دریافت خدمات، مراجعات حضوری شاید تنها به احراز هویت اشخاص یا شناسایی اماکن محدود شود که با بهرهبرداری از سامانههای زیرساختی مانند کارت هوشمند ملی این مراجعات حضوری نیز در آینده حذف خواهند شد. بنابراین میتوانیم بگوییم که راهاندازی درگاه ملی مجوزها یکی از راههای کاهش مخاطرات و جلوگیری از گسترش ویروس کرونا خواهد بود.
راهاندازی درگاه ملی مجوزها چگونه شفافیت ایجاد میکند؟
وقتی تمام اطلاعات مربوط به فرآیندها، مدارک و مستندات، مدت زمان صدور مجوزها و هزینههای صدور مجوز، تاریخ اعتبار و... منتشر شود و از سوی دیگر به سامانه انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات متصل باشد، براحتی میتوان گلوگاهها و نقاط پرریسک را شناسایی و حذف کرد. همین موضوع موجب شفافیت خواهد شد و به یکی از اهداف دولت الکترونیک در این حوزه دست مییابیم.
برای اجرای کامل الکترونیکی کردن صدور مجوزها و استعلامها از طریق درگاه ملی مجوزها، چه گامهایی باید برداشته شود تا به نتیجه دلخواه رسید؟
برای اینکه در راستای الکترونیکی کردن کامل صدور مجوزها به نتیجه دلخواه برسیم باید برای صدور یک مجوز چهار گام لازم و ضروری برداشته شود؛ اول اینکه باید مجوزها و مدلسازی فرآیندهای آن شناسایی شود. دوم اینکه باید مجوزها و فرآیندها با قوانین و مقررات و اصلاح قوانین مربوطه منطبق شود. در این راستا نیاز است تا صدور مجوزها و فرآیندهای آن بازمهندسی شود و در گام آخر به ایجاد سکوی نرم افزاری و درگاههای دسترسی نیاز است. اگر این گامها برداشته و همه عملیاتی شود، میتوانیم به ارائه خدمت الکترونیکی کارآمد و اثربخش در زمینه صدور مجوزها بهصورت الکترونیکی امیدوار باشیم.
در این مسیر با چه چالشهای دیگری روبهرو هستید؟
اول اینکه اطلاعات مستندی از مجوزها و فرآیندهای صدور آن متناسب با انتظارات وجود ندارد هرچند دبیرخانه هیأت مقررات زدایی و تسهیل کسب و کار از سال 93 اقدام به جمعآوری اطلاعات کرده که اقدام ارزشمندی محسوب میشود اما همچنان در مواردی مانند حذف مجوزهای غیرضروری، اصلاح قوانین، پیادهسازی و ارزیابی بلوغ معماری سازمانی دستگاههای اجرایی باهدف بازمهندسی فرآیندها و... انتظارات برآورده نشده و در این زمینه هنوز با مقاومت روبهرو هستیم، از اینرو برای حل این چالشها و ترمیم آن نیازمند عزم ملی هستیم. از طرف دیگر انتظار میرود استعلامات کاغذی نامعتبر شده و حذف شود. البته در این زمینه شورای عالی فضای مجازی آیین نامهای (احصای تمام استعلامات و ایجاد نظام استانداردسازی و تبادل اطلاعات بین دستگاهی در 24 آذرماه 97 ) مصوب کرده است اگر این آیین نامه اجرایی شود، شاهد تسریع در روند کارها خواهیم بود.
آیا برای توسعه این درگاه در آینده برنامهای دارید؟
بله. طبق ابلاغیه برنامه اجرایی پروژه استقرار پنجره واحد صدور مجوزهای کشور، این درگاه بهعنوان یکی از 23 پروژه اولویت دار خدمات الکترونیکی شناخته شده و قرار است در سطح ملی و استانی نیز توسعه یابد. باید امکان پرداخت هزینههای مجوزها بهصورت متمرکز و توزیع شدگی از مبدأ فراهم شود. تدابیر لازم درباره استفاده از سامانههای مدیریت فرآیند کسب و کار (BPMS) در درون دستگاههای اجرایی نیز باید ایجاد شود.
در چهلمین روز درگذشت بدرالزمان قریب دایر می شود
یک اتاق - موزه خاطره انگیز در فرهنگستان
همراه با یادداشتی از ژاله آموزگار
مریم شهبازی
خبرنگار
امروز، چهلمین روز درگذشت تنها زن عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی ست، زبانشناسی که با بیش از نیمقرن تلاش بیوقفه توانست زبان خاموش شده جاده ابریشم را حیاتی دوباره ببخشد. زندهیاد بدرالزمان قریب، استاد دانشگاههای شیراز، تهران و دانشگاه «یوتا» ی امریکا که از چهرههای جهانی در عرصه زبانهای باستانی و میانه ایران است، در ماههای پایانی زندگی اش، کتابخانه شخصی و بخشی از دستنوشتهها و وسایل شخصی خود را به فرهنگستان زبان و ادب فارسی اهدا کرد. حالا در کنار تلاش مسئولان این فرهنگستان برای دایر کردن کتابخانهاش در کنار کتابخانه شخصی دیگر بزرگانی همچون جلالالدین همایی و ابوالحسن نجفی، اتاق کار او نیز به همراه مجموعهای از وسایل اهدایی شخصیاش به شکل اتاق-موزه دایر شده تا بدون هیچ تغییری حفظ شده و در معرض دید علاقهمندان قرار گیرد.
اهدای کتابخانهای پنج هزار جلدی
شیرین عاصمی، رئیس دبیرخانه شورای فرهنگستان که مسئولیت دایر کردن اتاق-موزه قریب را به عهده داشته به «ایران» میگوید:«بعد از آنکه زندهیاد بدرالزمان قریب مجموعه ارزشمندی از اسناد و نامهها و یادگارهای علمی و حتی وسایل خود را به فرهنگستان اهدا کردند تصمیم گرفتیم که اتاق کار ایشان در فرهنگستان را با تغییرات مختصری، به اتاق ـ موزه تبدیل کنیم. بخشی از اتاق به لوحهای تقدیر، تندیسها و جوایزی که از سوی سازمانها و نهادهای داخلی و خارجی به ایشان اهداشده است اختصاص یافت و بخشی دیگر به مدارک تحصیلی، فیشهای تحقیقاتی، دستنوشتهها و عکسها و یادبودهای خانوادگی دکتر قریب. در قسمتی از اتاق هم لوازم شخصی ایشان نظیر کیف، عینک، قلم، عصا و... قرار داده شد.»
در میان وسایل اهدایی دکتر قریب به فرهنگستان، مجموعهای از نامههایی که با دیگر دانشمندان جهان ردوبدل کرده هم دیده میشود؛ نامههایی که تنها جنبه یادگاری ندارند و از جهت محتوای درجشده در آنها هم ارزشمند هستند. به گفته عاصمی، مسئولان فرهنگستان زبان و ادب فارسی، برنامهریزی کرده بودند تا یکم شهریور، همزمان با تولد بدرالزمان قریب از او دعوت کنند تا اتاق-موزهای را که سالها دفتر کارش بوده افتتاح کند؛ هرچند که این برنامهریزی بیسرانجام ماند و بدرالزمان قریب هفتم مردادماه، یک ماه پیش از سالروز نود و یک سالگیاش با زندگی وداع گفت.
عاصمی اهمیت عمده این اتاق را در ارزش معنویاش میداند و ادامه میدهد:«استاد دکتر قریب از سال ۱۳۷۷ به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمدند و پس از انتقال فرهنگستان به ساختمان فعلی، در سال ۱۳۸۵، ایشان در این اتاق به تحقیق و مطالعه و انجام کارهای علمی و پژوهشی مشغول بودند. تلاش ما در حفظ این اتاق و وسایل آن به سبب زحماتی است که طی دهههای متوالی برای حفظ بخش مهمی از فرهنگ و هویت سرزمینمان کشیدهاند.»
همانطور که ابتدای گزارش هم عنوان شد، افزون بر وسایل شخصی کاری، او کتابخانه شخصیاش را هم به فرهنگستان اهدا کرده، ایرج فرجی، رئیس کتابخانه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این رابطه به «ایران» میگوید: «زندهیاد دکتر بدرالزمان قریب در ماههای پایانی زندگیاش، کتابخانه شخصی خود را به کتابخانه فرهنگستان اهدا کرد که منابع کتابی مجموعه ایشان در دست فهرستنویسی است. امیدواریم درنهایت شرایطی فراهم شود که کل این مجموعه را در معرض بازدید و استفاده و بهرهبرداری عموم پژوهشگران قرار بدهیم.»
ازآنجاییکه صورتبرداری این کتابخانه شخصی هنوز کامل نشده، فرجی بهطور تقریبی درباره تعداد آثار آن میگوید:«حدود سههزار جلد کتاب فارسی؛ یکهزار جلد کتابهای لاتینی (انگلیسی، فرانسه، آلمانی و روسی)؛ و حدود یکهزار جلد هم مجله و نشریه علمی فارسی و لاتینی.»
چند سالی است میان اعضای فرهنگستان رسمی باب شده مبنی بر اینکه کتابخانه شخصی خود را به فرهنگستان اهدا میکنند. فرجی دراین رابطه ادامه میدهد:«ما در کتابخانه فرهنگستان، مجموعههای اهدایی استادان را به شکل مجزا و با هویت مشخص در غرفههایی بهنام خود این استادان نگهداری میکنیم. تا به حال حدود هفت- هشت نفر از استادان این کار را کردهاند که از جملهشان میتوانم به مجموعههای بزرگانی همچون احمد تفضلی، جلالالدین همایی، محمد خوانساری، یدالله ثمره، حسن انوری، ابوالحسن نجفی و ماهیار نوابی اشاره کنم.»
امکان بهرهمندی به شکل غیرامانی
این غرفهها در تالار اصلی کتابخانه فرهنگستان و بهنام هر یک از استادان دایرند که بزودی کتابهای بدرالزمان قریب هم به آنها اضافه میشود، فرجی درباره امکان بهرهمندی از این کتابخانه هم میگوید: «استفاده از این آثار برای عموم پژوهشگران و علاقهمندان به زبان و ادب فارسی، از دانشآموز دبیرستانی تا محققانی که به شکل تخصصی در موضوعی خاص مطالعه و تحقیق میکنند، امکانپذیر است.»
البته کتابخانه فرهنگستان، کتابخانه عمومی نیست؛ بنا براین به گفته فرجی امکان بهرهگیری از این منابع، بویژه منابع مجموعههای استادان، برای عموم، به شکل امانی فراهم نیست. فرجی در توضیح چرایی این محدودیت میگوید:«آثار جایگرفته در این مجموعهها، طی یک عمر فعالیت حرفهای این استادان و با دشواری جمعآوری شدهاند و از برخی از آنها هیچ نسخه دیگری در دست نیست. بنا براین، این آثار را نمیتوان بهراحتی به همگان امانت داد.»
البته امکان بهرهمندی غیرامانی این کتابها فراهم است، آن هم به شکل یادداشتبرداری و تهیه کپی. رئیس کتابخانه فرهنگستان تصریح میکند:«حتی فراتر از خود این کتابها، که آثاری بسیار ارزشمند و گاه نایاباند، اهمیت آنها به یادداشتهایی است که در برخی از این منابع به خط استادان در حاشیه کتابها درجشده که گاه به قدر یک کتاب ارزش دارند. کتابخانه فرهنگستان باوجود چنین آثاری است که کتابخانهای خاص و ممتاز شده است.»
یادداشت
همنشینی با بزرگان
ژاله آموزگار
پژوهشگر زبان های باستانی،نویسنده و مترجم
همنشینی با بزرگان نعمت بزرگی است و من سپاسگزار آفریدگارم که بخت این را داشتهام که در دوران زندگی و طی خدمات دانشگاهیام از همصحبتی و همنشینی دانشمندان سدهای که در آن زیستهام برخوردار باشم. بدرالزمان قریب، همکار دانشمند و دوست قدیمی من یکی از این بزرگان بود که ما در گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بیش از سی سال در کنار هم بودیم و من برای چندمین بار از او و شخصیت علمیاش یاد میکنم.
خوشبختانه دکتر بدری قریب از کسانی بود که در طی عمر پربار خود بارها مورد تقدیر و تکریم قرار گرفت؛ یعنی گوهرشناسان صبر نکردند که او درگذرد و سپس دربارهاش قلمفرسایی کنند، بلکه در دوران زندگیاش مجالس بزرگداشت متعددی برای او برگزار شد و من همیشه سخنران این بزرگداشتها بودم و برپاکنندگان و شرکتکنندگان در این مجالس، به هر مناسبتی، خدمات ارزنده و ماندگار ایشان را صمیمانه ستودهاند.
پس بجاست که ممنون مردمان حقشناس این سرزمین باشیم که بیریا و بیتوقع شخصیتهایی را که به معنی واقعی خدمتگزار فرهنگ بزرگ ایران بودهاند همیشه مورد لطف قرار دادهاند. گفتهها و نوشتههای پیشین من درباره بدری قریب در دوران حیات ایشان بود و جای دریغ است که این بار در نبودنشان از ایشان سخن میگویم، ولی من بر این باورم که دانشمندانی که اثرهای ماندگاری به جای میگذارند همراه با آثارشان همیشه زندهاند و من از بزرگی یاد میکنم که با پژوهشها و نوشتههایش همیشه با ماست. این بار مناسبت دیگری نیز هست و آن گشایش موزهای به نام ایشان در فرهنگستان زبان و ادب فارسی است که کتابهای کمنظیر کتابخانه ایشان و یادبودها و نشانها و جایزههایشان در آن جای داده شده است. چه اقدام بجا و چه رویداد فرخندهای! چون از این پس هر بار که به سالن موزه دکتر بدری قریب وارد شویم او را همچنان کنار خود خواهیم داشت، با آثارش با او سخن خواهیم گفت و همراه با او یادگاریهایش را تماشا خواهیم کرد و بر قالیچهای که به همت بنیاد موقوفات افشار نام او را در تار و پود خود دارد دست خواهیم کشید.
با اینکه غالب ما با زندگی علمی این بانوی دانشمند آشنا هستیم ولی ذکر شرح کوتاهی از زندگینامه او حافظه ما را در این مورد روشنتر خواهد کرد. او زاده تهران، در اول شهریور 1308 است و دانشآموخته دبیرستان ژاندارک و نوربخش. او با وجود داشتن قریحه شاعری در آغاز مایل به تحصیل در رشته پزشکی بود. بهدلیل بیماری چشم، وقفهای در ادامه تحصیلاتش پیش آمد و زمانی که دوباره راه دانش آموختن را در پیش گرفت از دانشکده ادبیات سر درآورد و در محضر استادان بزرگ آن روزگاران دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دانش آموخت. لیسانس خود را با درجه عالی گرفت و یک سالی هم در دوره دکتری تحصیل کرد، ولی سپس عازم امریکا شد و در دانشگاه پنسیلوانیا، با راهنمایی «مارک درسدن»، وارد دنیای زبان سُغدی شد. برای تبحر در این زبان میباید با دیگر زبانهای ایران باستان و سانسکریت آشنایی عمیقتری پیدا کند و برای بهتر آموختن آنها نیازمند یادگیری زبانشناسی بود. همه این دانشها را در محضر متخصصان و استادان برجسته ایرانشناسی همچون «جرج کامرون» و «نورمن براون»، «والتر هنینگ» و دیگران آموخت و در سال 1344/1965، از رساله دکتری خود با عنوان «تحلیل نظام فعل در زبان سُغدی»، با راهنمایی «مارک درسدن» دفاع کرد. در همان سال به ایران بازگشت و در دانشگاه شیراز خدمات دانشگاهی خود را آغاز کرد.
دکتر بدری قریب در سال 1350 از دانشگاه شیراز به دانشگاه تهران و به گروه فرهنگ و زبانهای باستانی منتقل شد و تا سال 1382 که به افتخار بازنشستگی نائل شد صادقانه و با علاقهمندی به تدریس زبانهای باستانی پرداخت و بخصوص پایه درس زبان سُغدی را گذاشت. در آن زمان مفهوم روشنی از این زبان در ذهنها نبود و اکنون، پس از گذشت سالیان، به پایمردی و به ابتکار این بانوی بزرگوار و دستپرودههایش که همکاران دانشمند بعدی این بخش از مطالعات ایران باستان شدند، این دانش چنان پای گرفته است که در حال حاضر در دانشکدههای مختلف ایران تدریس میشود و متخصصان معتبر و متعددی در این زمینه فعالیت میکنند. فعالیتهای علمی ایشان تنها تدریس نبود. مقالات متعددی به زبانهای فارسی و انگلیسی از ایشان به جای مانده است که در هر کدام از آنها نکته تازهای مطرح گردیده است. یکی از آثار ایشان، ترجمه کتاب «زبانهای خاموش» است که با همکاری دکتر یدالله ثمره منتشر شد و جایزه کتاب سال بدان تعلق گرفت. کتاب دیگر ایشان «روایتی از تولد بودا، متن سُغدی وسنترهجاتکه» است. اما اثر مهم و ماندگار ایشان کتاب فرهنگ سُغدی (سُغدی، فارسی و انگلیسی) است که چاپ اول آن در سال 1374/1995 در انتشارات فرهنگان به انجام رسید و کتاب سال جمهوری اسلامی در سال 1375 شد.
چاپ این اثر ارزنده، ماندگار و جهانی دکتر بدری قریب، همه پژوهشگران و علاقهمندان فرهنگ کهن ایران را غرق افتخار کرد. چون نمادی از درخشش فرهنگ ریشهدار این سرزمین بود که به دست بانویی دانشمند از ایران به جلوه درآمد.
انشعاب در بین جمهوریخواهان
100 جمهوریخواه به جای ترامپ از بایدن حمایت کردند
وصال روحانی
مترجم
حدود 100 نفر از اعضای برجسته حزب جمهوریخواه از کمپین جو بایدن دموکرات برای احراز پست ریاست جمهوری امریکا در انتخابات 3 نوامبر(13 آبان) این کشور حمایت خواهند کرد.
به گزارش رویترز، «بیل ولد»، کاندیدای سابق حزب جمهوریخواه برای انتخابات 2020 و فرمانداران ایالات میشیگان و نیوجرسی که آنها هم جمهوریخواه هستند، در این جمع جای دارند. گروه مبارزاتی فوق که «جمهوریخواه و مستقلهای طرفدار بایدن» نامیده شدهاند، توسط «کریستین تاد ویتمن»، فرماندار پیشین جمهوریخواه ایالت نیوجرسی هدایت میشوند. وی از دشمنان سرسخت دونالد ترامپ، رئیس جمهوری فعلی امریکا است و در کنوانسیون اخیر جمهوریخواه نیز علیه ترامپ سخنرانی و آشکارا از بایدن حمایت کرد. «ویتمن» روز جمعه گفت: «بایدن مردی معقول و با حساب و کتاب است. ترامپ میکوشد دنیای بایدن و روشهای او را مغشوش و وحشتناک جلوه بدهد اما این صفتها بیشتر به درد توصیف خود ترامپ و مرام و شیوههای او میخورد. ترامپ به آرمانهای آزادیخواهانه تاخته و یک رهبر نژادپرست است و در مقابله با کرونا هم بسیار ضعیف عمل کرده است. توصیهام به همگان این است که به هیچ وجه به او رأی ندهید!» در گروه « جمهوریخواهان و مستقلهای طرفدار بایدن» علاوه بر «بیل ولد» که امسال در انتخابات درون حزبی جمهوریخواهان رقابت کوتاه مدت و منجر به شکستی با ترامپ داشت، «ریک اسنایدر» هم مشاهده میشود که دو دوره عهدهدار فرمانداری ایالت کلیدی میشیگان بود و تا سال 2019 در این سمت انجام وظیفه میکرد. «اسنایدر» هم دیروز خاموش ننشست و روشهای مبارزاتی ترامپ را غیرانسانی و عوامفریبانه توصیف کرد و گفت: «من با هر دو کاندیدای انتخابات امسال از نزدیک کار کردهام و شک ندارم که از میان آنها، فقط بایدن است که میتواند با احراز از تندرویهای ترامپ، امریکا را به جاده معقول و مثبت پیشرفت برگرداند.» گروه فوق تأکید کرده که وبسایتی مخصوص انتخابات ریاست جمهوری به راه انداخته و تصریح کرده که اگر ترامپ مجدداً رئیس جمهوری امریکا شود، این کشور را به مرز متلاشی شدن رهنمون
خواهد کرد.
مشکلات ویژه انتخابات 2020
به گزارش اکونومیست، با اینکه در گذشته هم شماری از ادوار انتخابات ریاست جمهوری امریکا به برخوردهای تند و جدالهای بیرحمانه کشیده شده اما دوره 2020 به سبب روشهای خاص ترامپ و افراد نژادپرستی که وی با آنها احساس قرابت دارد، آشوب بزرگتری را گواهی میدهد. در یکی از خونبارترین ادوار این انتخابات که در سال 1968 شکل گرفت، رابرت کندی برادر کوچک «جان اف. کندی»، رئیس جمهوری ترور شده سال 1963 امریکا توسط گروههای ناشناخته مورد سوء قصد قرار گرفته و کشته شد و در رجعت به گذشتهای دورتر باید متذکر شد که حتی در سال 1912 «تئودور روزولت» حین یک سخنرانی انتخاباتی در ایالت ویسکانسین با تیراندازی مخالفانش از ناحیه قفسه سینه مجروح شد اما در بیمارستان او را از مرگ نجات دادند.
مشکل رایج در امریکا و بویژه اینک در کمپ ترامپ این است که بازندههای انتخابات معمولاً شکست خود را قبول نمیکنند و کار را به همهمه و جنجال میکشانند. این در حالی است که در اکثر کشورهای غربی، دیگر بازندهها به آنچه در صحنه انتخابات روی داده، گردن مینهند و صبر میکنند تا در دوره بعدی انتخابات بتوانند جبران مافات کنند. اما مشکل ویژه انتخابات امسال امریکا که کمتر از دو ماه تا برگزاری آن مانده، این است که پیروزی هر یک از دو طرف، هواداران فرد بازنده را بشدت ناراحت و ناامید و کشور را دچار تخلیه انرژی و رفتن به سوی تاریکیهای بیشتر خواهد کرد و این امر برای عصر و زمانهای که بیماری هولناک کرونا هم بیشترین کشتهها را در سطح جهان از میان امریکاییها برگرفته، چیزی همچون یک فاجعه خواهد بود.
نکته منفی اضافی، رویکرد به آرای پستی در بسیاری از ایالات امریکا و در مکانهایی است که به سبب اشاعه کرونا، آمدن وسیع مردم به پای صندوقهای رأی عقلایی و امکانپذیر نیست و مقرر شده که مردم آرای خود را به صندوقهای معمولی پست بریزند. ترامپ مدعی است در این فرآیند، خدشهها و خطاهای زیادی روی خواهد داد و تقلبهای وسیع احتمالی میتواند نتیجه نهایی را غیرقابل اعتماد کند. اداره مرکزی پست امریکا در هفتههای اخیر با ترامپ تعاملها و گفتوگوهای زیادی داشته تا این شک را بزداید و هرچند ترامپ قدری از موضع کاملاً منفی اولیهاش عدول کرده اما باز هم به آرای پستی اعتماد ندارد. همین امروز هم گزارشها و شکایات زیادی در دست است که در آنها ادعا شده برخی نتایج انتخابات درون حزبی در ماههای گذشته هم که براساس آرای پستی تنظیم شده بود، مشکوک و توأم با احتمال تقلب است. ترس بزرگ وزارت کشور امریکا که مجری انتخابات است، این است که آرای دو کاندیدا پا به پای یکدیگر پیش برود و براین اساس، در ساعات آخر هر دو نفر مدعی پیروزی شوند و در شلوغی و جدل حاصله، کشور به سوی هرج و مرج کشیده شود. رویدادی که انتخابات سال 2000 امریکا بین جورج دبیلو بوش جمهوریخواه و ال گور دموکرات را هم به جنجال کشاند و پس از یک ماه توقف و صبر و بررسیهای مجدد، سرانجام دبیلو بوش براساس آرای ایالت فلوریدا که برادرش «جب بوش» فرماندار آن بود، برنده
شناخته شد.
مترجم
حدود 100 نفر از اعضای برجسته حزب جمهوریخواه از کمپین جو بایدن دموکرات برای احراز پست ریاست جمهوری امریکا در انتخابات 3 نوامبر(13 آبان) این کشور حمایت خواهند کرد.
به گزارش رویترز، «بیل ولد»، کاندیدای سابق حزب جمهوریخواه برای انتخابات 2020 و فرمانداران ایالات میشیگان و نیوجرسی که آنها هم جمهوریخواه هستند، در این جمع جای دارند. گروه مبارزاتی فوق که «جمهوریخواه و مستقلهای طرفدار بایدن» نامیده شدهاند، توسط «کریستین تاد ویتمن»، فرماندار پیشین جمهوریخواه ایالت نیوجرسی هدایت میشوند. وی از دشمنان سرسخت دونالد ترامپ، رئیس جمهوری فعلی امریکا است و در کنوانسیون اخیر جمهوریخواه نیز علیه ترامپ سخنرانی و آشکارا از بایدن حمایت کرد. «ویتمن» روز جمعه گفت: «بایدن مردی معقول و با حساب و کتاب است. ترامپ میکوشد دنیای بایدن و روشهای او را مغشوش و وحشتناک جلوه بدهد اما این صفتها بیشتر به درد توصیف خود ترامپ و مرام و شیوههای او میخورد. ترامپ به آرمانهای آزادیخواهانه تاخته و یک رهبر نژادپرست است و در مقابله با کرونا هم بسیار ضعیف عمل کرده است. توصیهام به همگان این است که به هیچ وجه به او رأی ندهید!» در گروه « جمهوریخواهان و مستقلهای طرفدار بایدن» علاوه بر «بیل ولد» که امسال در انتخابات درون حزبی جمهوریخواهان رقابت کوتاه مدت و منجر به شکستی با ترامپ داشت، «ریک اسنایدر» هم مشاهده میشود که دو دوره عهدهدار فرمانداری ایالت کلیدی میشیگان بود و تا سال 2019 در این سمت انجام وظیفه میکرد. «اسنایدر» هم دیروز خاموش ننشست و روشهای مبارزاتی ترامپ را غیرانسانی و عوامفریبانه توصیف کرد و گفت: «من با هر دو کاندیدای انتخابات امسال از نزدیک کار کردهام و شک ندارم که از میان آنها، فقط بایدن است که میتواند با احراز از تندرویهای ترامپ، امریکا را به جاده معقول و مثبت پیشرفت برگرداند.» گروه فوق تأکید کرده که وبسایتی مخصوص انتخابات ریاست جمهوری به راه انداخته و تصریح کرده که اگر ترامپ مجدداً رئیس جمهوری امریکا شود، این کشور را به مرز متلاشی شدن رهنمون
خواهد کرد.
مشکلات ویژه انتخابات 2020
به گزارش اکونومیست، با اینکه در گذشته هم شماری از ادوار انتخابات ریاست جمهوری امریکا به برخوردهای تند و جدالهای بیرحمانه کشیده شده اما دوره 2020 به سبب روشهای خاص ترامپ و افراد نژادپرستی که وی با آنها احساس قرابت دارد، آشوب بزرگتری را گواهی میدهد. در یکی از خونبارترین ادوار این انتخابات که در سال 1968 شکل گرفت، رابرت کندی برادر کوچک «جان اف. کندی»، رئیس جمهوری ترور شده سال 1963 امریکا توسط گروههای ناشناخته مورد سوء قصد قرار گرفته و کشته شد و در رجعت به گذشتهای دورتر باید متذکر شد که حتی در سال 1912 «تئودور روزولت» حین یک سخنرانی انتخاباتی در ایالت ویسکانسین با تیراندازی مخالفانش از ناحیه قفسه سینه مجروح شد اما در بیمارستان او را از مرگ نجات دادند.
مشکل رایج در امریکا و بویژه اینک در کمپ ترامپ این است که بازندههای انتخابات معمولاً شکست خود را قبول نمیکنند و کار را به همهمه و جنجال میکشانند. این در حالی است که در اکثر کشورهای غربی، دیگر بازندهها به آنچه در صحنه انتخابات روی داده، گردن مینهند و صبر میکنند تا در دوره بعدی انتخابات بتوانند جبران مافات کنند. اما مشکل ویژه انتخابات امسال امریکا که کمتر از دو ماه تا برگزاری آن مانده، این است که پیروزی هر یک از دو طرف، هواداران فرد بازنده را بشدت ناراحت و ناامید و کشور را دچار تخلیه انرژی و رفتن به سوی تاریکیهای بیشتر خواهد کرد و این امر برای عصر و زمانهای که بیماری هولناک کرونا هم بیشترین کشتهها را در سطح جهان از میان امریکاییها برگرفته، چیزی همچون یک فاجعه خواهد بود.
نکته منفی اضافی، رویکرد به آرای پستی در بسیاری از ایالات امریکا و در مکانهایی است که به سبب اشاعه کرونا، آمدن وسیع مردم به پای صندوقهای رأی عقلایی و امکانپذیر نیست و مقرر شده که مردم آرای خود را به صندوقهای معمولی پست بریزند. ترامپ مدعی است در این فرآیند، خدشهها و خطاهای زیادی روی خواهد داد و تقلبهای وسیع احتمالی میتواند نتیجه نهایی را غیرقابل اعتماد کند. اداره مرکزی پست امریکا در هفتههای اخیر با ترامپ تعاملها و گفتوگوهای زیادی داشته تا این شک را بزداید و هرچند ترامپ قدری از موضع کاملاً منفی اولیهاش عدول کرده اما باز هم به آرای پستی اعتماد ندارد. همین امروز هم گزارشها و شکایات زیادی در دست است که در آنها ادعا شده برخی نتایج انتخابات درون حزبی در ماههای گذشته هم که براساس آرای پستی تنظیم شده بود، مشکوک و توأم با احتمال تقلب است. ترس بزرگ وزارت کشور امریکا که مجری انتخابات است، این است که آرای دو کاندیدا پا به پای یکدیگر پیش برود و براین اساس، در ساعات آخر هر دو نفر مدعی پیروزی شوند و در شلوغی و جدل حاصله، کشور به سوی هرج و مرج کشیده شود. رویدادی که انتخابات سال 2000 امریکا بین جورج دبیلو بوش جمهوریخواه و ال گور دموکرات را هم به جنجال کشاند و پس از یک ماه توقف و صبر و بررسیهای مجدد، سرانجام دبیلو بوش براساس آرای ایالت فلوریدا که برادرش «جب بوش» فرماندار آن بود، برنده
شناخته شد.
سلام ایران
هر روز با شما در اینجا خواهیم بود، صدای شما، حرف شما و پیشنهاد شما را می شنویم و می خوانیم و بازگو می کنیم
تلفن: 88769075 021 پیامک: 3000451213
تلفن: 88769075 021 پیامک: 3000451213
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
قهرمانی پرشور <پرشورها>
-
دولت فقط به فکر گذراندن شرایط یک سال آینده نیست
-
بازگشت به کلاسهای درس
-
بازارسازها از امروز فعال میشوند
-
آموزش در عصر جدید کرونایی و چشماندازهای آتی
-
حکایت تلخی و شیرینی سال جدید تحصیلی
-
متهم کردن دولت فعلی پاککردن صورت مسأله است
-
محصولات چند رسانهای «ایران»
-
صنایع دفاعی با 5700 شرکت خصوصی طرف قرارداد است
-
آینده روزنامه نگاری را خوب نمیبینم
-
میرویم اما به کندی
-
بیش از 50 درصد خدمات دولت با «درگاه ملی» الکترونیکی می شود
-
یک اتاق - موزه خاطره انگیز در فرهنگستان
-
انشعاب در بین جمهوریخواهان
-
سلام ایران
اخبارایران آنلاین